کتاب خودخوار
معرفی کتاب خودخوار
کتاب خودخوار نوشتهٔ روکه لاراکی و ترجمهٔ نوشین سلیمانی است و نشر نیماژ آن را منتشر کرده است. این کتاب از مجموعه کتابهای جیبی مینیماژ انتخاب شده است. لاراکی با راویهای سنگدل و خودشیفتهاش، اخلاقیات هنر و علم را زیر سؤال میبرد؛ عملی غیرانسانی که به نام دستاورد فکری از آن یاد میکنیم. خودخوار همان ماجرای گلاویزشدن علم و هنر است؛ همان چیزی که در کابوسها آن را میبینیم.
درباره کتاب خودخوار
سال ۱۹۰۷ در حومهٔ بوینسآیرس یک پزشک درگیر آزمایشی جسورانه و غیرمعمول میشود تا حد فاصل میان زندگی و مرگ را بسنجد و صد سال بعد، یک هنرمند مشهور در جستوجوی دگرگونی زیباییشناسی افراط میکند و خود را به یک شیء هنری تبدیل میکند. لاراکی در این کتاب میپرسد ما تا کجا میخواهیم در پی تعالی باشیم؟
دنیای خودخوار مملو از بازنمایی ابتذال، افراط و ناراحتی است: مورچههای عجیبغریب، اعضای بدن ازدسترفته، روابط عشقی وسواسآمیز و گیاهان انسانخوار. وضعیت بسیار خندهدار، هوشمندانه و گیرای کتاب نشان میدهد هیولا هرگز یک بیگانه نیست، بلکه نتیجهٔ تلاش بیوقفه و افراطی ما برای پیشرفت جمعی و شخصی است.
اهمیت خودخوار، در فلسفیبودن و در عین حال گروتسکبودنش است (شاید بشود آن را غالبترین گونهٔ ادبی برای این داستان تلقی کرد). در این کتاب، علم به مصاف هنر میرود؛ اما این رقابت، رقابت بین نیروی خیر و شر نیست. هر دو مبارز، برای شرارتِ بیشتر با یکدیگر دستوپنجه نرم میکنند. در فصل اول، پرده از چهرهٔ علم برداشته میشود و در فصل دوم، هنر در برابر علم قد علم کرده و پیش چشمان علم، قدرتش را به رخ میکشد. در بخش اول علم، موازین اخلاقی را زیر پا میگذارد و در بخش دوم هنر این مسئولیت را بر عهده میگیرد: اولی با بریدن سر آدمهایی بیگناه برای کنکاش جهان پسامرگ و دومی با قطع اعضای بدن برای برگزاری نمایشی هنری که همه را حیران میکند. نثر کتاب بهشدت بیرحمانه و خشک است و خواننده را به فکر فروخواهد برد؛ فکر به اینکه انسان تا کجا میتواند دل به دل امیالش دهد و از درون، درخت وجودی خودش را بخورد. این کتاب موجود عجیبوغریبی مثل دیو ندارد، بیگانهٔ این داستان همان امیال شخصی و جمعی است که انسان را از درون میخورد و این روند تا آخر دنیا ادامه دارد.
خواندن کتاب خودخوار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای کمحجم پیشنهاد میکنیم.
درباره روکه لاراکی
روکه لاراکی نویسنده، فیلمنامهنویس و استاد دانشگاه در حوزهٔ طراحی روایی و صوتیوبصری است. او که اهل آرژانتین است، در حال حاضر دو اثر با نامهای اصلی La Comemadre و Informe sober ectoplasma animal به نگارش درآورده است. لاراکی در سال ۲۰۱۶، بهعنوان مدیر اولین دورهٔ اعطای مدرکِ نگارش خلاقانه در آرژانتین، در دانشگاه ملی هنر انتخاب شد. خودخوار اولین اثر لاراکی است که به زبان انگلیسی چاپ شده است.
بخشی از کتاب خودخوار
«آقای آلومبی سعی دارد با موهای سرخ و جایگاه شغلیاش مبهوتت کند. امیدوارم همان زنی باشی که امید دارم هستی. وقتی بهسمتت میآید و با آن دندانهایش شروع میکند به حرف زدن با تو، دلم میخواهد طوری خم به ابرو نیاوری که انگار رو به او داری میگویی: «چته؟» از آن رفتارها که با مردهای فاسد میکنند؛ مردهایی که فکر میکنند هر زنی که میبینند حتماً مدیر فاحشهخانهای جایی است. مطمئنم همینطوری هم خواهی بود. یعنی ممکن است عجولبودنم برای خواستن تو، اصالتم را لکهدار کرده باشد؟ دوست دارم اینطور فکر کنم که میخواهی مردت از آن مردهای اصیلزاده و متشخص باشد.
حالا این آگهی تبلیغاتی فریبنده در یکی از محبوبترین مجلههای کشور منتشر شده است. زنان و مردان متمول آن را در خانه میخوانند، بعدش هم همانجا روی میز کنار تختشان ولش میکنند. هفتهٔ بعدش، آن آگهی دیگر جزو متعلقاتِ کُلفَت میشود. جهانبینی کلفتها همیشه یک هفته عقبتر است. آنها فکرشان برات است؛ آگهی را میخوانند و خوب میدانند دروغی بیش نیست اما خب حس امید در آنها دوزِ انتزاعی پایینتری از حس امید در کارفرماهایشان دارد. ماجرای این آگهی را با خانوادههایی که سرطانی دارند در میان میگذارند. بیماران سرطانی راه میافتند میآیند به آسایشگاه تمپرلئی و خواهانِ همان سرمی هستند که دکتر بیرد از دانشگاه ادینبرگ در انگلستان ساخته است. با این حال، ادینبرگ در اسکاتلند است: آقای آلومبی این اشتباه متنی را از قصد کرد تا از همان ابتدای کار، آدمهای باهوش و باسواد، دور آمدن به آسایشگاه را خط بکشند. لدزما میگوید خوبی کارکردن با سوژههای بیسواد این است که بعد از مرگشان حتماً حرفهای بیپرده و صادقانهتری میزنند تا این آدمهای با سواد و لفظقلم که حتی بعد از بریدهشدن سرشان هم باز میخواهند عصاقورتداده و بیروح وِروِر کنند. اینها دقیقاً همان حرفهای لدزما بود که بازگو کردم. بندگان خدا طوری داشتند به ما نگاه میکردند که انگار قرار است چه کمک بزرگی در حقشان کنیم. بعضیهایشان خیلی سریع و آرام میگفتند: «هر کاری که از ما بخواین براتون انجام میدیم.» حالا برای اولین بار سالن آسایشگاه حتی جا برای سوزنانداختن هم نداشت. همهمان سرمان به برگههای توی دستمان بود و سعی میکردیم تا جای امکان، تماس چشمی با بیماران نداشته باشیم.»
حجم
۱۵۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۱۵۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه