دانلود و خرید کتاب عطر کنار، بوی شکلات مریم خراسانی
تصویر جلد کتاب عطر کنار، بوی شکلات

کتاب عطر کنار، بوی شکلات

انتشارات:نشر بید
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب عطر کنار، بوی شکلات

کتاب عطر کنار، بوی شکلات نوشتهٔ مریم خراسانی است و نشر بید آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب عطر کنار، بوی شکلات

کتاب عطر کُنار، بوی شکلات کتاب خاطرات دوران کودکی و نوجوانی مریم خراسانی است که با زبانی شیرین و ساده بازگو شده و از رگه‌هایی از طنز نیز برخوردار است.

نویسنده در مقدمهٔ کتاب می‌نویسد:

پس از دنیای شیرین رمان، سفر در خاطرات و زندگی نامه‌ها آن چنان مرا غرق در شعف می‌کند که گذر لحظه را حس نمی‌کنم، برای اولین بار در سال ۱۳۹۲ جناب علی زیاری صاحب کتاب فروشی طلوع اراک کتابی را به من معرفی نمود که از فضای رمان و داستان جدایم کرد. دوره‌ٔ چهار جلدی کتاب شازده حمام (به‌تازگی جلد پنجم آن به چاپ رسیده است) اثر دکتر محمد حسین پاپلی یزدی. این کتاب من را وارد دنیای خاطرات کرد. خاطرات شخصیِ چند نسل از مردم یزد که با وجود تفاوت در شرایط اقلیمی و فرهنگی حس همزادپنداری‌ام را برانگیخت و سبب شد زمان کوتاهی را با آن‌ها سر کنم. گاهی خود را در نقش زری ببینم و گاهی جای اکرم اما بیشتر دلم بخواهد چون شهربانو زندگی کنم و هر روز برای رهگذران تعریف جدیدی از عشق داشته باشم.

شاید از نظر خیلی‌ها خواندن خاطرات شخصیِ یک نفر جذابیتی نداشته باشد ولی از نظر نگارنده با خواندن خاطرات هر کس می‌توان جای او زندگی کرد و علاوه بر آن خاطرات را می‌توان روایت تاریخ اجتماعی یک دوره از زندگی دانست و از آن آموخت.

نوشته‌ٔ پیش‌رو روایت خاطرات پراکنده‌ای است از بدو تولد تا پایان نوجوانی، خاطراتی که بدون شک همه‌ٔ هم‌نسلان‌ام آن را زندگی کرده‌اند و از سر گذرانده‌اند، باشد که با خواندن آن گاهی لبخند بر لب‌شان ظاهر شود.»

خواندن کتاب عطر کنار، بوی شکلات را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران کتاب‌های زندگی‌نامه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب عطر کنار، بوی شکلات

«توی کریدور مدرسه نشسته‌ام و به خانم غفاری که نیمکت‌ها را جا به جا و زیرشان را جارو می‌کند خیره می‌شوم و ناخن می‌جَوَم ولی حواسم جای دیگری است، فراموش کرده‌ام که برای گرفتن نمره‌ی انضباط به منظور ترک جویدن ناخن بر عکس بچه‌های دیگر باید ناخن‌هایم بلند باشد، پا می‌شوم و بی‌خودی تو کلاس‌های خالی سرک می‌کشم، می‌دانستم که بچه‌ها الان توی سینما نشسته‌اند و تخمه می‌شکنند و منتظرند تا فیلم شروع شود، حواسم هست تا خانم غفاری اشکم را که در حال سرازیر شدن است نبیند.

چند هفته‌ای بود که تلویزیون تبلیغات فیلمی را که بچه‌ها برای دیدنش رفته بودند پخش می‌کرد، فکر می‌کردم که فیلم الان به جاهایی که از تلویزیون پخش می‌شد رسیده یا نه؟

با به یاد آوردن گریه‌ها و التماس‌های پروانه معصومی به خاطر تصادف پسرش اشکم شدت بیشتری می‌گیرد، از پشت پرده‌ی اشک، خانم غفاری را می‌بینم که با لیوان آب روبرویم ایستاده و لیوان را به طرفم می‌گیرد آن را می‌گیرم و می‌نوشم و با چشم اشکی قدر شناسانه نگاهش می‌کنم، می‌پرسد:

چرا با بچه‌ها نرفتی سینما؟

رضایتنامه نداشتی؟

خودم را به نشنیدن می‌زنم با گریه به سمت حیاط حرکت می‌کنم، بلند‌تر از حد معمول داد می‌زند از مدرسه بیرون نری.

حدود دوماهی می‌شد که پس از انتظاری طولانی برای خانه های‌مان خط تلفن وصل کرده بودند، بابا چهار چشمی مراقب بود که ما گوشی تلفن را بر نداریم و حسابی سفارش کرده بود که در صورت نبودش جز مامان کسی حق جواب دادن به تلفن را ندارد؛ خانه‌ی هیچ دوستی که اجازه نداشتیم برویم، شماره تلفن خانه را هم اجازه نداشتیم به دوستان‌مان بدهیم، اگر هم می‌خواستیم دوستی را به خانه دعوت کنیم اول باید از فیلتر مامان و بابا رد می‌شد، با سوال‌هایی مثل: درس خوان است یا نه؟ پدرش چکاره است؟ برادر بزرگتر از خودش دارد؟ و... در نهایت اگر پاسخ‌ها باب میل بابا بود و مجوز ورود می‌گرفت بابا تاکید می‌کرد شماره تلفن خانه‌شان را هم باید بگیرید که هنوز معمایش برایم حل نشده گرفتن شماره تلفن دوستی که مهمان ماست به چه درد بابا می‌خورد؟»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۰۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۴۰۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان