دانلود و خرید کتاب ب کوچک امین فقیری
تصویر جلد کتاب ب کوچک

کتاب ب کوچک

معرفی کتاب ب کوچک

کتاب ب کوچک نوشتهٔ امین فقیری است و نشر چشمه آن را منتشر کرده است. این مجموعه داستان از مجموعهٔ جهان تازهٔ داستان نشر چشمه است.

دربارهٔ کتاب ب کوچک

کتاب ب کوچک شامل ۱۰ داستان کوتاه است که شخصیت‌های اصلی‌شان همگی آدم‌های عادی‌ای هستند که روزانه در زندگی با آن‌ها مواجه می‌شویم.

در هر داستان ابتدا توضیح مختصری از شخصیت اصلی داستان داده می‌شود و سپس وارد بخش اصلی داستان می‌شویم. هر داستان درون خود به تکه‌های دیگری تقسیم شده است که مخاطب را در بطن داستان قرار می‌دهد. 

زبان نویسندهٔ کتاب در این اثر به‌قدری ساده و شفاف است که مخاطب به‌راحتی با داستان‌ها ارتباط برقرار می‌کند و از طنز موجود در متن که گاهی گزنده است، لذت می‌برد.

داستان‌های این کتاب در دوره‌های مختلفی نوشته شده‌اند و ارتباطی با یکدیگر ندارند. این اثر در سال ۱۴۰۰ برای اولین بار به چاپ رسید.

خواندن کتاب ب کوچک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به علاقه‌مندان به داستان کوتاه فارسی پیشنهاد می‌کنیم.

دربارهٔ امین فقیری

امین فقیری در ۳۰ آذر ۱۳۲۲ در شیراز متولد شد. او پژوهشگر، نمایشنامه‌نویس و نویسندهٔ ایرانی است. او مانند محمود دولت‌آبادی از اولین نویسندگان داستان‌های روستایی ایران به‌شمار می‌آید.

امین فقیری هم‌اکنون در روزنامۀ عصر مردم شیراز در حال فعالیت است.

بخشی از کتاب ب کوچک

«اتاقی گوشهٔ حیاط، نزدیک درِ کوچه، به او داده‌اند: یک تخت سفری و رخت‌خوابی چرک، یک بخاری علاءالدین، یک رادیو توشیبا که دو قوهٔ رِی‌اُواک می‌خورد. کف اتاق تقریباً لخت است. هیچ‌گونه کتابی هم در طاقچه نیست ــ نه دینی، نه بی‌دینی. آقای صاد زمستان‌ها با لباس می‌خوابد و همان‌طور هم به مدرسه می‌آید، هر نخ از موهای کم‌پشتش رو به یک طرف خوابیده.

شب‌ها تا یک و دوی بعد از نیمه‌شب بیدار است. جان می‌کَنَد و این دنده و آن دنده می‌شود بلکه خواب به سراغش بیاید. خوابش هم یکی دو ساعت بیش‌تر نیست. کابوس می‌بیند، می‌نشیند، با چشمانی وغ‌زده تاریکی را می‌کاود. گاهی نفس عمیقی می‌کشد یا پلک‌هایش را چندبار به هم می‌زند، برای این‌که باور کند زنده است. شاید تا صبح ده‌بار کنار پنجره می‌آید و ساختمان اصلی خانه را دید می‌زند. چشمان خاکستری‌اش را به پنجره‌ها می‌دوزد؛ به نور ملایمی که از اتاق‌ها به بیرون می‌تراود. گاهی پیشانی تب‌دارش را به شیشهٔ سرد پنجره می‌چسباند و مدت‌ها به همین حال باقی می‌ماند. شاید می‌خواهد از زنده بودن بچه‌هایش اطمینان حاصل کند. وقتی خیالش راحت می‌شود، دوباره روی تخت می‌افتد و به تاریکی چشم می‌دوزد. اهل دودودم نیست. از شیشه‌ای که روی طاقچه گذاشته استکانی می‌خورد. نفسش را نگه می‌دارد تا مغزش از بوی الکل اشباع شود.

هر صبح باید نانِ تازه باشد. آقای صاد نان و آش و، اگر باشد، کله‌پاچه‌ای پشت درِ اتاقِ بچه‌ها می‌گذارد و خودش را به گُل‌های باغچه مشغول می‌کند. در واقع مواظب است گربه به آبگوشت دست‌بُردی نزند. بعد به اتاقِ کنارِ توالت می‌رود و دستی به سروگوش دستگاه عرق‌کشیِ کوچکش می‌کشد.

بچه‌ها دبیرستانی و خوش‌قدوبالا هستند. به پدر سلام که می‌کنند، در دل پدر قند آب می‌شود. آن‌ها را یکی‌یکی به مدرسه می‌رساند. می‌ایستد تا راه رفتن‌شان را ببیند. تروتازه می‌شود. در راه شیشه‌هایی را که با استادی در صندوق‌عقب جاسازی کرده است رد می‌کند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۳۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

حجم

۱۳۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان