کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب سوم)
معرفی کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب سوم)
کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب سوم) برگردان نثر از سیدعلی شاهری است و کتاب چ آن را منتشر کرده است. این کتاب شامل بخش پهلوانی؛ از بر تخت نشستن نوذر تا پایان هفتخوان رستم است.
درباره کتاب شاهنامه فردوسی
شاهنامه در وهلهٔ نخست ناجی زبان پارسی است. بعد از سلطهٔ عربها بر ایران، زبان فارسی بهتدریج جای خود را به زبان عربی داد؛ دانشمندان ایرانی رسالههای خود را به زبان عربی مینگاشتند و اگر فردوسی شاهنامه را نمیسرود، چهبسا ما نیز هماکنون به زبان عربی سخن میگفتیم و زبان شیرین پارسی بهدست فراموشی سپرده میشد.
گرچه عربها با خود دینی آوردند که ایرانیان را از ظلم و فسادی که دولت ساسانی را فراگرفته بود نجات میداد و ایرانیان آمادهٔ دریافت آیینی بودند که برایشان برابری و عدالت بههمراه میآورد و آنها از دین اسلام استقبال کردند، عربها پس از استیلا بر این سرزمین و افتادن خلافت بهدست خلفای فاسد بنیامیه که اسلام را از روح اصلی خود خالی کردند، انواع توهینها را به مسلمانان غیرعرب از جمله ایرانیان روا میداشتند. مردم ایران که در مقابل قدرت عربها خود را ضعیف میدیدند، ناچار پناه آوردند به افسانهها و گذشتهٔ خود تا با یادآوری تمدن و قهرمانیهای قوم خود، در ذهن خود هم که شده، به ایرانیبودنشان تفاخر کنند.
فردوسی با شاهنامه درحقیقت سند قومیت مردم ایران را سروده است. داستانهای شاهنامه در نزد مردم دورهٔ ساسانی در حکم تاریخ و گذشتهٔ آنان بود. این داستانها در زمان یزدگرد سوم با نام خداینامه تدوین شد و پس از فتح ایران توسط عربها، این کتاب از جمله کتابهایی بود که بهدست ابنمقفع، حکیم و ادیب ایرانی، به عربی ترجمه شد ولی نمیدانیم که خداینامه کِی و بهدست چه کسی به فارسی برگردانده شد؛ تنها مطلبی که در این مورد میتوان گفت این است که این کتاب مهمترین اثری بود که ایرانِ بعد از اسلام را به ایرانِ گذشته پیوند میداد.
نکتهٔ دیگر اینکه شاهنامه متعلق به یک کشور و ملت خاص نیست و همان گونه که اختراعات و اکتشافات را نمیتوان به یک کشور متعلق دانست، شاهنامه را هم نمیتوان منحصر به مرزهای ایرانزمین کرد؛ برگردان شاهنامه به بسیاری از زبانهای دنیا خود گویای این مطلب است.
زبانی که فردوسی برای سرودن شاهنامه برگزیده، بسیار ساده و روان است و داستانها آنچنان شیرین و جذاب هستند که خواننده گاه در کشاکش داستانهای آن خود را بهجای پهلوانان داستان گذاشته با آنها زندگی میکند؛ با خشم پهلوانان آن خشمگین میشود و با پیروزی پهلوانان آن احساس پیروزی و با اندوه و شادی آنها احساس غم و شادی میکند. همین امر باعث شده که سالها پردههای نقالی شاهنامه یکی از ارکان تفکیکناپذیر قهوهخانههای ایران باشد.
