دانلود و خرید کتاب آنی شرلی در گرین گیبلز (کتاب اول) ال. ام. مونتگمری ترجمه سارا قدیانی
تصویر جلد کتاب آنی شرلی در گرین گیبلز (کتاب اول)

کتاب آنی شرلی در گرین گیبلز (کتاب اول)

معرفی کتاب آنی شرلی در گرین گیبلز (کتاب اول)

کتاب آنی شرلی در گرین گیبلز (کتاب اول) نوشتهٔ ال. ام. مونتگمری و ترجمهٔ سارا قدیانی است و انتشارات قدیانی آن را منتشر کرده است. این کتاب به ۲۰ زبان زندهٔ دنیا ترجمه شده، تاکنون ۵۰ میلیون نسخه از آن به فروش رفته است و در مدارس نیز تدریس می‌شود. فیلم‌ها، سریال‌ها، تئاترهای موزیکال و نمایش‌های متعددی به اقتباس از این کتاب تولید شده‌اند.

درباره مجموعه آنی شرلی

آن‌شرلی دخترکی کک‌مکی است که موهای سرخی دارد و در یتیمخانه بزرگ شده است. او باهوش است، قوه‌ٔ تخیل بی‌حدومرزی دارد و با امید و پشتکار و مهربانی‌های ساده‌اش، سعی می‌کند زندگی جدیدی را آغاز کند. هر چند برای ورود به این دنیای تازه باید سختی‌های بسیاری را پشت سر بگذارد، ولی آینده در نظرش آن‌قدر زیبا و امید بخش است که برای رسیدن به آن، با هر مشکلی کنار می‌آید و با هر شرایطی سازگار می‌شود. مجموعه‌ٔ آنی شرلی شامل ۸ کتاب با نام‌های آنی شرلی در گرین گیبلز، آنی شرلی در اونلی، آنی شرلی در جزیره، آنی شرلی در ویندی پاپلرز، آنی شرلی در خانه‌ٔ رویاها، آنی شرلی در اینگل ساید، دره‌ٔ رنگین کمان و ریلا در اینگل ساید است.

درباره کتاب آنی شرلی در گرین گیبلز (کتاب اول)

آن شرلی وقتی پا به گرین گیبلز می‌گذارد دختربچه‌ای ۱۱ساله است. ماریلا و متیو کاتبرت، خواهر و برادری مزرعه‌دار و صاحب گرین گیبلز هستند. آن‌ها تصمیم می‌گیرند سرپرستی پسربچه ۱۰–۱۱ساله‌ای را به عهده بگیرند تا در کارهای مزرعه به متیو کمک کند اما کسی که مسئولیت داشته یتیم مورد نظر را از یتیم‌خانه به گرین گیبلز ببرد، به اشتباه دختربچه‌ای به نام آنی شرلی را که والدینش را در سه‌ماهگی از دست داده، به گرین گیبلز می‌آورد. آنی خوشحال به آنجا می‌آید اما وقتی می‌فهمد او را نمی‌خواهند حسابی غمگین می‌شود. ولی متیو از آنی و پرحرفی‌های این دختر خوشش می‌آید و درنهایت آنی در آنجا ماندگار می‌شود و به جای کمک به متیو در کشاورزی، در خانه‌داری به ماریلا کمک می‌کند و ماجراهای جذابی به وجود می‌آورد. 

آنی در گرین گیبلز به ماجراهایی برمی‌خورد که اشک و لبخند را برای خواننده به ارمغان می‌آورد.

