کتاب یادداشت های یک مرغ
معرفی کتاب یادداشت های یک مرغ
کتاب یادداشت های یک مرغ نوشتهٔ کارلین گریفیث و ترجمهٔ محمدجواد کشوری است و انتشارات پرتقال آن را منتشر کرده است. این کتاب ۷ نمایشنامه ۱۰ دقیقهای برای بچههاست.
درباره کتاب یادداشت های یک مرغ
آیا بهعنوان دانشآموز یا چند نوجوان که دورهم جمع میشوید و عاشق خلاقیت هستید، به نمایشنامه علاقه دارید؟ تا به حال نمایش اجرا کردهاید؟ بهتان پیشنهاد میکنیم حتماً این هفت نمایشنامه را بخوانید و نقش شخصیتهای مختلفی مثل غول سبز، خرخاکی، جادوگر دریا یا مرغ برندهٔ جایزه را اجرا کنید. اگر نمایشها را خوب اجرا کنید، بساط خنده و تفریح به راه خواهد بود و این کتاب برایتان میتواند حسابی سرگرمکننده باشد. بهخصوص اگر دوستانتان نقشهایشان را جدی بگیرند!
عناوین این نمایشنامهها عبارتاند از:
آزمون ابرقهرمانی
جک و دنداندردِ غول
آرماند؛ دلتنگ خانه
یادداشتهای یک مرغ
تصویر تابیتا
سرآشپز آوازخوان
چوبدستی تالمارج
خواندن کتاب یادداشت های یک مرغ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب یادداشت های یک مرغ
«مخفیمن: (به اطراف نگاه میکند.) خوب شد اول از همه رسیدم. میدونم چیکار کنم. خودم رو مخفی میکنم و صبر میکنم ببینم رقیبهام کیاَن. (حالتی به خودش میگیرد تا با محیط همشکل و همرنگ شود.)
تنر چابک: (سریع وارد صحنه میشود و به ساعتش نگاه میکند.) آخیش، خوبه، دیر نکردم. انگار اولین نفرم. (حشرهای را کف زمین میبیند. چندشش میشود و با کفش میکوبد رویش.) این هم از این. عُق... حالم از حشرهها به هم میخوره.
هیپنوتام وارد میشود.
(تنر چابک را میبیند. او هم متوجهش میشود. به هم خیره میشوند. هیپنوتام دور او میچرخد و ذهنش را میخواند.)
هیپنوتام: آهان، میخوای بدونی من چه قدرتی دارم، درسته؟ همین الان دارم ازش استفاده میکنم! به چشمهام دقت کن! (دستانش را مقابل چشمهای تنر چابک تکان میدهد.)
تنر چابک تلاش میکند نگاهش را از او بگیرد اما نمیتواند. سانی پرتوی وارد میشود.
سانی پرتوی: (با پرتوهای خورشیدیاش وارد میشود. نور او چشم هیپنوتام را میزند، تنر چابک را بیدار میکند و باعث میشود همه مخفیمن را ببینند.) سلام به همگی! دیر رسیدم به آزمون؟ (همه بهخاطر پرتوهایش چشمهایشان را بستهاند.)
مخفیمن: (وقتی میفهمد همه او را دیدهاند به بقیه ملحق میشود.) من اول از همه رسیدم.
تنر چابک: (به هیپنوتام) داشتی با من چیکار میکردی؟ واسه چی؟ (با خشم به هیپنوتام اشاره میکند.) دیگه تکرار نشه. (سرش را تکان میدهد.)
هیپنوتام: (به تنر چابک) حالا! (به سانی پرتوی) نه، برقبرقی. دیر نکردهای.
مخفیمن: میشه یه لحظه نورافشانیت رو تموم کنی؟ پوستمون سوخت بابا.
سانی پرتوی: (چند دکمه را روی گردنبندش فشار میدهد.) ای وای! ببخشید، الان تموم شد.
همه راحت میشوند و میتوانند ببینند. ایستادهاند و لحظههایی را در سکوت میگذرانند. منتظرند ببینند بعد چه اتفاقی میافتد.
تنر چابک: گمونم همین چند نفریم.
سانی پرتوی: کس دیگهای رو نمیبینم.
ژنرال هدیت: (وارد میشود. یک تختهشاسی در دست دارد.) افراد، توجه.»
حجم
۴۸۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
حجم
۴۸۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
نظرات کاربران
اگه از نمایشنامه خوشتون میاد حتما بخونید . مخصوصا نوجوونا