کتاب آنی شرلی در دره رنگین کمان (کتاب هفتم)
معرفی کتاب آنی شرلی در دره رنگین کمان (کتاب هفتم)
کتاب آنی شرلی در دره رنگین کمان (کتاب هفتم) نوشتهٔ ال. ام. مونتگمری و ترجمهٔ سارا قدیانی است و انتشارات قدیانی آن را منتشر کرده است.
درباره مجموعه آنی شرلی
آنشرلی دخترکی ککمکی است که موهای سرخی دارد و در یتیمخانه بزرگ شده است. او باهوش است، قوهٔ تخیل بیحدومرزی دارد و با امید و پشتکار و مهربانیهای سادهاش، سعی میکند زندگی جدیدی را آغاز کند. هر چند برای ورود به این دنیای تازه باید سختیهای بسیاری را پشت سر بگذارد، ولی آینده در نظرش آنقدر زیبا و امید بخش است که برای رسیدن به آن، با هر مشکلی کنار میآید و با هر شرایطی سازگار میشود. مجموعهٔ آنی شرلی شامل ۸ کتاب با نامهای آنی شرلی در گرین گیبلز، آنی شرلی در اونلی، آنی شرلی در جزیره، آنی شرلی در ویندی پاپلرز، آنی شرلی در خانهٔ رویاها، آنی شرلی در اینگل ساید، درهٔ رنگین کمان و ریلا در اینگل ساید است.
درباره کتاب آنی شرلی در دره رنگین کمان (کتاب هفتم)
دره رنگین کمان نام محل مورد علاقهٔ فرزندان آنی برای بازی است. به همین سبب، داستانهای این کتاب هم در مورد فرزندان آنی است. کشیش جدیدی به گلن سنت مری میآید. او چهار فرزند دارد و همسرش را از دست داده. او دو پسر به نام کارل و جرالد و همینطور دو دختر به نام فیت و اونا دارد. این چهار نفر با فرزندان آنی دوست میشوند و اتفاقات جالبی را شکل میدهند.
خواندن کتاب آنی شرلی در دره رنگین کمان (کتاب هفتم) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران آنی شرلی پیشنهاد میکنیم.
درباره ال. ام. مونتگمری
لوسی ماد مونتگمری نویسندهٔ رمان آنی در گرین گیبلز در ۳۰ نوامبر ۱۸۷۴ در جزیرهٔ پرنس ادوارد به دنیا آمد. این نویسندهٔ کانادایی ۲۰ رمان منتشر کرده است که بسیاری از آنها هنوز در سراسر جهان خوانده میشوند، اما محبوبترین اثر وی مجموعهٔ «آنی شرلی در گرین گیبلز» موفقیتی بزرگ برای او به همراه داشت. هنگامی که لوسی کودک بود، مادرش بر اثر بیماری سل درگذشت. پدرش به دلیل مشکلات روحی پس از مرگ همسرش او را به پدربزرگ و مادربزرگ مادری خود که در مزرعهای در جزیرهٔ پرنس ادوارد زندگی میکردند، سپرد. این زوج سالخورده با مونتگمری سختگیرانه و رسمی برخورد میکردند و شخصیت حساس او را درک نمیکردند. او کودکی خود را اغلب با خواندن کتاب، نوشتن و با تخیلات خود گذراند. این تنهایی البته، شاید به ظاهر بسیار دردناک بود، اما باعث شد که لوسی از همان دوران کودکی، به یک خیالپرداز و یک داستاننویس تبدیل شود و همین تجربهها در کتابهایش نفوذ پیدا کرد و باعث شد او آدمهایی را در داستانهایش خلق کند که مردم در تمام دنیا با آنها همذاتپنداری میکنند.
ماجرای نوشتن آنی شرلی نیز از این قرار است که یک روز مونتگمری مشغول مرور یک روزنامه بود و نوشتهای را پیدا کرد که یک دهه قبل از آن نوشته شده بود. در آن آمده بود: «زوج سالخوردهای درخواست حضانت و نگهداری یک پسر یتیم را داشتند که به اشتباه دختری برای آنها فرستاده شده است.» پس از آن او شروع به نوشتن داستانی دربارهٔ دختر یتیمی با موهای قرمز کرد.
مونتگمری ۲۰ رمان، بیش از ۵۰۰ داستان کوتاه، ۳۰ مقاله، زندگینامه و یک کتاب شعر منتشر کرده است. «آنی در گرین گیبلز» به ۲۵ زبان دنیا ترجمه شده و از آن فیلم، نمایشنامه، نمایش موزیکال، کارتون، مینیسریال و نمایشهای رادیویی ساخته شده است. این کتاب جزیره پرنس ادوارد را به همه دنیا شناساند. حالا محل تولد وی به یک مکان تاریخی تبدیل شده و سالانه بیش از ۱۲۵ هزار بازدیدکننده دارد. مونتگمری همهٔ این کارها را زمانی انجام داد که زنان حتی نمیتوانستند رأی دهند.
