![تصویر جلد کتاب دالان بهشت](https://img.taaghche.com/frontCover/145209.jpg?w=200)
کتاب دالان بهشت
معرفی کتاب دالان بهشت
کتاب الکترونیکی دالان بهشت نوشتهٔ نازی صفوی است. گروه انتشاراتی ققنوس این رمان عاشقانهٔ ایرانی را منتشر کرده است. گفته شده است که این رمان سومین کتاب پرفروش ۱۴سال اخیر بوده است. نویسنده در این رمان ماجرای عشق دختر و پسر جوانی را روایت میکند که کارشان به خاطر توقعهای زیاد دختر، به جدایی میکشد.
درباره کتاب دالان بهشت
«مهناز« شخصیت اصلی رمان عاشقانهٔ دالان بهشت، دختری نوجوان از خانوادهای مذهبی و بازاری است. «محمد«، پسر همسایهٔ آنها، پسری تحصیلکرده و علاقهمند به مهناز است. او در ۱۷سالگی به خواستگاری مهناز میرود. آنها با هم ازدواج میکنند و زندگی زناشویی آنها آغاز میشود، اما اوضاع به همین خوشی پیش نمیرود. مهناز از سر تجربهٔ کم، رفتارها و خواستههای عجیبی دارد. محمد اوایل با صبوری و پختگی با او صحبت میکند و سعی میکند او را راهنمایی کند، اما گوش مهناز به این حرفها بدهکار نیست. تا اینکه لجبازیهای مهناز کار را به جدایی و طلاق میکشاند. بعد از طلاق مهناز فرصت مواجه شدن با واقعیت زندگیش را پیدا میکند. این رمان بعد از رمانهای «چراغها را من خاموش میکنم» و «بامداد خمار» به پرطرفدارترین رمان ایرانی در دهههای ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ تبدیل شد.
خواندن کتاب دالان بهشت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به علاقهمندان به داستانهای عاشقانهٔ فارسی و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دالان بهشت
«حدود چهار ماه از کوه رفتنهای افتان و خیزان من و شروع اختلافاتمان گذشت. اواخر فروردین ماه بالاخره محمد با مشورتهایی که با شوهر زری کرد، یکی از دانشگاههای آلمان را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد و با اینکه با جدیت تمام وقتش را صرف یاد گرفتن زبان و درسهای پایانی ترم آخر میکرد ولی کوهرفتن باز هم از برنامهاش حذف نشد. هرچه من در مشکلات درگیر میشدم و فاصلهام با محمد بیشتر میشد، نامههای زری نشان از خوشبختی و تفاهم و آرامش کامل داشت. از توصیفات عاشقانهای که از مسعود میکرد، معلوم بود علاقهاش روز به روز به شوهرش بیشتر میشود و به قول خودش به عشق مسعود، هم غربت و هم دوری از خانواده و هم تلاش برای یاد گرفتن زبانِ به قول او لعنتی را با پشتکار تحمل میکرد.
هرچه زری از زندگی راضی بود و معلوم بود که در راه موفقیت پیش میرود، من برعکس ناراضی بودم و پس میرفتم و تنها کسی هم که پیشش آه و ناله میکردم مریم بود. مریم با آرامش به حرفهایم گوش
میداد و به صبر و نرمش و عاقل بودن دعوتم میکرد و برای همین آخر سر همیشه دعوایمان میشد و من طلبکار میشدم.
کاش آنقدر لوس نبودم. کاش آنقدر از خودم و از وضعیتی که داشتم راضی نبودم. کاش آنقدر به داشتن محمد مطمئن نبودم و به محبوبیت خودم پیش او و دیگران. جهالت و نادانی وقتی با از خود راضی بودن و اعتماد به نفس کاذب در هم آمیزد معجون مزخرفی به وجود میآورد و مسلما آنچه به وجود میآید، لااقل برای آدمهایی مثل محمد غیرقابل تحمل میشود.»
حجم
۳۳۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۴۸ صفحه
حجم
۳۳۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۴۸ صفحه