کتاب قلعه حیوانات
معرفی کتاب قلعه حیوانات
کتاب قلعه حیوانات نوشتهٔ جورج اورول و ترجمهٔ امیر امیرشاهی است و انتشارات امتیاز آن را منتشر کرده است. قلعه حیوانات یکی از شاهکارهای ادبیات داستانی جهان است.
درباره کتاب قلعه حیوانات
داستان قلعه حیوانات از این قرار است: حیوانات مزرعهٔ آقای جونز در اقدامی انقلابی او را از مزرعه بیرون میکنند و خود ادارهٔ آن را به دست میگیرند تا برابری و رفاه و آسایش را برای حیوانات مزرعه فراهم کنند. رهبری این جنبش را گروهی از خوکها به عهده میگیرند؛ اما طولی نمیکشد که آنها هم به رهبری خوکی به اسم «ناپلئون» شروع به بهرهکشی از حیوانات دیگر میکنند و مشکلات جدید به وجود میآید.
اورول با نگارش «قلعه حیوانات» از استبداد طبقهٔ حاکم شوروی بهسختی انتقاد کرد. او معتقد بود نظام شوروی به یک دیکتاتوری تبدیل شده است. در این رمان، انقلاب حیوانات مزرعه، نماد انقلاب کارگری بر ضد نظام سرمایهداری و سرنوشت آن است.
خواندن کتاب قلعه حیوانات را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران آثار جورج اورول پیشنهاد میکنیم.
درباره جورج اورول
اریک آرتور بلر با نام مستعار جورج اورول در ۲۵ ژوئن ۱۹۰۳ در شهر موتیهاری، بیهار در هند متولد شد. وی داستاننویس، روزنامهنگار، منتقدِ ادبی و شاعر انگلیسی بود که بیشتر برای دو رمان سرشناس و پرفروشش رمان «مزرعه حیوانات» و رمان «۱۹۸۴» شناخته شد. هر دوی این کتابها به وضعیت حکومتهای دیکتاتوری میپردازند.
جورج اورول مدتی بهعنوان پلیس سلطنتی هند در برمه فعالیت میکرد. زندگی در هند و انگلیس سبب شد تا با فقر آشنا شود و این آشنایی، دیدگاهی جدید به او و کارهایش بخشید. اورول در دوران جوانی همیشه بهدنبال کسب تجربههای تازه بود به همین دلیل مدتی کنار فقرا، افراد بیخانمان و کارگرانِ فصلی لندن و پاریس زندگی کرد. او حتی مدتی در آشپزخانه یک هتل در بخش ظرفشویی کار میکرد. در همین زمان بود که تصمیم گرفت شروع به نوشتن تجربیات خودش از زندگی در فقر کند. کتابهای «آس و پاس در لندن» و «پاریس و دختر کشیش» حاصل همین تجربیات او هستند.
اورول در در دههٔ ۱۹۳۰ به اسپانیا رفت تا علیه ارتش فاشیست ژنرال فرانکو بجنگد. او در همین زمان درگیر بیماری مزمن ریوی شد. بیماریای که برای او نتیجه جنگ بود. اورول پس از جنگ کتاب درود بر کاتالونیا را بر اساس دیدههای خود در اسپانیا نوشت.
زندگی او همواره درگیر اتفاقات جدید بود کمی بعد از بستریشدن جورج اورول در بیمارستان بهدلیل بیماری مزمن سل که از زمان جنگ با آن درگیر بود درهمان بیمارستانی که بستری شده بود با سونیا برونل ازدواج کرد. بسیاری از منتقدان معتقدند شخصیت سونیا الگوی اورول برای ساخت شخصیت جولیا در کتاب ۱۹۸۴ بوده است.
اورول عاشق کشیدن سیگار بود و حتی بعد از بیماری شدید ریهاش که نتیجه جنگ بود حاضر نشد سیگار را ترک کند و به همیندلیل در بیمارستان بستری شد و هفت ماه پس از چاپ کتاب «۱۹۸۴»، در ۲۱ ژانویه ۱۹۵۰ از دنیا رفت.
برخی از آثار جورج اورول عبارتاند از:
(۱۹۳۴) روزهای برمه/ (۱۹۳۵) دختر کشیش/ (۱۹۳۶) به آسپیدیستراها رسیدگی کن (پول و دیگر هیچ)/ (۱۹۳۹) هوای تازه (گریز)/ (۱۹۴۵) قلعه حیوانات/ (۱۹۴۹) ۱۹۸۴/ (۱۹۳۳)/ آس و پاسها در پاریس و لندن/ (۱۹۳۷) جاده بهسوی اسکله ویگان/ (۱۹۳۸) درود بر کاتالونیا.
