کتاب نامه هایی به اولگا
معرفی کتاب نامه هایی به اولگا
کتاب نامه هایی به اولگا نوشتهٔ واتسلاو هاول و ترجمهٔ فروغ پوریاوری است. نشر ثالث این ناداستان در قالب نامه را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب نامه هایی به اولگا
کتاب نامه هایی به اولگا حاوی یک ناداستان در قالب نامه و جزو مجموعهٔ «ادبیات ترجمه» است. عنوان چهار بخشِ این اثر عبارت است از «نامههای شمارهٔ ۱ ـ ۱۷: بازداشت پیش از محاکمه»، «نامههای شمارهٔ ۱۸ ـ ۸۶: هرمانیتس»، «نامههای شماره ۸۷ ـ ۱۲۸: پلزن ـ بوری» و «نامههای شمارهٔ ۱۲۹ ـ ۱۴۴: پلزن ـ بوری». نامهها از سال ۱۹۸۰ آغاز شده و تا سال ۱۹۸۲ میلادی ادامه پیدا کرده است. این کتاب که در سال ۱۹۸۸ منتشر شده، حاوی نامههای نویسنده به همسرش اولگا (Olga Havlová) است. واتسلاو هاول این نامهها را طی نزدیک به چهار سال (از می ۱۹۷۹ تا مارچ ۱۹۸۳) نوشته است. او در این چهار سال در زندان بود. حکومت کومونیست این نویسنده را به زندان انداخته بود.
در یک تقسیمبندی میتوان ادبیات را به ۲ گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشتههایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرند، اطلاق میشود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص، یا ارائهٔ اطلاعات و به دلایلی دیگر شروع به نوشتن میکند. در مقابل، در نوشتههای غیرواقعیتمحور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز میزند و این گونه بهعنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیتمحور) طبقهبندی میشود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم عامهٔ مردم است (البته نه بهمعنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب، یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ «مبتنی بر واقعیت» از هدفهای دیگر ناداستاننویسی هستند. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمونهای بیشماری میپردازد و فرمهای گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی میتوانند شامل اینها باشند: جستارها، زندگینامهها، کتابهای تاریخی، کتابهای علمی - آموزشی، گزارشهای ویژه، یادداشتها، گفتوگوها، یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهها، سندها، خاطرهها، نقدهای ادبی.
خواندن کتاب نامه هایی به اولگا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات ناداستان و قالب نامه پیشنهاد میکنیم.
درباره واتسلاو هاول
واسلاو هاول در ۵ اکتبر ۱۹۳۶ در پراگ، در خانوادهای روشنفکر متولد شد. او نویسنده، نمایشنامهنویس، سیاستمدار و اولین رئیسجمهور جمهوری چک از ۲ فوریه ۱۹۹۳ تا ۲ فوریه ۲۰۰۳ بود. واسلاو هاول یکی از مهمترین متفکران در میان مخالفان کمونیست دهه ۱۹۷۰ بود. او مقاطع زمانی مختلفی را هم به دلیل این دشمنی در زندان سر کرد. هاول مدتی را به عنوان کارگردان تئاتر کار کرد و نمایشنامهی جشن باغچه را به روی صحنه برد که جوایز بسیاری را نصیبش کرد. هاول در سال ۱۹۸۹ اولین رئیسجمهور غیرکمونیست حکومت چکسلواکی شد، وی نقشی کلیدی در پیروزی انقلاب مخملین چکسلواکی داشت، انقلابی بدون خونریزی که منجر به فروپاشی حکومتِ کمونیستی چکسلواکی و تشکیل دو کشور جدید چک و اسلواکی شد. در سال ۲۰۰۳ او موفق به دریافت جایزهٔ صلح گاندی از طرف حکومت هند به خاطر حمایتهایش از حقوق بشر در بدترین شرایط و فعالیتهای صلح دوستانه شد. «جشن باغچه»، «نامهای به الگا»، «قدرت بیقدرتان» و «زندگی در حقیقت» از آثار واتسلاو هاول هستند. واسلاو هاول در ۱۸ دسامبر ۲۰۱۱ چشم از دنیا فروبست.
