کتاب بلیز
معرفی کتاب بلیز
کتاب بلیز نوشتهٔ استیون کینگ و ترجمهٔ سیدجواد یوسف بیک است. انتشارات افراز این رمان اجتماعی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب بلیز
کتاب بلیز رمانی است نوشتهٔ استیون کینگ که آن را در اوایل دوران نویسندگیاش نوشت. در این رمان فضایی مهیا شده تا نویسنده نگاهی صریحتر به اتفاقات مشمئزکننده، منزجرکننده، آزاردهنده و... و بهطور کلی هراسانگیز زندگی انسانها داشته باشد. اینگونه اتفاقات، در داستانهای کینگ، اغلب در جامعهٔ آمریکا و در برخی مواقع در جامعهٔ جهانی بهوقوع میپیوندند، اما کینگ در رمان «بلیز» نگاهش را مشخصاً متمرکز به جامعهٔ آمریکایی کرده و باتوجهبه گفتهٔ خودش تلاش کرده تا زمان مشخصی را برای وقوع داستان ارائه ندهد؛ چراکه بهواقع قصد داشته تا این مطلب را بیان کند که این اتفاقات، هر روزه در چنین جامعهای رخ میدهد؛ ازاینرو میتوان رمان «بلیز» را یک شناسنامهٔ کامل از فرهنگ آمریکایی دانست؛ سندی که بهدست یکی از افراد همین فرهنگ و جامعه تنظیم شده است. مسئلهٔ بیهویتی انسانها در جامعه، یکی از موضوعاتی است که در رمان بلیز طرح شده است.
خواندن کتاب بلیز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آمریکا و قالب رمان اجتماعی پیشنهاد میکنیم.
درباره استیفن کینگ
استیوِن اِدْوین کینْگ (استیفن کینگ) در سال ۱۹۴۷ میلادی در پورتلند در آمریکا متولد شد. پدر و مادر او با هم اختلافات بسیاری داشتند. روزی پدر استیفن بهبهانهٔ خرید سیگار، خانه را برای همیشه ترک کرد. مادر، استیفن و برادرخواندهاش «دیوید» را بهتنهایی و با مشقت بسیار بزرگ کرد. استیون در سال ۱۹۵۹ پس از نوشتن مقالهای برای یک روزنامهٔ محلی کمتیراژ به نویسندگی علاقهمند شد. او درمورد برنامههای تلویزیونی نقد و مقاله نوشت. رفتهرفته داستانهای کوتاه آغازین خود را به ۳۰ سِنت به آدمهای محلی فروخت. بعضی از داستانها را نیز به همشاگردیهای مدرسه میفروخت که معلمها پس از آگاهی از جریان مانعش شدند. بیشتر آثار ابتدایی این نویسنده، علمی - تخیلی بودند. پس از خواندن مجلات ترسناکِ خالهاش، در سال ۱۹۵۹ به ژانر وحشت علاقهمند شد. او از نویسندگانی همچون هاوارد فیلیپس لاوْکرَفْت، رابِرتْ بلاچ وجک فینی الهام گرفت و سپس داستان ترسناک I Was a teenage GraveRobber را نوشت.
استیفن در سال ۱۹۶۷ که توانست داستان «کف شیشهای» را چاپ کند، مسیر زندگیاش تغییر کرد و از سال دوم دانشگاه شروع به نوشتن مقالات هفتگی برای روزنامهٔ دانشگاه کرد. استیون در فعالیتهای سیاسی - دانشجویی نیز شرکت میکرد. او یکی از اعضای تشکلهای دانشجویی بود؛ ابتدا با این عقیدهٔ محافظهکارانه که جنگ با ویتنام برخلاف قانون اساسی است و سپس در مقام یکی از حامیان فعال جنبش ضدجنگ در دانشگاه اورونو. او در سال ۱۹۷۰ در رشتهٔ زبان انگلیسی لیسانس گرفت. پس از ازدواج، وضع مالی خوبی نداشت و نتوانست بهدلیل فشار خون، قدرت بینایی ضعیف، کف پای صاف و قدرت شنوایی ضعیف، کار متناسب با رشتهاش پیدا کند. او کارگر یک کارخانهٔ تولید مواد شوینده شد.
کینگ اولین داستان کوتاهش را پس از فراغت از تحصیل نوشت و پس از ازدواج هم تعداد بسیاری از این داستانها را فروخت. در سال ۱۹۷۳ بالأخره یکی از داستانهای بلند استیون با عنوان «کری» فروش خوبی داشت و استیون بالأخره دست از کارهای جانبی کشید و نویسندهای تماموقت شد. موضوعاتی از قبیل ترسهای شبانگاهی، ارواح شیطانی، بیماران روانی خودآزار و دگرآزار ساختار اصلی بیشتر داستانهای استیفن کینگ را تشکیل میدهد؛ در حقیقت کینگ به نویسندهٔ داستانهای ترسناک مشهور است. بر اساس بسیاری از داستانهای استیون کینگ فیلم ساخته شده است. داستانهای مشهوری مانند مسیر سبز، درخشش، منطقهٔ مرده و رهایی از شاوشنگ، کری و کریستین.
بخشی از کتاب بلیز
«این دومین مقدمهای است که دربارهٔ کتابهای ریچارد بکمن مینویسم. اولین مقدمهام خیلی جالب نبود؛ از دیدگاه شخصی، آن را همچون تاریخ ادبیاتهای کتب درسی میدانم، آن هم تاریخ ادبیاتی مبهم و غیرقابل فهم. البته تعجبی هم ندارد. زمانیکه آن متن در حال نوشته شدن بود، ضمیر دگرگون شدهٔ بکمن (بهعبارت دیگر، خود من) در حالتی نبود که بتوان نام آن را حالتی متفکر و تحلیلگر گذاشت؛ درواقع در آن زمان، حس فردی را داشتم که به او دستبرد زدهاند. هرگز نام مستعار بکمن برای مدتی کوتاه و استفادهای دورهای ساخته نشده بود؛ این نام قرار بود تا مدتها پابرجا بماند، و زمانیکه رابطهٔ او با من آشکار گشت، بسیار متعجب و ناراحت شدم. در چنین حالتی، قاعدتاً، متن و مقدمهٔ خوبی از قلم یک نویسنده تراوش نخواهد کرد. اما اینبار سعی میکنم تا نوشتهای بهتر و قابل قبولتر را تقدیم خوانندگان کنم.
احتمالاً مهمترین چیزی که میتوانم دربارهٔ ریچارد بکمن بگویم، این است که او حقیقت یافت. البته نه بهطور کامل (او این را با لبخندی مضطرب به زبان میآورد)؛ من نمیخواهم این متن را به شکلی فریبنده بنویسم. اما باید بگویم که... درواقع... میخواهم. فریب، چیزی است که هر داستاننویسی سعی دارد آن را در مقابل خوانندهاش بهکار بندد؛ حداقل زمانیکه داستان در پیش روی او گشوده شده است و نویسنده هیچ مصونیتی در مقابل این حس... (نامش را چه باید گذاشت؟)... «فریب هدایت شده» ندارد.»
حجم
۲۹۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
حجم
۲۹۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
نظرات کاربران
بلیز داستان قشنگیه. یکم با بقیه آثار کینگ متفاوته
تو فیلم هفت، یجا برد پیت برمیگرده به جان دو میگه «تو تنهایی خودت، تابحال شده به خودت بگی، عجب دیوونه ایی هستم من!؟» این کتاب به ما میگه تو ذهن آدمایی که از نظر ذهنی و عقلی با ما متفاوتن،