کتاب ذهنیت موسس
معرفی کتاب ذهنیت موسس
کتاب ذهنیت موسس نوشتهٔ کریس زوک و جیمز آلن و ترجمهٔ نادر سیدکلالی و الهام حیدری است و انتشارات آریانا قلم آن را منتشر کرده است. با خواندن این کتاب یاد میگیرید چگونه شرکتتان را مثل روز اول اداره کنید.
درباره کتاب ذهنیت موسس
کتاب ذهنیت مؤسس اثری خواندنی است. کریس زوک و جیمز آلن با این کتاب مرزهای تفکر سنتی درخصوص استراتژی را درنوردیدهاند. موضوع کتابْ رشد سودآور پایدار است. اینکه چطور شرکتی قادر به کسب و حفظ رشد سودآور شود پرسشی اساسی است که پاسخ سادهای برای آن وجود ندارد. تحقیقات بِین اَند کمپانی نشان میدهد که تعداد بسیار اندکی از شرکتها، حدود ۱۰ درصد، به رشد سودآور پایدار (دستکم برای دورهای دهساله) دست مییابند. اما چرا تعداد این شرکتهای موفق تا این اندازه اندک است؟
کریس زوک و جیمز آلن با استناد به پژوهشهای دامنهدار خود معتقدند که ریشهٔ مشکل در بازی درونی استراتژی است و بازی بیرونی نقش کمرنگتری دراینخصوص دارد، بهطوریکه ۸۵درصد از دلایل کلیدی توقف رشد در درون شرکتهاست؛ بهبیاندیگر، ریشههای مشکل قابلکنترلاند و تیم مدیریتی مسئول آنهاست. بنابراین، مدیران اجازه ندارند تقصیر را به گردن اوضاع اقتصادی، قوانین دولتی و نابسامانیهای سیاسی بیندازند. بخش عمدهٔ مشکل خود شمایید، پس بهانهتراشی نکنید.
سه ویژگیای که در این کتاب تحت عنوان ذهنیت مؤسس معرفی شدهاند در طول عمر سازمان و امکان رشد سودآورِ پایدار آن مؤثرند. ذهنیت مؤسس سه بعد دارد: مأموریت شورشی، وسواس به خط مقدم و ذهنیت مالکانه. سازمانهایی که چراغ این سه ویژگی را روشن نگه دارند قادر خواهند بود از بحرانهای رشد جان سالم به در برند.
خواندن کتاب ذهنیت موسس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران کتابهای مدیریت و کسبوکار و همهٔ مدیران پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ذهنیت موسس
«مؤسسان کسبوکارهای بزرگ و موفق هریک داستان جالبی دارند. داستان لسلی وکسنر به یکی از روزهای سال ۱۹۶۳ بازمیگردد، زمانیکه او بیستوپنج سال داشت و به این نتیجه رسید که میتواند کسبوکار خردهفروشیای به راه بیندازد که نسبت به کسبوکار والدینش بازدهی بیشتری داشته باشد.
وکسنر، که در دایتونِ اوهایو متولد و بزرگ شده بود، فرزند مهاجر یهودی روسی بود که برای فرار از آزار و شکنجه مهاجرت کرده بود. پدر وی، هری وکسنر، که بیسواد بود، در فروشگاهی بزرگ در شیکاگو بهترتیب در مقام بستهبند، ناظر فروشگاه، طراح ویترین و مدیر کار کرده بود؛ مادر وی، بلا وکسنر، کار خود را در فروشگاه بزرگ لازاروس در مقام دستیار اجرایی آغاز کرد و کمکم به جوانترین مسئول خرید فروشگاه تبدیل شد. اما این دو، بااینکه ساعات طولانی کار میکردند، هیچگاه نتوانستند بیش از ۹.۰۰۰ دلار در سال درآمد داشته باشند. وکسنر میگوید، «واقعاً بیپول بودیم. تقریباً صفر.» در سال ۱۹۵۱، این زوج، به امید اینکه بتوانند بهصورت مستقل کار کنند، فروشگاه کوچکی راهاندازی کردند. آنها اسم فروشگاه را لسلی گذاشتند، به نام پسرشان. اما اوضاعشان بهبود چندانی پیدا نکرد.
این موضوع وکسنر را، که در رشتهٔ بازرگانی از دانشگاه ایالتی اوهایو در کلمبوس فارغالتحصیل شده بود، آزار میداد. چرا پدر و مادرش، که همیشه سخت کار کرده بودند، در زندگی پیشرفتی نداشتند؟ وکسنر، که بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه برای کمک به پدر و مادرش در فروشگاه مشغول به کار شده بود، با بررسی فاکتورهای فروشگاه بخشی از پاسخ این سؤال را پیدا کرد. او فهمید که پدر و مادرش فروشگاه را با اجناس گرانقیمتی که حاشیهٔ سود خالص پایینی دارند، مثل پیراهن و کت، پر کردهاند، درحالیکه سودآوری و رونق فروشگاه در گرو فروش اقلامی با قیمت متوسط است، مثل بلوز، دامن و شلوار. از نظر وکسنر، راهحل واضح بود: افزایش عرضه و فروش کالاهایی با حاشیهٔ سود بالاتر. وکسنر با شوق فراوان این نکته را به پدرش گفت، اما پدر بهجای اینکه پذیرای دیدگاه او باشد به وی گفت دنبال شغل دیگری برود.»
حجم
۷۸۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۷۸۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه