
کتاب صندوقچه خاطرات پسری تنها
معرفی کتاب صندوقچه خاطرات پسری تنها
کتاب الکترونیکی «صندوقچه خاطرات پسری تنها» (تلفیقی از خاطرات واقعی و تخیلات نویسنده) نوشتهٔ مجتبی وحیدیپور و منتشرشده توسط انتشارات کتابکده آرشیدا، روایتی داستانی از زندگی یک خانواده ایرانی در دهههای اخیر است. این اثر با نگاهی به روابط خانوادگی، دغدغههای روزمره و چالشهای اجتماعی، داستانی را روایت میکند که میان واقعیت و خیال در نوسان است. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب صندوقچه خاطرات پسری تنها
«صندوقچه خاطرات پسری تنها» اثری داستانی است که در سال ۱۴۰۰ منتشر شده و فضای آن در شهر اهواز و میان خانوادهای ایرانی میگذرد. نویسنده با الهام از خاطرات شخصی و عناصر تخیلی، روایتی از زندگی زوجی به نام «ناصر» و «نازنین» را به تصویر میکشد که با چالشهای ناباروری، روابط خانوادگی و مسائل اجتماعی دستوپنجه نرم میکنند. داستان با جزئیات زندگی روزمره، گفتگوهای صمیمانه و موقعیتهای ملموس، تصویری از دغدغهها و امیدهای طبقه متوسط شهری ارائه میدهد. روایت کتاب از زاویهای نزدیک به شخصیتها، به مسائل عاطفی، مشکلات اقتصادی، روابط والدین و فرزندان و حتی بحرانهای کوچک و بزرگ زندگی میپردازد. در کنار روایت اصلی، شخصیتهای فرعی مانند اعضای خانواده و همسایگان نیز حضور پررنگی دارند و هرکدام بخشی از فضای اجتماعی و فرهنگی داستان را شکل میدهند. این کتاب با زبان محاورهای و روایت خطی، تلاش میکند تصویری از زندگی معاصر ایرانی را به مخاطب نشان دهد، بیآنکه وارد پیچیدگیهای روایی یا ساختارهای غیرخطی شود.
خلاصه کتاب صندوقچه خاطرات پسری تنها
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با زندگی «ناصر» و «نازنین» آغاز میشود؛ زوجی که پس از چند سال زندگی مشترک، هنوز صاحب فرزند نشدهاند و این موضوع به دغدغهای جدی برای هر دو تبدیل شده است. ناصر، رانندهای زحمتکش، و نازنین، زنی خانهدار، هر دو با فشارهای خانوادگی و اجتماعی درباره بچهدار نشدن روبهرو هستند. گفتگوهای صمیمانه و گاه طنزآمیز میان آنها، فضای خانه را شکل میدهد و مخاطب را با احساسات و نگرانیهایشان همراه میکند. پس از مراجعه به پزشک و طی کردن مسیر درمان، سرانجام نازنین باردار میشود و این اتفاق شادی بزرگی را به خانواده میآورد. در کنار این خط اصلی، داستانهایی از همسایگان و اعضای خانواده روایت میشود؛ از جمله گم شدن پسر صاحبخانه و تلاش ناصر و برادرزنش برای پیدا کردن او، که به فضای داستان تنوع و هیجان میبخشد. روایت کتاب، لحظات تلخ و شیرین زندگی را با جزئیات روزمره، شوخیها، نگرانیها و امیدها به تصویر میکشد. تولد فرزند ناصر و نازنین، نقطه عطفی در داستان است که روابط خانوادگی را عمیقتر و پیوندها را محکمتر میکند. در ادامه، دغدغههای جدیدی مانند مراقبت از نوزاد، مشکلات کاری ناصر و روابط میان اعضای خانواده، داستان را پیش میبرد و تصویری از زندگی واقعی و پرچالش یک خانواده ایرانی ارائه میدهد.
چرا باید کتاب صندوقچه خاطرات پسری تنها را خواند؟
این کتاب با روایت جزئیات زندگی روزمره و روابط خانوادگی، تصویری ملموس از دغدغهها، امیدها و چالشهای طبقه متوسط شهری ارائه میدهد. خواننده با شخصیتهایی روبهرو میشود که رفتارها و احساساتشان آشنا و باورپذیر است. داستان، همزمان که به مسائل مهمی مانند ناباروری، روابط زن و شوهر، و نقش خانواده در بحرانها میپردازد، لحظات طنز و صمیمیت را نیز فراموش نمیکند. این اثر میتواند برای کسانی که به دنبال شناخت بهتر زندگی معاصر ایرانی و تجربههای مشترک خانوادگی هستند، جذاب باشد.
خواندن کتاب صندوقچه خاطرات پسری تنها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای خانوادگی و اجتماعی، کسانی که دغدغه روابط میانفردی، چالشهای زندگی زناشویی و مسائل روزمره را دارند، مناسب است. همچنین برای افرادی که به روایتهای واقعگرایانه و ملموس از زندگی ایرانی علاقه دارند، گزینهای قابل توجه است.
فهرست کتاب صندوقچه خاطرات پسری تنها
- فصل اول: آغاز داستان با زندگی «ناصر» و «نازنین»، مشکلات ناباروری، روابط خانوادگی و معرفی شخصیتهای اصلی. روایت تلاش برای بچهدار شدن و چالشهای روزمره. - فصل دوم: تولد فرزند، ورود اعضای خانواده و دوستان به داستان، روایت بحرانهایی مانند گم شدن کودک همسایه و نقش خانواده در حل مشکلات. ادامه دغدغههای شغلی و خانوادگی ناصر و نازنین و ورود به مرحله جدیدی از زندگی با تولد فرزندشان. هر فصل با تمرکز بر یک مقطع از زندگی شخصیتها، سیر تحولات عاطفی و اجتماعی خانواده را دنبال میکند.
بخشی از کتاب صندوقچه خاطرات پسری تنها
«زن و شوهری در شهر اهواز زندگی میکردند. مدت چهار سال بود که از ازدواج آنها میگذشت و از آنجایی که مشتاق داشتن بچه بودند، هنوز قسمتشان نشده بود. زندگی آنها به سردی میگذشت تا جایی که بعضی وقتها نازنین در خلوت خودش گریه میکرد. ناصر شوهر او هم از این وضع خسته و ناراحت بود. در یکی از روزهای شلوغ کاری ناصر در اتحادیه پخش مواد غذایی، سر کارگر بخش او را برای بارگیری صدا زد تا ماشینش را جلوی درب انبار پارک کند تا بچهها بارگیری را شروع کنند. ناصر بعد پارک ماشین پیاده شد. پاکت سیگاری از جیبش درآورد و یک نخ سیگار را به دهان گرفت و پس از روشن کردن آن شروع به کشیدن کرد و در حالی که با هر بار پک زدن، دود آن را بیرون میداد در فکر دور ریختن افکارش بود اما میدانست که با این کار خودش را گول میزند. مهران، مدیر اداری از دوستای قدیمیاش، از دور متوجهش شد؛ نزدیکش رفت و گفت: برادر معلوم هست چکار میکنی؟ تو که سیگاری نبودی؟ ناصر-ای بابا مهران جان دست رو دلم نذار! روزی نیست که همسرم ناراحت نباشه، خودم هم از این وضعیت خسته شدم و هیچ کاری از دستم برنمیاد...»
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۰۳ صفحه
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۰۳ صفحه