خواندن کتاب آنی شرلی در گرین گیبلز (کتاب اول) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران آنی شرلی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره ال. ام. مونتگمری

لوسی ماد مونتگمری نویسندهٔ رمان آنی در گرین گیبلز در ۳۰ نوامبر ۱۸۷۴ در جزیرهٔ پرنس ادوارد به دنیا آمد. این نویسندهٔ کانادایی ۲۰ رمان منتشر کرده است که بسیاری از آن‌ها هنوز در سراسر جهان خوانده می‌شوند، اما محبوب‌ترین اثر وی مجموعهٔ «آنی شرلی در گرین گیبلز» موفقیتی بزرگ برای او به همراه داشت. هنگامی که لوسی کودک بود، مادرش بر اثر بیماری سل درگذشت. پدرش به دلیل مشکلات روحی پس از مرگ همسرش او را به پدربزرگ و مادربزرگ مادری خود که در مزرعه‌ای در جزیرهٔ پرنس ادوارد زندگی می‌کردند، سپرد. این زوج سالخورده با مونتگمری سختگیرانه و رسمی برخورد می‌‌کردند و شخصیت حساس او را درک نمی‌کردند. او کودکی خود را اغلب با خواندن کتاب، نوشتن و با تخیلات خود گذراند. این تنهایی البته، شاید به ظاهر بسیار دردناک بود، اما باعث شد که لوسی از همان دوران کودکی، به یک خیال‌پرداز و یک داستان‌نویس تبدیل شود و همین تجربه‌ها در کتاب‌هایش نفوذ پیدا کرد و باعث شد او آدم‌‌هایی را در داستان‌هایش خلق کند که مردم در تمام دنیا با آن‌ها همذات‌پنداری می‌کنند.

ماجرای نوشتن آنی شرلی نیز از این قرار است که یک روز مونتگمری مشغول مرور یک روزنامه بود و نوشته‌ای را پیدا کرد که یک دهه قبل از آن نوشته شده بود. در آن آمده بود: «زوج سالخورده‌ای درخواست حضانت و نگهداری یک پسر یتیم را داشتند که به اشتباه دختری برای آن‌ها فرستاده شده است.» پس از آن او شروع به نوشتن داستانی دربارهٔ دختر یتیمی با موهای قرمز کرد.

مونتگمری ۲۰ رمان، بیش از ۵۰۰ داستان کوتاه، ۳۰ مقاله، زندگی‌نامه و یک کتاب شعر منتشر کرده است. «آنی در گرین گیبلز» به ۲۵ زبان دنیا ترجمه شده و از آن فیلم، نمایشنامه، نمایش موزیکال، کارتون، مینی‌سریال و نمایش‌های رادیویی ساخته شده است. این کتاب جزیره پرنس ادوارد را به همه دنیا شناساند. حالا محل تولد وی به یک مکان تاریخی تبدیل شده و سالانه بیش از ۱۲۵ هزار بازدیدکننده دارد. مونتگمری همهٔ این کارها را زمانی انجام داد که زنان حتی نمی‌توانستند رأی دهند.

کتاب‌های مشابه

اگر این داستان را دوست داشتید، و به داستان‌های کودک و نوجوان علاقه‌مند هستید، می‌توانید این کتاب‌ها را هم بخوانید: مری پاپینز اثر پ. ل. تراورس، پی پی جوراب بلند اثر آسترید لیندگرن، باغ مخفی اثر فرانسس هاجسن برنت، زیبای سیاه اثر آنا سیوئل، خانه‌ی کوچک اثر لورا اینگلز وایلدر و هایدی اثر یوهانا اشپیری.

بخشی از کتاب آنی شرلی در گرین گیبلز (کتاب اول)

«به‌محض آنکه متیو در را باز کرد، ماریلا با عجله به‌طرفش رفت، اما همین‌که چشمش به آن دختر کوچک و عجیب با پیراهنی زشت، موهای بافتهٔ بلند و قرمز و چشمان مشتاق و درخشانش افتاد، از تعجب خشکش زد و پرسید: «متیو کاتبرت! این دیگر کیه؟ پس پسربچه کجاست؟»

متیو با درماندگی گفت: «پسری آنجا نبود. فقط این دختر آنجا بود.»

او به کودک اشاره کرد و تازه به خاطر آورد که هنوز اسمش را نپرسیده نبود. ماریلا گفت: «پسری نبود؟ چطور ممکن است؟ ما برای خانم اسپنسر پیغام فرستاده بودیم که یک پسر می‌خواهیم.»

