کتاب رفتارهای برنده
معرفی کتاب رفتارهای برنده
کتاب رفتارهای برنده نوشتهٔ گری وینرچاک و ترجمهٔ مرضیه حسینپور است و نشر مون آن را منتشر کرده است. این کتاب دوازده و نیم ویژگی لازم برای پیشرفت به شما ارائه میدهد.
درباره کتاب رفتارهای برنده
کتاب رفتارهای برنده میگوید آدم میتواند کنجکاو و فروتن و درعینحال، مطمئن و با اعتقاد راسخ باشد. حتماً لازم نیست بین اینها یکی را انتخاب کنید. در بخش اول، گری وینرچاک ۱۲ ویژگی بارز را که باعث موفقیت میشود معرفی میکند: قدرشناسی، خودشناسی، مسئولیتپذیری، خوشبینی، همدلی، مهربانی، سرسختی، کنجکاوی، صبر، اعتقاد راسخ، فروتنی و بلندپروازی.
در بخش دوم، این ۱۲ صفت را مثل مواد لازم با هم مخلوط میکند و «خوراک» کاملی میپزد تا ببینید در مواجهه با مشکلات جورواجور کسبوکار، چطور میشود همه را با هم به کار بست. مثلاً بسیاری گمان میکنند اعتقاد راسخ یا مسئولیتپذیری با همدلی و مهربانی در تضادند، چون اولی و دومی «سخت»اند، ولی سومی و چهارمی «نرم». تصور رایج این است که فروتنی با اعتقاد راسخ، بلندپروازی با صبر، و قدرشناسی با مسئولیتپذیری در تضاد است. در این کتاب، او نشان میدهد چرا بسیاری از لوازمی که به نظر میرسد متضادند، ازقضا مثل دروتخته با هم جورند.
معرفی و شناخت تکتک این لوازم نقطهٔ شروع خوبی است، ولی مهمتر از آن باید یاد بگیریم چطور آنها را با هم ترکیب کنیم. گیریم هر ۱۲ تا را خیلی ذاتی و فطری در وجود خودتان داشته باشید یا شانس با شما یار بوده و برخیشان را به تجربه آموخته باشید، ولی مهم این است که چطور آنها را با هم به کار ببرید. باید «سرآشپز» قابلی باشید تا آنها را درست با هم «بپزید». این ۱۲ صفت را باید بسته به موقعیتهای مختلف در کسبوکار، به نسبتهای متفاوت ترکیب کنید.
هیچکدام از این ۱۲ صفت، بدون روحیهٔ صبر فایدهای ندارند. صبر مثل پختهترین لایهٔ کیک است. شاید خیلیها خیال کنند صبر با بلندپروازی جور درنمیآید، ولی راه تحقق بلندپروازیها صبر است.
خواندن کتاب رفتارهای برنده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که میخواهند در زمینهٔ شغلی خود به موفقیت برسند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب رفتارهای برنده
«اگر قرار بود بهجز سلامتی، چیزی را برای همهٔ مردم آرزو کنم، آرزو داشتم دارویی اختراع شود که همهٔ این صفات را در مردم تقویت کند و اگر جای سازمان غذا و دارو بودم، اول از همه دارویی برای تقویت خودشناسی میساختم.
اولین باری که به اهمیت خودشناسی پی بردم، بین سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۳ بود؛ یعنی زمانی که تب کارآفرینی در دنیا بالا گرفت. هروقت دانشجویان و مدیرانی را میدیدم که استارتآپی را راه میانداختند، به خودم میگفتم چرا اینها نمیدانند هیچ شانسی در این کار ندارند؟ چرا همه دلشان میخواهد بالاترین شخص (یعنی مدیرعامل) باشند؟ چرا هیچکدام به این فکر نمیکنند که شاید بهتر است در رتبهٔ دوم، سوم، یا مثلاً بیستوهفتم سازمان باشند؟ چرا به این فکر نمیکنند که شاید هدفشان از راهاندازی کسبوکار جدید فقط لذت زودگذری بوده، بهجای اینکه انگیزهای حقیقی پشتش باشد؟
دلایل زیادی دارد که آدمها بهجای خود واقعیشان، دوست دارند جای دیگران باشند. گاهی دلیلش توهم است. (فکر نکنید این حرفها را با ناراحتی میزنم. حرفم کاملاً از سر همدلی است.) آدمهای متوهم از ضعفها و قوتهایشان آگاه نیستند.
ولی جالب این است که بسیاری هیچ هم متوهم نیستند. ازقضا هم خودآگاهاند و هم خیلی خوب میدانند شانسی ندارند. برای همین است که زور میزنند تردیدها و نگرانیهایشان را با القاب و عناوینی مثل «مدیرعامل» جبران کنند. بهجای اینکه بر علایق و تواناییهای واقعیشان تکیه کنند و برنامههای پایدار و بلندمدتی برای خوشبختی بریزند، دلشان را به این خوش میکنند که زیر اسم خودشان در اینستاگرام بنویسند «کارآفرین».
بسیاری از آنهایی که امروز رؤیای کارآفرینی را در سر میپرورند، اگر در سال ۱۹۵۷ زندگی میکردند آرزو داشتند خلبان و فضانورد شوند و اگر در ۱۹۷۵ روزگار میگذراندند دلشان میخواست خواننده یا نوازنده باشند.
رابطهٔ بسیاری نزدیکی بین خودشناسی و عشق به خود و پذیرش خود وجود دارد. ممکن است آدم خودآگاه باشد، ولی اینکه بتواند جلوی آینه بایستد و به خودش بگوید: «ببین، قبول کن که فلان ضعف رو داری!» چیز دیگری است. منظورم این نیست که آدم مدام به خودش بدوبیراه بگوید. منظورم این است که نقطهضعفهای خودش را بپذیرد.
کسی که اعتمادبهنفس ندارد، مدام از پذیرش ضعفهایش فرار میکند. مردم غالباً از اذعان به کاستیهایشان فراریاند.»
حجم
۲۳۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۳۶ صفحه
حجم
۲۳۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۳۶ صفحه