بخشی از کتاب نامه هایی به اولگا
«اولگای عزیزم،
چند روز پیش در خلال پخش گزارش هوا (این برنامه هر روز پیش از اخبار تلویزیون پخش میشود، بنابراین آن را مرتب میبینم)، در استودیو اشکالی پیش آمد و صدا قطع شد اما تصویر کماکان روی صفحه بود (نه اعلام شد که «تنظیم تلویزیونهایتان را تغییر ندهید.» و نه طبق موارد اینچنینی تصویر منظرهای را پخش کردند). کارمند ادارهٔ هواشناسی که داشت وضع هوا را پیشبینی میکرد، به سرعت متوجه اتفاقی که افتاده بود شد، اما چون گویندهٔ حرفهای نبود، نمیدانست چه کاری باید بکند. در این مرحله اتفاق عجیبوغریبی افتاد: حجاب معمول افتاد و ناگهان زنی گیج، بدبخت و بینهایت دستپاچه در برابرمان قرار گرفت: او ساکت شد و با نومیدی به ما و بعد به جای دیگری نگاه کرد اما از آن سمت کمکی نرسید. به زحمت میتوانست جلوی اشکهایش را بگیرد؛ در معرض دید میلیونها آدم و با این حال به گونهای نومید، تنها، فروافتاده و در شرایطی ناآشنا، نامنتظر و نامعلوم. ناتوان از رساندن این مطلب از طریق ادا درآوردن (مثلاً بالا انداختن شانههایش و لبخند زدن) که از این همه بالاتر است، غرق دستپاچگی، با تمام عریانی بدوی نومیدی بشر، رودررو با دنیای بزرگ خبیث و خودش، با پوچی وضعیتش و با این پرسش نومید که با خودش چه باید کند، چگونه شأن خود را حفظ کند، چگونه از عهدهٔ خودش برآید و چگونه باشد، همانجا ایستاد. شاید اغراقآمیز به نظر بیاید اما ناگهان در آن واقعه نقش وضعیت اصلی نوع بشر را دیدم: وضعیت انفصال، پرتاب شدن به درون دنیای بیگانه و قرار گرفتن در برابر مسئلهٔ خود. به علاوه بلافاصله متوجه شدم که دارم از طریق آن زن یک بیم مادی را تجربه میکنم. با او دستخوش دستپاچگی شدیدی شدم؛ صورتم سرخ شد و خجالت او را احساس کردم؛ من هم دلم میخواست گریه کنم. برخلاف میلم، دستخوش دلسوزی به شدت بیهودهای نسبت به این بیگانه شدم؛ احساسی که در این مکان به خصوص بسیار عجیب است (زیرا به رغم میل خودت در گرایش کلی زندانیان دیگر به دیدن هر چیزی که با تلویزیون ارتباط دارد، به عنوان بخشی از دنیای متخاصم که حبسشان کرده است، سهیم هستی): احساس بدبختی میکردم زیرا هیچجوری نمیتوانستم به او کمک کنم، جایش را بگیرم یا دستکم گیسوانش را نوازش کنم.
چرا ناگهان نسبت به کسی که نهتنها او را نمیشناختم، بدبختی او هم فقط از طریق تلویزیون به من منتقل شده بود، مسئولیتی آنچنان شدید احساس کردم؟ چرا میبایست برای من اهمیت داشته باشد؟ آیا جریان حتی ارتباط دوری به من دارد؟ آیا ملتفتتر یا حساستر از دیگران هستم؟ (شاید، اما این آیا چیزی را توجیه میکند؟) و اگر هم باشم، در حالیکه امروز و هر روز، در اطرافم شاهد شکلهای بدتر رنج هستم، چرا باید آنقدر تحتتأثیرش قرار بگیرم؟
پس از خواندن فقط گزیدهٔ کوتاهی از نامهٔ ایوان احساس میکنم دیگر نمیتوانم در بارهٔ وسعت و عمق مفهوم اندیشهٔ مسئولیت در آثار فلسفی لویناس داوری کنم. اما اگر لویناس ادعا میکند که مسئولیت در قبال دیگران بسیار عمده است و اهمیت حیاتی دارد که ما به درون آن مسئولیت انداخته شدهایم و به اتکای آن از همان ابتدا برتر از خودمان میشویم؛ که این احساس مسئولیت مقدم بر آزادی ما، ارادهٔ ما، استعداد انتخاب ما و هدفی که برای خودمان معین کردهایم، است، پس من دربست با عقیدهٔ او موافقم. در حقیقت این را همیشه احساس میکردم، گرچه اینگونه برای خودم مطرحش نمیکردم. بله، احساسی بیحد و فاقد انگیزهٔ مسئولیت، مبنی بر اینکه «وجود فراسوی وجود ما» بیتردید یکی از چیزهایی است که از اصل در آن افتادهایم و ما را تشکیل میدهد. این مسئولیت __ که صحیح است اما هنوز از صافی هیچچیز دیگری رد نشده، عاری از تفکر، مقدم بر «انگاشت» آگاهانهٔ من، غیرقابل انتقال به چیز دیگری، غیرقابل توضیح در عبارات روانشناختی __ پیش از خود «من» وجود دارد: نخست خودم را در آن پیدا میکنم و فقط پس از آن خودم را چونان که هستم میسازم.»
حجم
۴۰۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۵۵ صفحه
حجم
۴۰۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۵۵ صفحه