ـ خُب، ولی این‌طور نشده. او این بچه را آورده بود. من از مسئول ایستگاه هم سؤال کردم. مجبور بودم او را با خودم به خانه بیاورم؛ چون این اشتباه به هر دلیلی که رخ داده باشد، نمی‌توانستم او را آنجا بگذارم و بیایم.

ماریلا زیر لب گفت: «مثل‌اینکه توی دردسر افتاده‌ایم!»

در طول مدتی که ماریلا و متیو باهم صحبت می‌کردند، دخترک ساکت مانده بود و با صورتی بی‌روح به‌نوبت به آن دو نگاه می‌کرد. او ناگهان، مثل‌آنکه تازه متوجه منظورشان شده باشد، چمدان قدیمی‌اش را روی زمین انداخت، جلو رفت و درحالی‌که دست‌هایش را به هم قلاب کرده بود، گفت: «شما مرا نمی‌خواهید! شما مرا نمی‌خواهید؛ چون پسر نیستم! انتظارش را داشتم. هیچ‌کس مرا نمی‌خواهد. باید حدس می‌زدم که این‌همه خوشی دوام نمی‌آورد. باید می‌فهمیدم که هیچ‌کس مرا نمی‌خواهد. آه! حالا باید چه‌کار کنم؟ الان اشک‌هایم جاری می‌شوند!»

و اشک‌هایش جاری شدند. او روی یکی از صندلی‌های پشت میز نشست، صورتش را با دست‌هایش پوشاند و مثل ابر بهاری گریه کرد. ماریلا و متیو با درماندگی به یکدیگر نگاه کردند. هیچ‌کدام نمی‌دانستند چه‌کار باید می‌کردند یا چه می‌گفتند. بالاخره ماریلا پا پیش گذاشت و گفت: «خُب، خُب، اینکه گریه ندارد.»

دخترک فوری سرش را بلند کرد و درحالی‌که اشک‌هایش صورتش را خیس کرده بودند و لب‌هایش می‌لرزیدند، گفت: «چرا، گریه دارد! شما هم اگر یک یتیم بودید و به جایی می‌رفتید که فکر می‌کردید قرار است خانهٔ شما باشد، ولی بعد می‌فهمیدید آنها شما را نمی‌خواهند؛ چون پسر نیستید، حتماً گریه می‌کردید. آه! این غم‌انگیزترین اتفاقی است که تابه‌حال برایم افتاده!»

لبخندی ناخواسته که البته بسیار کم‌رنگ بود، صورت عبوس ماریلا را کمی مهربان‌تر کرد. او گفت: «خُب، دیگر گریه نکن. ما که نمی‌خواهیم همین امشب تو را بیرون بیندازیم. تو باید تا زمانی‌که به این موضوع رسیدگی می‌شود، همین‌جا بمانی. اسمت چیه؟»

کودک پس از مکث کوتاهی با اشتیاق گفت: «می‌شود مرا کوردیلیا صدا کنید؟»

ـ کوردیلیا صدایت کنیم؟ اسمت همین است؟

ـ نه، اسمم این نیست، اما خیلی دلم می‌خواهد کوردیلیا صدایم کنید. واقعاً اسم ظریف و قشنگی است.»

شیلا در جستجوی خوشبختی
۱۴۰۲/۰۴/۲۳

هیییییی یادش بخیر چهار پنج ساله پیش با این مجموعه کتاب خوندن رو شروع کردم. یادمه اون دوران وقتی که ناراحت و غمگین بودم چشامو می‌بستم و خودمو در گرین گیبلز تصور می‌کردم و آرزو می‌کردم که ای کاش میشد رفت

- بیشتر
soha_rj
۱۴۰۲/۰۴/۰۶

ممکنه لطفا مجموعه یادداشت های شخصی ال.ام.مونتگمری رو هم اصافه کنید؟!🥺👈👉

𝑽𝒊𝒐𝒍𝒆𝒕𝒕🌲🌫
۱۴۰۲/۰۴/۲۳

من خیلی آنشرلی رو دوست دارم❤ احساس میکنم لحظه لحظه همراه آنه بودم و با او زندگی کردم و شاهد بزرگتر شدن و رسیدن به موفقیت های آنشرلی بودم🥺🌌 🪴*آنه، تکرار غریبانه روز هایت چگونه‌ گذشت؟ وقتی روشنی چشمهایت در پشت پرده های مه