یکی دیگر از مسائلی که فردوسی خود را ملزم به رعایت آن میدید، پاکی زبان و عفت کلام است. در تمام شاهنامه حتی یک لفظ یا عبارت مستهجن دیده نمیشود و در جایی که میبایست بهخاطر ضرورت داستان مطلب شرمآوری بگوید، لطیفترین و زیباترین عبارات را برای آن مییابد، مثلاً در داستان ضحّاک آنجا که میخواهد بگوید پسری که به کُشتن پدر راضی شود حرامزاده است، چنین میسراید:
به خون پدر گشت همداستان
ز دانا شنیدستم این داستان
که فرزند بد گر بود نرّهشیر
به خون پدر هم نباشد دلیر
مگر در نهانی سخن دیگر است
پژوهنده را راز با مادر است
و در داستان زال و رودابه آنجا که این دو بههم میرسند، میگوید:
همی بود بوس و کنار و نبید
مگر شیر کو گور را نشکرید
حتی در داستان رستم و تهمینه که بهاقتضای طبیعت در شرایط جبر پیش آمده، راضی نمیشود که پهلوان او مغلوبِ نفس شده و از حدود شرعی تجاوز کند. تهمینه در دل شب، درحالیکه رستم خواب است، بهبالین او میرود و خود را در اختیارش میگذارد، با آنکه رستم مسافر بوده و تنها یکشب در آنجا اقامت داشت، واجب میداند که موبدی حاضر شده تا او را از پدر خواستگاری کند.
دربارهٔ شاهنامه و فردوسی هر چه بیشتر بگوییم باز هم ناگفتههای بسیاری باقی است. نکتهٔ آخر اینکه شاهنامه نهتنها بهعنوان یک دیوان شعر حماسی و یک شاهکارِ ادبی بینظیر ارزشمند است، بلکه آن را از هر جنبهای که مورد بررسی قرار دهیم دارای قدر و منزلتی والاست. شاهنامه سرشار از حکمت، پند و اندرز و حتی نکاتِ پزشکی است. رستم اولین نوزادی است که با عمل سزارین بهدنیا میآید و حکیم سخن چنان با مهارت و از زبان سیمرغ آن را شرح میدهد که گویی خود جراحی زبردست است و برخلاف گفتهٔ مشهور که بهخاطر تولد سزار روم این عمل سزارین نام گرفته، هنوز هم در نقاطی از سیستان و بلوچستان این گونه تولدی، موسوم به تولد رستمی است.
این مجموعه شامل تمام شاهنامه است که برای راحتی خوانندگان جوان که به تاریخ و تمدن کشور خود علاقه دارند و میخواهند با شاهنامه آشنا شوند، به نثر ساده (در حد توان) برگردانده شده و در سه بخش شامل:
۱. بخش اساطیری
۲. بخش پهلوانی
۳. بخش تاریخی
تنظیم شده است. بخش اساطیری از پادشاهی کیومرث شروع شده و تا مرگ فریدون ادامه دارد.
بخش پهلوانی از پادشاهی منوچهر و ظهور خاندان سام شروع میشود و تا مرگ رستم و فرزندش فرامرز ادامه دارد.
بخش تاریخی که با پادشاهی بهمن فرزند اسفندیار شروع شده تا مرگ یزدگرد و تسلط عربها بر ایران ادامه مییابد.
خواندن کتاب شاهنامه فردوسی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان و جوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب سوم)
«سام گفت: «خداوند کی چنین چیزی را از ما میپسندد، وقتی نوذر که از نژاد شاهان است، بر تخت شاهی تکیه زده، من تاج شاهی بر سر بگذارم؟ هرگز کسی چنین سخنی را نشنود. چه کسی جرأت دارد چنین چیزی بگوید. حتّی اگر دختری از منوچهرشاه بر این تخت شاهی تکیه زند و تاج بر سر بگذارد، در مقابل او بالین من جز خاک نیست و چشمهای من از دیدار او روشنی میگیرد. اگر دلش از راه پدر برگشت، زمان زیادی بدین منوال نخواهد ماند، چرا که او هنوز مانند آهنی است که زنگار نگرفته و برایش برگشتن به روشنایی دشوار نیست. من دوباره فرّ ایزدی را بدو بازمیگردانم و جهان را نیازمند وجودش خواهم کرد. خاکِ منوچهر جایگاه من و سُم اسب نوذر تاج سر من است. به او بسیار پند و اندرز خواهیم داد و با این پندها طالع خوبی برایش رقم خواهیم زد. شما نیز از این عملتان پشیمان شوید و باز بیعت خود را با او تازه کنید، باشد که خداوند توبهٔ شما را قبول کند و دوباره شاه را بر سر مهر آورد، زیرا در این جهان وقتی شاه بر سر خشم باشد، جایگاه آدمها بر روی آتش قرار میگیرد.»
