دانلود و خرید کتاب سختی کارهای سخت بن هوروویتز ترجمه سعید قدوسی‌نژاد
تصویر جلد کتاب سختی کارهای سخت

کتاب سختی کارهای سخت

معرفی کتاب سختی کارهای سخت

کتاب سختی کارهای سخت نوشته بن هوروویتز است که با ترجمه سعید قدوسی‌نژاد منتشر شده است. این کتاب به شما می‌گوید برای راه انداختن کسب و کار وقتی هیچ راه ساده‌ای وجود ندارد اما به شما کمک می‌کند بهترین راه‌حل را پیدا کنید.

درباره کتاب سختی کارهای سخت

تاکنون کتاب‌های مدیریتی زیادی دربارۀ راه اندازی و ادارۀ کسب وکار تألیف و ترجمه شده و در عمدۀ آنها مدل‌ها و روش‌ها مرحله به مرحله توضیح داده شده است. همۀ این کتاب‌ها اقدامات لازم را برای ساخت کسب‌وکار تشریح کرده‌اند اما وقتی در مقام کارآفرین یا مدیرعامل، این اصول را به کار می‌برید و پیاده‌سازی می‌کنید، می‌بینید کافی نیستند و یک جای کار می‌لنگد، بازار دقیقا آنچه پیشبینی کرده بودید نیست، نتوانستید نیروهای خوبی جذب کنید، رقبا به سرعت رشد کردند و مانند این‌ها. این موارد به اصطالح همان فوت کوزه‌گری است که در اغلب این کتاب‌ها بیان نمی‌شود. این‌ها مخمصه‌هایی است که ما را گیر می‌اندازد. نویسندۀ این کتاب که خود مدیرعامل و بنیانگذار شرکت‌های مطرحی در حوزۀ فناوری در سیلیکون‌ولی بوده است، سعی کرده است تجربیات خود را به زبانی ساده، و روان و داستانی برای مخاطبانش بیان کند؛ تجربه‌های از سر گذراندن این مخمصه‌ها در موقعیت‌های گوناگون. 

خواندن کتاب سختی کارهای سخت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام مدیران کسب و کارها پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب سختی کارهای سخت

به تریستان گفتم که پدرم در کوئینز بزرگ شده است، تا از گیج شدن او جلوگیری کنم. بعد پرسیدم: «پدر، شما توی کوئینزبریج چه کار می‌کردید؟» او پاسخ داد: «وقتی یازده سالم بود کتاب‌های کمونیستی پخش می‌کردم. خوب یادم مانده است، چون مادرم از اینکه حزب کمونیست مرا درگیر این طرح‌ها می‌کرد خیلی ناراحت بود. فکر می‌کرد این کار برای پسر بچه‌ها زیادی خطرناک است.»

 پدربزرگم، پدربزرگ و مادربزرگ من کمونیست‌های کارت‌دار بودند. فیل هاروویتز، عضو فعال حزب کمونیست بود و به همین خاطر کار معلمی مدرسه را در دورۀ مک‌کارتی از دست داد. پدرم بچه‌ای پوشک قرمزبود و با تعالیم فلسفۀ چپ بزرگ شد. او در سال ۱۹۶۸ خانوادۀ ما را به غرب، به شهر برکلی در ایالت کالیفرنیا منتقل کرد و سردبیر نشریۀ معروف رمپارتس شد که متعلق به جنبش چپ نوبود. درنتیجه من در شهری بزرگ شدم که ساکنانش با افتخار آن را جمهوری خلق برکلی می‌دانستند. بچه که بودم از بزرگترها خیلی می‌ترسیدم و خجالت می‌کشیدم. وقتی مادرم مرا برای اولین بار در مهدکودک گذاشت، گریه کردم. معلم به او گفت که برود و این اطمینان را داد که گریه کردن برای بچه‌های مهدکودک کاملا عادی است. اما وقتی سه ساعت بعد مادرم، الیسا هاروو یتز، برگشت، مرا دید که غرق در اشک بودم و هنوز گریه می‌کردم. معلم توضیح داد که یکسره گریه کرده‌ام و به همین خاطر حالا لباس‌هایم خیس شده‌اند. همان روز از مهدکودک بیرونم کردند. اگر مادرم صبورترین آدم دنیا نبود، ممکن بود هرگز دیگر به مدرسه نروم. وقتی همۀ اطرافیان روان‌درمانی را پیشنهاد می‌کردند، مادرم صبور بود و می‌خواست منتظر بماند تا من با دنیا کنار بیایم، مهم نبود چقدر می‌خواهد طول بکشد.

