کتاب آخرین پر سیمرغ
معرفی کتاب آخرین پر سیمرغ
کتاب آخرین پر سیمرغ نوشتهٔ دریا دلنواز (دربندی) است. انتشارات شقایق این رمان معاصر ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب آخرین پر سیمرغ
کتاب آخرین پر سیمرغ رمانی است که در ۱۹ فصل نوشته شده است. در این رمان، با «نجوا لطیفی»، خبرنگار بخش سیاسی یک روزنامهٔ خصوصی آشنا و همراه میشویم. نجوا در خانوادهای نظامی بزرگ شده و همیشه بابت قلم و عقایدش برای آنها دردسر درست کرده است. او بهتازگی از «محمد» جدا شده و با دخترش «غزل» تنها زندگی میکند. پس از یک ماجرای سیاسی در کشور، نجوا برای مصاحبه به جایی میرود که در آن مکان فردی به نام «یاسین رضوی»، دوست برادر نجوا و همسایهٔ قدیمی آنها هم حضور دارد. این دیدارِ اتفاقی پس از سالها باعث میشود این ۲ نفر با ۲ دنیای متفاوت و حرفهای نزده، در مقابل هم قرار بگیرند و خاطرات گذشته کمکم بهیاد هر دوی آنها بیاید.
خواندن کتاب آخرین پر سیمرغ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آخرین پر سیمرغ
«یک هفته تقریبا بیخبر بودم از محسن، حتی از یاسین! دو بار باهاش تماس گرفتم، ولی گوشیش خاموش بود. از پریسیما هم که میپرسیدم، میگفت محسن سر کاره و شبها دیروقت میآد خونه، یا بهونهٔ آماده باش میآورد. من که عادت داشتم به «بد به دل راه دادن» ولی حرفهای پریسیما هم بیتأثیر نبود. آخر سرم هر چقدر پیگیر شدم گفت خودشم دقیق نمیدونه که چه خبر شده و محسنم بهش توضیحی نداده. البته که توی این یه هفته محسن یه روز در میون زنگ میزد، یه احوالپرسی کوتاه میکرد و بعد هم تا میاومدم با خودم کلنجار برم و ازش بپرسم برمیگرده و کجاست، تماس قطع میشد.
بعد از یه هفته ندیدن عزیز، با غزل رفتم دیدنش. خریدهایی که برای خونهاش کرده بودم رو پشت در گذاشتم و غزل در زد. بعد از چند دقیقه نگار درو باز کرد برامون. سلام عادیای بینمون رد و بدل شد و داخل شدم. همون لحظه با دیدن مادر یاسین تعجب کردم. گرم و خودمونی احوالمو پرسید و قربون صدقهٔ غزل رفت.
معذب بودم و نگاههای حاجخانم بیشتر منو توی لاک خودم فرو میبرد.
ـ سالها پیش، مقصر من بودم، اما حالا تا وقتی زندهام میخوام خیالمو بابت پسرم راحت کنم. اومده بودم با عزیز خانم دربارهٔ شما و یاسین حرف بزنم. تو از اولم قسمت خود ما بودی.
یه لحظه سرم رو بلند کردم و نگاه نگار شوکهام کرد.
ـ به عزیز خانمم گفتم، با پسرم دیروز حرف زدم، وقتی پای تلفن ازش گله کردم، بهم خبر داد که خبرای خوبی توی راهه. گفت با خودت حرف زده و ازت فرصت خواسته، به خدا عزیزخانم، نگار جان، نمیدونید چه چراغی توی دل من روشن کردند، چشم رو هم نداشتم تا امروز که بیام دستبوسی شما.
عزیز بلافاصله گفت:
ـ اختیار دارید حاج خانم، این چه حرفیه، قدم سر چشم ما گذاشتی.
سرم رو پایین انداختم. غزل توی بغلم خودش رو جا داد.
ـ یاسین نمیدونه من اومدم اینجا، آخه بچهام هنوز مأموریتش تموم نشده. هر وقت برگرده و شما اجازه بدید، توی اولین فرصت با حاج آقا خدمت میرسیم. ما که دل توی دلمون نیست برای این ازدواج. انشاءالله که خیره. خدا رحمت کنه حاج آقاتونو، اگر بودن حتما خوشحال میشدن. ما که یادمون هست، نجوا جان چقدر برای پدرشون عزیز بودن، قربون نگاهت برم که از روی زمین برش نمیداری.»
حجم
۵۷۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۷۲۰ صفحه
حجم
۵۷۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۷۲۰ صفحه
نظرات کاربران
قیمت این کتاب خیلی بالاست برای یک نسخه کتاب الکترنیکی منطقی نیست 🤔 آخه چرا واقعاااا
قیمت کتاب خیلی بالا هست!
بقدری کتاب از لحاظ داستان پردازی و جذابیت خالی از معنی بود که اصلا نتوانستم با لذت کتاب را تمام کنم. •داستان پردازی ضعیف •جذابیت:صفر کتاب حول و حوش دختری به نام نجوا لطیفی است،که به جای نشان دادن استقلال خود
زیاد جالب نبود خیلی طولانی و کش دار یک جاهایی هم مطالب ضد و نقیض بود در کل توصیه نمیکنم
بسیار بی سر و ته و آبکی
به نظرم جالب نبود خیلی جزییات داشت واینکه موضوع خاصی هم نداشت در عین اینکه شخصیت اول داستان خیلی مدعی بود که مستقل و یه جورایی مذهبی ولی درعمل اینجوری نبود کلا نتیجه گیری خاصی نداشت
از چشمهام و وقتم و اعصابم بابت این کتاب معذرت میخوام.
متاسفانه اصلا داستان جذابی نبود من نسخه چاپی رو خواندم یک دختر و چند تا پسری که انگار چیزی به نام والدین در زندگیشون نقشی نداره بی سر و ته و طولانی 🤦♀️
به زور سیصد صفحه خوندم، از خانم دلنواز دوران بی مهری رو قبلا خونده بودم و دوست داشتم به همین دلیل اومدم سراغ این کتاب که متاسفانه خیلی برام تو ذوق زننده بود. اصلا از خانم دلنواز انتظار نداشتم.
عالی بود به نطر بنده بهترین رمان خانم دریا دلنواز بود .