کتاب لایلا
معرفی کتاب لایلا
کتاب الکترونیکی «لایلا» نوشتهٔ کالین هوور با ترجمهٔ طناز فروهر در انتشارات آهین چاپ شده است.
درباره کتاب لایلا
یک حملهٔ غیرمنتظره جان لایلا را به خطر میاندازد. لایلا پس از هفتهها بستریشدن در بیمارستان، از نظر جسمی بهبود پیدا میکند اما روحیهٔ او تغییر کرده است. لیدز که تصمیم گرفته بود با لایلا زندگی کند، برای اینکه رابطهشان را به مسیر اصلی بازگرداند، لایلا را به اتاق خواب و صبحانهای که برای اولینبار ملاقات کردند، میبرد؛ اما هنگامی که آنها وارد میشوند تغییر رفتار لایلا نمود میکند.
کتاب لایلا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به دوستداران رمانهای خارجی پیشنهاد میشود.
درباره کالین هوور
کالین هوور، نویسنده برجسته آمریکایی، متولد ۱۱ دسامبر ۱۹۷۹ در تگزاس است. او با خلق ۲۴ رمان و داستان کوتاه به یکی از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز تبدیل شده و بیشتر آثارش در سبک عاشقانه معاصر برای نوجوانان و بزرگسالان، و همچنین ژانر تریلر روانشناختی هستند.
هوور با تحصیلات در رشته خدمات اجتماعی و تجربه کاری در این زمینه، نوشتن را در سال ۲۰۱۱ با رمان بستهشده آغاز کرد. انتشار این اثر، موفقیت او را در دنیای ادبیات رقم زد. آثار او مانند ما تمامش میکنیم، اعتراف، و نهم نوامبر، موضوعات احساسی و اجتماعی را با جذابیت ادبی درهمآمیخته و در فهرست پرفروشها جای گرفتهاند.
او علاوه بر نویسندگی، در فعالیتهای خیریه نیز مشارکت دارد. او کتابفروشی خیریه The Bookworm Box را تأسیس کرد که درآمد حاصل از آن به نیازمندان اهدا میشود. کالین با ارائه رایگان برخی آثارش در دوران کرونا، محبوبیت بیشتری یافت. کتابهای صوتی و ترجمههای فارسی آثار او مانند اسیر سرنوشت، ما تمامش میکنیم و نهم نوامبر نیز توجه مخاطبان ایرانی را جلب کردهاند.
از افتخارات او میتوان به چندین جایزه گودریدز و موفقیت آثارش در لیست پرفروشهای نیویورک تایمز اشاره کرد. کالین هوور با موضوعاتی همچون عشق، خشونت خانگی، امید، و بازسازی روابط، یکی از نویسندگان پرمخاطب محسوب میشود.
بیوگرافی کالین هوور را در صفحه این نویسنده میتوانید بخوانید.
بخشی از کتاب لایلا
«بعد از تحصیل در رشتهٔ موسیقی در بلمونت، هدفم این بود که ترانهسرا و خواننده شوم اما برای نوشتن این ترانهها، کمکی به گرت نکردهام. او کمک نمیخواهد. علایق و سلایق مشترک موسیقائی نداریم، به همین دلیل برای خودم ترانه مینویسم و برای آینده و برای وقتی پنهانشان میکنم که اعتماد بهنفس انتشار آلبوم موسیقی را داشته باشم.
در چند سال اخیر، گروه معروفتر شده و با اینکه اجراهای بیشتر و درآمد بیشتری داریم، جایگاهم به عنوان نوازندهٔ بیسگیتار، تغییری نکرده است. همیشه با خودم فکر میکنم این مسئله را با باقی اعضای گروه مطرح کنم، اما مطمئن نیستم که ارزشش را داشته باشد و درعینحال آنها بیشتر از من به درآمد گروه احتیاج دارند. ناگفته نماند، اگر به آنها بگویم، حتماً جایگاه بهتری در چیدمان گروه به من خواهند داد. لازم است صادقانه بگویم، من از این سبک موسیقی متنفرم و حتی از ایستادن روی این سن هم احساس شرمندگی میکنم.
هر اجرا روحم را مثل خوره میخورد. این طرف را نیش میزند، آنطرف را نیش میزند. نگرانم اگر به نواختن ادامه بدهم، بهجز جسمی تو خالی، چیزی از من باقی نماند.
