کتاب جین در فانوس تپه
معرفی کتاب جین در فانوس تپه
کتاب جین در فانوس تپه نوشتهٔ ال. ام. مونتگمری و ترجمهٔ محمدحسام برجیسیان و ویراستهٔ محدثه ابراهیم زاده است و انتشارات قدیانی آن را منتشر کرده است. این کتاب رمانی دیگر از نویسندهٔ آنی شرلی است.
درباره کتاب جین در فانوس تپه
جین استوارت از وقتی به یاد دارد همراه مادر و مادر بزرگش در عمارت دلگیری در تورنتو زندگی میکرده است. از آنجا که هرگز پدرش را ندیده فکر میکند او مرده تا اینکه یک روز ناگهان نامهای از راه میرسد و کاشف به عمل میآید که پدرش زنده و سرحال است. پدر در جزیرهٔ پرنس ادورد زندگی میکند و وقتی جین یک تابستان را کنار او در کلبهای روی فانوس تپه میگذراند دنیایش تغییر میکند. برای اولین بار طعم تمام کارهای جالب و شگفتانگیزی را که در عمارت تورنتو به رویشان بسته بود میچشد. چقدر خوب میشد اگر در تورنتو هم همین طور زندگی میکردند همراه پدر و مادر، دور از دخالتهای مادر بزرگ و در خانهای که هرگز طعمش را نچشیده... .
خواندن کتاب جین در فانوس تپه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به داستانهای آنی شرلی و قصههای جزیره علاقه دارید این کتاب را هم حتما بخوانید.
درباره ال. ام. مونتگمری
لوسی ماد مونتگمری نویسندهٔ رمان آنی در گرین گیبلز در ۳۰ نوامبر ۱۸۷۴ در جزیرهٔ پرنس ادوارد به دنیا آمد. این نویسندهٔ کانادایی ۲۰ رمان منتشر کرده است که بسیاری از آنها هنوز در سراسر جهان خوانده میشوند، اما محبوبترین اثر وی مجموعهٔ «آنی شرلی در گرین گیبلز» موفقیتی بزرگ برای او به همراه داشت. هنگامی که لوسی کودک بود، مادرش بر اثر بیماری سل درگذشت. پدرش به دلیل مشکلات روحی پس از مرگ همسرش او را به پدربزرگ و مادربزرگ مادری خود که در مزرعهای در جزیرهٔ پرنس ادوارد زندگی میکردند، سپرد. این زوج سالخورده با مونتگمری سختگیرانه و رسمی برخورد میکردند و شخصیت حساس او را درک نمیکردند. او کودکی خود را اغلب با خواندن کتاب، نوشتن و با تخیلات خود گذراند. این تنهایی البته، شاید به ظاهر بسیار دردناک بود، اما باعث شد که لوسی از همان دوران کودکی، به یک خیالپرداز و یک داستاننویس تبدیل شود و همین تجربهها در کتابهایش نفوذ پیدا کرد و باعث شد او آدمهایی را در داستانهایش خلق کند که مردم در تمام دنیا با آنها همذاتپنداری میکنند.
ماجرای نوشتن آنی شرلی نیز از این قرار است که یک روز مونتگمری مشغول مرور یک روزنامه بود و نوشتهای را پیدا کرد که یک دهه قبل از آن نوشته شده بود. در آن آمده بود: «زوج سالخوردهای درخواست حضانت و نگهداری یک پسر یتیم را داشتند که به اشتباه دختری برای آنها فرستاده شده است.» پس از آن او شروع به نوشتن داستانی دربارهٔ دختر یتیمی با موهای قرمز کرد.
مونتگمری ۲۰ رمان، بیش از ۵۰۰ داستان کوتاه، ۳۰ مقاله، زندگینامه و یک کتاب شعر منتشر کرده است. «آنی در گرین گیبلز» به ۲۵ زبان دنیا ترجمه شده و از آن فیلم، نمایشنامه، نمایش موزیکال، کارتون، مینیسریال و نمایشهای رادیویی ساخته شده است. این کتاب جزیره پرنس ادوارد را به همه دنیا شناساند. حالا محل تولد وی به یک مکان تاریخی تبدیل شده و سالانه بیش از ۱۲۵ هزار بازدیدکننده دارد. مونتگمری همهٔ این کارها را زمانی انجام داد که زنان حتی نمیتوانستند رأی دهند.