بخشی از کتاب قلعه حیوانات
«هرچه زمستان پیش میرفت مزاحمت «مالی» زیادتر میشد. هر روز دیر سر کار میآمد به بهانه اینکه خواب مانده است، و با آنکه اشتهایش خوب بود از دردهای مرموزی شکوه میکرد و به کوچکترین بهانه دست از کار میکشید و میرفت کنار استخر و با ترس ابلهانه به تصویرش در آب خیره میشد. شایعات و حرفهای جدیتری هم در بین بود. یک روز که مالی سلانه سلانه در حیاط قدم میزد و با دم بلندش ور میرفت و ساقه یونجهای را میجوید. کلوور او را کنار کشید:
«مالی مطلب مهمی است که باید با تو در میان بگذارم. امروز صبح من دیدم که تو به آن طرف پرچین که حد فاصل مزرعهٔ ما و فاکسوود است نگاه میکردی و یکی از آدمهای پیل کینگتن سمت دیگر پرچین ایستاده بود. با آنکه راه دور بود من یقین دارم او با تو حرف میزند و تو به او اجازه دادی که پوزهات را نوازش کند مالی برای این کار چه توضیحی میتوانی بدهی؟»
مالی در حالی که سم بر زمین میکوفت و به اطراف میجست فریاد کشید: «پوزه مرا نوازش نکرد! من چنین کاری نکردم! اصلاً حقیقت ندارد!»
«مالی! به چشم من نگاه کن، قسم میخوری که آن مرد دست به پوزهات نکشید!»
مالی تکرار کرد، «حقیقت ندارد!» ولی نتوانست به چشم کلووز نگاه کند و بعد هم چهارنعل به مزرعه رفت. فکری به خاطر کلوور رسید و بی آنکه به کسی چیزی بگوید، به آخور مالی رفت و با سُمش کاه را زیر و رو کرد. زیر کاه چند حبه قند و چند رشته روبان رنگارنگ پنهان شده بود. سه روز بعد مالی ناپدید شد و تا چند هفته از محل او خبر و اثری نبود، تا آنکه کبوتران گزارش دادند که او را آن طرف ولینگدن جلوی در میخانهای دیدهاند که بین مال بندهای ارابهٔ قرمز و سیاهی ایستاده و مرد سرخ چهره چاقی که شلوار پیچازی پوشیده بود و شبیه مهمانخانهچیها بود دست به پوزهاش میکشید. و قند دهانش میگذاشت. تازه قشو شده بود و روبانی بنفش به کاکلش بسته بودند، و کبوتران میگفتند از ظاهرش پیدا بود که از وضعش راضی است. از آن پس حیوانات دیگر اسمی از مالی نبردند.
در ژانویه خیلی سرد شد زمین مزرعه چون سنگ سفت بود و هیچ کاری در مزرعه پیش نمیرفت. جلسات متعددی در طویله تشکیل و خوکها سرگرم طرح نقشهٔ کار فصل آینده بودند. پذیرفته شده بود که خوکها، که به وضوح از دیگر حیوانات زیرکتر بودند، تمام تصمیمات را دربارهٔ خط مشی مزرعه بگیرند ولی این تصمیمات با اکثریت آراء تصویب شود. اگر بگو مگوهای بین سنوبال و ناپلئون نبود این ترتیب مناسب بود، اما این دو هروقت امکان داشت با هم مخالفت کنند، مخالفت میکردند. اگر یکی از آن دو پیشنهاد میداد جو به میزان بیشتر کاشته شود، دیگری میگفت جو صحرایی بیشتر کاشته شود، و اگر یکی میگفت: که فلان مزرعه برای کاشت کلمپیچ مناسب است دیگری میگفت: آن زمین فقط مناسب چغندر است. هرکدام پیروانی داشتند و مباحثات سختی در میگرفت. در جلسات معمولاً سنوبال برندهٔ اکثریت آراء بود، چون خوب حرف میزد، اما ناپلئون خارج از جلسات موفقتر بود. مخصوصاً در گوسفندان نفوذ بیشتری داشت. این اواخر گوسفندها یاد گرفته بودند که با بع بع «چهارپا خوب، دوپا بد» به جا و بیجا جلسات را بر هم بزنند. مخصوصاً در لحظات حساس نطق سنوبال بیشتر بع بع «چهارپا خوب، دوپا بد» بلند میشد. سنوبال چند شمارهٔ قدیمی مجلهٔ برزگر و دامدار را به دقت مطالعه کرده بود و پر از طرح و نقشه برای توسعه و عمران مزرعه بود. در اطراف زهکشی و کود شیمیایی عالمانه صحبت میکرد و برای صرفه جویی در کار، نقشه بغرنجی تهیه دیده بود که طبق آن حیوانات مدفوع خود را هر روز در یک نقطه مشخص از مزرعه می ریختند. ناپلئون از خود طرحی نداشت و فقط به آرامی میگفت که طرح و نقشههای سنوبال به جایی نمیرسد و پیدا بود که منتظر فرصت مناسبی است. ولی هیچ یک از کشمکشهای آن دو به شدت اختلافی که سرآسیاب بادی پیدا کردند نبود.»
حجم
۸۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه
حجم
۸۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه
نظرات کاربران
کتاب خوب و باارزش برای خوندن به نظرم هرکس باید حداقل یک بار این کتابو بخونه و بهش فکر کنه
عاللللللی بود از همه مردم ایران میخوام فقط یکبار در عمرشون این کتاب رو حتما حتما حتما بخوانند مردم ایران بیدار شوید