وقتی پنج سالم بود، از خانه‌ای یک خوابه در خیابان گلن، که دیگر برای خانوادۀ شش‌نفرۀ ما خیلی کوچک شده بود، به خانۀ بزرگتری در خیابان بونیتا اثاث کشی کردیم. بونیتا طبقۀ متوسط برکلی بود، که یعنی با آنچه می‌توان در بیشتر محله‌های طبقۀ متوسط سراغ گرفت، قدری متفاوت بود. بلوک ما مجموعه‌ای بود از هیپی‌ها، آدم‌های دیوانه، آدم‌های طبقه پایینی که تلاش زیادی برای بالا کشیدن خودشان می‌کردند و آدم‌های طبقه بالایی که آنقدر مواد مصرف می‌کردند که پایین بیفتند. روزی یکی از دوستان برادر بزرگترم جاناتان، به نام راجر )که اسم واقعی‌اش این نبود)، در خانۀ ما بود. راجر به بچه‌های آفریقایی- آمریکایی در پایین بلوک اشاره کرد که سوار گاری‌دستی قرمز کوچکی بود و به من گفت: «اگر جرئت داری برو پایین خیابان، به آن بچه بگو ارابه‌اش را بدهد به تو و اگر چیزی گفت توی صورتش تف کن و کاکاسیاه صدایش کن.«  

abolfazl4001
۱۴۰۱/۰۱/۱۲

این کتاب فوق العاده و بی نظیر، اولش آدم سر درد میگیره از بخش اول کتاب که داستان خودشو بیان می کنه نویسنده از بس که هیجان انگیزه، بعد راهکارهای استراتژیک ارائه میده برای مشکلات به وجود آمده، شعار نمیده

- بیشتر
Ali Alavi
۱۴۰۰/۱۰/۰۳

چرا در دیگر ‌پلتفرم ها کتاب به صورت epub ارایه شده و در طاقچه به صورت pdf ؟

هیچ میان‌بری برای رسیدن به دانش وجود ندارد، به‌خصوص دانش حاصل از تجربهٔ شخصی.
HaleH.Eb
مواظب افراد، محصولات و منفعتت باش، به همین ترتیب
alireza sadidi
رهبرهای واقعاً عالی محیطی ایجاد می‌کنند که کارکنان حس می‌کنند مدیرعامل بیش از خودش به کارکنانش اهمیت می‌دهد. در چنین محیطی اتفاق خارق‌العاده‌ای می‌افتد: تعداد زیادی از کارکنان حس می‌کنند که اینجا شرکت خودشان است و همین‌گونه هم رفتار می‌کنند.
Majid Zanjiran
نفسم بالا نمی‌آمد. زیر سؤال رفتن اعتبار مدیرعاملی‌ام به‌اندازهٔ کافی بد بود، اما خودم هم حس می‌کردم تا حدی حق با اوست که اوضاع را وخیم‌تر می‌کرد. من آن مهارت‌ها را نداشتم. هیچ‌وقت آن کارها را نکرده بودم. آن‌جور آدم‌ها را هم نمی‌شناختم. من مدیرعامل-بنیان‌گذار بودم، نه مدیرعامل حرفه‌ای. می‌توانستم صدای شمارش معکوس سریع اتمام تصدی‌ام را بشنوم. آیا می‌توانستم کار را یاد بگیرم و شبکه‌ام را با سرعت کافی بسازم یا قرار بود شرکت را از دست بدهم؟ این سؤال ماه‌ها خورهٔ جانم بود. خوب یا بد، سال‌های بعد از آن را هم مدیرعامل باقی ماندم. سخت کار می‌کردم تا به مدیرعاملی تبدیل شوم که همه انتظار داشتند. به لطف تلاش‌ها و کمک‌های بی‌پایان مربی‌ها و دوستان، به‌خصوص بیل کمپل، شرکت زنده ماند و موفق شد و ارزش پیدا کرد.
alireza sadidi
جلوی دیگر بنیان‌گذاران شرکت از من پرسید: «کِی قرار است یک مدیرعامل واقعی شوی؟»، مکالمه‌مان به سراشیبی تندی افتاد. حرفش حسابی حالم را گرفت. بزرگ‌ترین سرمایه‌گذارمان عملاً مرا جلوی تیمم مدیرعاملی قلابی خوانده بود. پرسیدم: «منظورت چیست؟» و امیدوار بودم در گفته‌اش تجدید نظر کند و بتوانم آبروداری کنم. اما او ادامه داد: «کسی که سازمان بزرگی را طراحی کرده باشد، کسی که مدیران اجرایی محشری بشناسد و همراه خود روابط پیش‌ساخته‌ای با مشتریان به شرکت بیاورد، کسی که بداند دارد چه کار می‌کند.»
alireza sadidi
شجاعت هم مثل شخصیت می‌تواند ایجاد شود
Majid Zanjiran
من پیرو اصل اول بوشیدو یعنی مسلک جنگجویان هستم: همیشه مرگ را به‌خاطر داشته باش. اگر یک جنگجو همیشه مرگ را در خاطرش داشته باشد و به‌گونه‌ای زندگی کند که گویا هر روز آخرین روزش است، در تمامی کارهایش رفتار شایسته‌ای خواهد داشت. یک مدیرعامل هم اگر این درس‌ها را در ذهن داشته باشد، تمرکز لازم را در زمان استخدام، آموزش و ساختن فرهنگ حفظ خواهد کرد.
کاربر ۴۴۶۹۶۲۷
رهبری یعنی توانایی کشاندن کسی به دنبال خودت
mh.ranjbari
هروقت کتاب مدیریتی یا خودیاری می‌خوانم، می‌بینم دارم به خودم می‌گویم: «درست، اما سختی ماجرا واقعاً آن چیزی نبود که گفت.»
HaleH.Eb
«هیچ‌کس حق ندارد برای من خبر بد بیاورد.»
Majid Zanjiran

حجم

۵۳۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

حجم

۵۳۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

قیمت:
۹۴,۰۰۰
تومان