بخشی از کتاب آنی شرلی در دره رنگین کمان (کتاب هفتم)
«یکی از عصرهای خوشآبوهوای ماه می بود. بندر فور ویندز چون آینهای شفاف، تصویر ابرهای طلایی آسمان را منعکس میکرد. صدای نالههای دریا که حتی در بهار هم اندوهگین بودند، در امتداد شنهای ساحل به گوش میرسید، ولی باد سرمست و بازیگوش، میان جادهٔ سرخ بندر، دوشیزه کورنیلیا را که با خونسردی از روستای گلن سنت مری میگذشت، همراهی میکرد. دوشیزه کورنیلیا درواقع سیزده سال بود که به نام خانم مارشال الیوت ملقب شده بود، ولی هنوز بیشتر مردم او را بهجای خانم مارشال الیوت، دوشیزه کورنیلیا خطاب میکردند. همهٔ دوستان قدیمی او نام قدیمیاش را بیشتر میپسندیدند؛ البته بهجز یک نفر که همواره با تکبری خاص از به کار بردن این نام دیرین خودداری میکرد. سوزان بیکر، خدمتکار میانسال، سختگیر و وفادار خانوادهٔ بلایت در اینگلساید از هر فرصتی برای گفتن خانم "مارشال الیوت" استفاده میکرد و هنگام ادای این عبارت، لحنش چنان عتابی داشت که گویی میخواست بگوید، "خودت خواستی دیگر دوشیزه نباشی و من هروقت بتوانم دوشیزهنبودنت را به رخت میکشم."
دوشیزه کورنیلیا به اینگلساید میآمد تا با دکتر و خانم بلایت که تازه از اروپا برگشته بودند، دیداری تازه کند. سفرشان سه ماه طول کشیده بود. از ماه فوریه که آنها برای شرکت در کنگرهای پزشکی در لندن، خانه را ترک کرده بودند، اتفاقهای مهمی در گلن رخ داده بود و دوشیزه کورنیلیا واجب میدید که درموردشان اطلاعات لازم را بدهد. نخست اینکه خانوادهٔ جدیدی در خانهٔ کشیش کلیسا ساکن شده بودند. آنهم چه خانوادهای! دوشیزه کورنیلیا هروقت از کنارشان میگذشت، بیاختیار سرش را تکان میداد.
سوزان بیکر و آنی شرلی سابق، از دور او را شناختند. آن دو در ایوان بزرگ اینگلساید نشسته بودند و از نور شامگاهی و سحرآمیز، از نوای دلنشین سینهسرخهای خستهٔ لابهلای افراها و از رقص شبحوار دستهای نرگس در زمینهٔ دیوار آجری قرمز و قدیمی دور چمنها لذت میبردند.
آنی با دستهای حلقهشده دور زانوهایش، روی پلهها نشسته و در هوای نیمهروشن شامگاهی حالتی دخترانه یافته بود. او با چشمهای خاکستری ـ سبز زیبایش به جادهٔ بندری سرشار از رؤیاهای نامیرا خیره شده بود. پشت سرش ریلا بلایت، دخترک تپل ششساله و کوچکترین کودک اینگلساید در ننو دراز کشیده بود. او موهایی قرمز و مجعد داشت و طبق عادت همیشگیاش در خواب، چشمهای فندقیاش را به شکلی بانمک به هم فشرده بود.
شرلی که در خانواده به "پسرک آفتابسوخته" شهرت داشت، در آغوش سوزان خوابیده بود. او پسرکی موقهوهای، چشمقهوهای و پوستقهوهای با گونههای گلانداخته بود که سوزان علاقهٔ خاصی به او داشت. پس از تولد شرلی، آنی مدتی طولانی بیمار شد. مهر و محبت مادرانهای را که سوزان نثار شرلی کرد، بقیهٔ بچههای اینگلساید با وجود محبوبیتشان نزد سوزان، هرگز ازطرف او نچشیدند. دکتر بلایت بارها گفته بود که بدون کمکهای سوزان، شرلی زنده نمیماند.»
حجم
۲۴۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
حجم
۲۴۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
نظرات کاربران
این دفعه داستان روی بچه های آنی شرلی و دوستان نزدیک شون متمرکز شده بچه های او هستند: جم، والتر، نن، دای، شرلی، ریلا یک کشیش جدید به گلن میآدکه بچه های آنی با بچه های او دوست میشن اسمشونم جری