بخشی از کتاب جین در فانوس تپه
«یک سال از آشناییاش با جودی میگذشت. جودی هم مثل او یازده سال داشت و بلندقد بود، اما مثل جین خوشبنیه نبود. جودی آنچنان لاغر و ترکهای بود که انگار در عمرش حتی یک وعدهٔ درستوحسابی هم غذا نخورده است که البته بهاحتمالقوی همینطور هم بود. در خانهٔ شبانهروزی پلاک ۵۸ خیابان نشاط زندگی میکرد. پلاک ۵۸ در روزهای اوجش از خانههای تورنتو بود، اما الان به یک خانهٔ شبانهروزی دلگیر سهطبقه بدل شده بود.
در یکی از روزهای بهار سال قبل جین در حیاط پشتی پلاک ۶۰ خیابان نشاط روی یکی از نیمکتهای نتراشیدهٔ آلاچیق متروکهٔ قدیمی نشسته بود. شانس آورده بود که مادر و مادربزرگ خانه نبودند و خاله گرترود هم سرمای سختی خورده و زمینگیر شده بود، وگرنه نمیتوانست به حیاط پشتی بیاید. پنهانی بیرون آمده بود تا قرص ماه را تماشا کند. بنا به دلیلی جین از تماشای ماه و شکوفههای سفید درخت گیلاس حیاط پلاک ۵۸ لذت میبرد. منظرهٔ مروارید غولآسای ماه بر فراز درخت گیلاس بهقدری زیبا بود که بغض گلویش را گرفت. کم مانده بود گریهاش بگیرد. و بعد... ناگهان صدای گریهٔ کسی از حیاط پلاک ۵۸ بلند شد. هقهق دلخراشش بهوضوح در آن شب آرام بهاری به گوش میخورد.
جین از آلاچیق بیرون آمد، گاراژ را دور زد، از کنار لانهٔ خالی سگ که جین تابهحال حتی یک سگ هم در آن ندیده بود، رد شد و بهسمت نردهٔ چوبی بین پلاک ۶۰ و ۵۸ رفت. حصار آهنی دور پلاک ۶۰ در حیاط پشتی جای خود را به نردهٔ چوبی میداد. پشت لانهٔ سگ، یکی از میلههای نرده بین انبوه گیاههای رونده گیر کرده و شکسته بود و فضای کوچکی بین میلهها باز شده بود. جین از بین میلهها رد شد و خودش را به حیاط نامرتب پلاک ۵۸ رساند. هنوز هوا کاملاً تاریک نشده بود. چشم جین به دختری افتاد که پای درخت بلوط خودش را جمع کرده و صورتش را بین دستانش گرفته بود. دخترک داشت زارزار گریه میکرد.»
حجم
۲۶۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۵۵ صفحه
حجم
۲۶۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۵۵ صفحه
نظرات کاربران
کتاب شیرین و قشنگی بود...در مورد دختر نوجوونی به اسم جین که با مادر، مادربزرگ و خاله اش توی عمارت اشرافی دلگیری زندگی میکنه و جو سنگین اونجا رو که همیشه انگار همه زیر سلطه مادربزرگش هستنو دوست نداره...تا یه
داستان زیبا و دوست داشتنی و کاملا مناسب نوجوان هست در واقع مقطعی از زندگی یه دختر نوجوون به نام جین رو روایت میکنه....و با یه زندگینامه کامل مواجه نیستیم ...ولی درکل قصه ای حال خوب کنه که میتونه برای
مانند سایر آثار نویسنده جادویی و خیال انگیز بود لطفاً تمام کتابهایشان را در طاقچه بی نهایت قرار دهید.ممنون از طاقچه.
دوست داشتنی و دلنشین🌿
شیرین و دلگرم کننده .
مونتگومریه دیگه. :) با توصیفهای نرم و لطیف و داستانهایی با پایان خوش.
یک کتاب مناسب نوجوانان
اوه.. نه نظرم کاملا عوض شد بهترین کتاب دنیا
متن روان، داستان زیبا، پایان بندی تقریبا قابل حدس
یکی از کتابهای مورد علاقه ام از این نویسنده بود.