صادقانه بگویم، اصلاً نمیدانم چرا هنوز در گروه هستم. وقتی عضو گروه شدم، فکر نمیکردم مدتی طولانی با آنها بمانم، اما به هر دلیلی، انگار عرضه ندارم روی پای خودم بایستم. وقتی هجده ساله بودم، پدرم از دنیا رفت و بعد از مرگش، هیچوقت مشکل مالی نداشتهام. بیمهٔ عمر هنگفتی به همراه شرکتی اینترنتی برای من و مادرم به ارث گذاشت. آن شرکت، خودش و کارمندانش را اداره میکند، کارمندانی که ترجیح میدهند من دخالتی نکنم و در روند موفقیتآمیز عملکردش طی سالیان زیاد تغییری ندهم. در عوض، من و مادرم از دور نظارهگر هستیم و از درآمد شرکت، استفاده میکنیم.
قطعاً از این بابت سپاسگزارم، اما افتخار نمیکنم. اگر مردم بفهمند چقدر در شرایط زندگیام بیاثر هستم، احترامی برایم قائل نخواهند بود. شاید دلیل ادامه دادنم با گروه موسیقی، همین است. ماندن با آنها یعنی یک عالم مسافرت، یک عالم کار، یک عالم شببیداری ولیکن این طور شکنجه دادن خودم، باعث میشود فکر کنم حداقل لیاقت بخش کوچکی از موجودی حساب بانکیام را دارم.
در جایگاه مخصوص خودم روی سن ایستادهام و در حال ساز زدن، دخترک را نگاه میکنم. در عجبم که مست است مواد مخدر مصرف کرده، کمی هم احتمال دارد اینطور میرقصد تا نشان دهد گروه موسیقی ما چقدر افتضاح است. اما از ورجه وورجه کردنش که درست مثل ماهی از آب بیرون افتاده است، سپاسگزارم. حالا هر دلیلی هم که داشته باشد، برایم مهم نیست. سرگرم کنندهترین ماجرایی است که بعد از مدتها موقع اجرای گروه اتفاق افتاده است. بااینکه از حضور در اینجا حس خوبی نداشتم، مچ خودم را در حال لبخند زدن میگیرم. خدا میداند چند وقت است لبخند نزدهام.»
حجم
۲۶۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۳۹ صفحه
حجم
۲۶۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۳۹ صفحه
نظرات کاربران
لطفا در طاقچه بی نهایت قرار دهید
راستش دوستش نداشتم. تخیلی بودنش خیلی برام قابل لمس نبود. منظورم اینه که یه زمان شما مثلا هری پاتر رو میخونید و میدونید یه داستان تخیلی در انتظارتونه. ولی اینکه یه رمان عاشقانه بخرید ولی ببینید توش تخیلیه خیلی برای
این کتاب یکی از فوق العاده ترین کتابای کالین هووره. واقعا کتاب فوق العاده ای بود و لذت بردم و هرلحظه که جلو تر میرفت شوکه تر میشدم.
برخلاف داستان های قبلی این نویسنده یک داستان عاشقانه معمولی نیست. ایده متفاوت و خلاقانهای است. سرگرم کننده و جالب بود. با یک ترجمه بی نقص.
یکی از بهترین رمان هایی که خوندم پر از اتفاق عجیب ، هیجان انگیز و پر از احساسات مختلف برای مخاطب
نگم براتون که چه داستان جذابی داره این کتاب... شگفت انگیز و خوندنی. واقعا اجازه نمیده دست از خوندن بکشی. بخونید و لذت ببرید و اولاش از اینکه تخیلیه زود قضاوت نکنین چون قراره خیلی جالب بشه و حسابی غافلگیرتون
کتاب یک عاشقانه ماورای طبیعی است که در اواسط شما رو سرگردون میکنه و خیلی شاید قضاوت کنید شخصیت های داستان رو...ولی اگر تا پایان حوصله کنید متوجه تمام این سرگردانی و قضاوت هاتون خواهید شد. پایان این کتاب برای من
عشق تا کجا ادامه داره؟! اگه دلتون میخواد یه ماجرای عاشقانه و عشق در یک نگاه و ماجرای گمگشتگی و فراغ و وصال های عجیب و غریب همراه با اتفاقات غیر قابل باور و کمی ترسناک رو بخونین شک نکنین این
داستان فانتزی هست ولی داستان خوب نوشته شده و خواننده را دنبال خودش میکشونه. من داستان فانتزی دوست ندارم ولی این یکی برام لذت بخش بود
خوب و سرگرم کننده