بزرگان از گفتهٔ خود پشیمان شدند و تصمیم گرفتند پیمان خود را با شاه تازه کنند. به خوشقدمی سام پهلوان، جهان دوباره رنگ و رویی تازه یافت.
وقتی سام نزد شاه آمد، زمین ادب بوسید و نزدیک تخت رفت. نوذر از تخت به زیر آمد و سپهسالار را در آغوش گرفت. آنگاه او را نزدیک خود نشاند و حالش را پرسید و او را بسیار نواخت. در درگاه بزمی بهپا کردند و یکهفته به خوشگذرانی و میگساری پرداختند.
همهٔ شورشیان برای عذرخواهی نزد نوذر آمدند و همانگونه که در آیینشان بود، اظهار عبودیت کردند. تمام شورشیان از هر طرفِ کشور از ترس پهلوان نامدار، نزد نوذر میآمدند.
نوذر بار دیگر تخت شاهی خود را آراست و با شکوه بر آن تکیه زد. جهانپهلوان نیز برای اجازهگرفتن و رفتن بر جایگاه خود نزد شاه رفت. دل نوذر را از کجی بهراه بازگرداند و نوذر نیز آنچنان رفتار کرد که رأی سام بود. دل بزرگان را باز بهراه دوستی شاه آورد و همگی از راه بیداد پشیمان شدند و بهراه دادگری بازگشتند. آنگاه به نوذر پندها دادند و حرفهای خوب را بهیادش آوردند. از فریدون فرخپی و هوشنگ و منوچهر یاد آوردند که چگونه به داد و دهش حکومت کردند و بیداد را تحمّل نمیکردند. سام به او گفت: «ای شهریار! تو یادگار فریدون هستی، پس در پادشاهی چنان رفتار کن که از تو نام نیک بهیادگار بماند و بدان که هرکس جهان را شناخت، آن را جای آرامش و آرامگاه خود قرار نداد و هرکس که دل به این جهان ببندد مردم هوشیار او را ابله میخوانند. اگر تمامی گنجها و ثروتها را به دست بیاورد یا به همهٔ آرزوهایش جامهٔ عمل بپوشاند، نمیداند عاقبت مرگ بر او شبیخون خواهد زد و چیزی جز خاک تیره بر سرش فرو نخواهد ریخت. از تخت زرین بهسوی خاک خواهد رفت و سرش که تاج بر آن بود، به خاک خواهد خورد و چون دل بر این دنیا بسته، با آرامش نزد پروردگار نخواهد رفت و روحش در ظلمت میماند. عاقل هرگز چنین رنجی نمیبرد که اندوختههایش را بگذارد و خود از آن بگذرد. مرگ همانگونه که برای مردم درویش است، برای تاج زرّین پادشاهان نیز خواهد بود. پس در این سرای رنج چنان باش که با ناراحتی و افسوس بهسوی خداوند بازنگردی. فریدون رفت و از او نام نیک ماند، درحالیکه برای ضحّاک چیزی جز نفرین نماند.»
نوذر چنین گفت: «ای نامدار از این پس با پندهای تو جهان میگذرانم و از کردهٔ خود پشیمانم.»
چو گفته شد این گفتنیها همه
به گردنکشان و به شاه و رمه
برون رفت با خلعت نوذری
چه با تاج و با تخت و انگشتری
غلامان و اسبان زرینستام
پُر از گوهر سرخ زرین دو جام
بشد سام یل سوی مازندران
نبد دشت پیدا کران تا کران
برین نیز بگذشت چندی سپهر
نه با نوذر آرام بودش نه مهر»
حجم
۱۰۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۶ صفحه
حجم
۱۰۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۶ صفحه