- بیشتر
گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۴/۱۲

زیباترین مجموعه ای که از انه شرلی خوندم محشره👌❤☺

🕊️📚kerm ketab
۱۴۰۲/۰۵/۰۲

اینقدرررر قشنگه که نمیدونم چی بگم💜💙 من همه ی جلد هاشو خوندم عالیه حتما بخونید🌿

zahra
۱۴۰۲/۰۴/۰۸

خیلی قشنگ بود . از اون کتابا که باهاش میخندی و به خاطر اتفاقات غمناکش بغضت میگیره . و شخصیت آنه که پرحرف بود ولی آدم واقعا از این پرحرفیش لذت میبرد . از طاقچه تقاضا دارم بقیه کتاب های

- بیشتر
vafa
۱۴۰۲/۰۵/۰۲

-شیرین‌تر از قند- خیلی خوب است که یک آنی در زندگی‌ات داشته باشی. حتی اگر مجبور باشی از پشت صفحه‌ی ترک‌خورده‌ی گوشی‌ات با او حرف بزنی.:")) بهارها، تابستان‌ها، پاییزها و زمستان‌های گرین گیبلز آنقدر زیبا و دوست داشتنی هستند که حتی دلت

- بیشتر
hamt80a
۱۴۰۲/۰۴/۱۸

برای من در عین سادگی جذاب و گیرا بود ، کتاب خیلی ساده بود ولی غرق زیبایی اش شدم و حین خوندن انگار یه دور انیمیشنش جلوی چشمام رد میشد.

Ariana
۱۴۰۲/۱۲/۰۶

عالییییی بود 🤩🤩 فکر میکردم که دقیقا عین کارتونشه ولی هزار برابر کارتونی بهتر بود🤩🤩😘😍 هزار هم براش کمه😄 حتما بخونینننننن

اسممو میخوای چیکار😒🤨
۱۴۰۳/۰۳/۱۷

خیلی زیبا بود. آنه دختری خیلی خوبیه و داستاناش جذابه

«ماریلا! چقدر خوب است که فردا روز جدیدی است و هنوز هیچ اشتباهی در آن رخ نداده، این‌طور نیست؟»
Book
«ماریلا! چقدر خوب است که فردا روز جدیدی است و هنوز هیچ اشتباهی در آن رخ نداده، این‌طور نیست؟
ماه نورد
نصف لذت هر چیز، انتظاری است که برایش می‌کشی.
Book
تو عیب‌های خودت را قبول داری، اما همیشه امیدواری که دیگران با تو هم‌عقیده نباشند.
Book
هیچ‌چیز بدتر از آن نیست که کسی جواب آدم را ندهد.
Book
این، یکی از اخلاق‌های خوب من است؛ هرگز یک کار اشتباه را دو بار انجام نمی‌دهم.
Book
عاشق‌نشدن هم کار سختی است، مگرنه؟
Book
آه! داینا! کاش این امتحان هندسه هم زودتر تمام شود! اگرچه همان‌طور که خانم لیند می‌گوید، اگر در هندسه قبول شوم یا نشوم، خورشید بازهم به طلوع و غروب‌کردنش ادامه می‌دهد. این مسئله حقیقت دارد، اما یادآوری‌اش چندان آرامش‌دهنده نیست.
گوجه سبز
کم‌کم دارم می‌فهمم که بزرگ‌شدن چه اشکال‌هایی دارد؛ وقتی به آرزوهایی که در کودکی داشتی می‌رسی، می‌بینی آن‌قدرها هم که فکر می‌کردی، جالب نبوده‌اند.
ماه نورد
«همهٔ احساساتت را کنار نگذار آنی! گاهی‌اوقات لازم است کمی احساساتی باشی... البته زیاد نه... کمی از احساساتت را نگه دار آنی! فقط کمی از آن را.»
Book

حجم

۴۷۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۹۶ صفحه

حجم

۴۷۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۹۶ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
تومان