
کتاب آخرین باجه تلفن در منهتن
معرفی کتاب آخرین باجه تلفن در منهتن
کتاب الکترونیکی «آخرین باجه تلفن در منهتن» اثری داستانی از «بت مرلین» و «دنیل مظفری» است که با ترجمهٔ «مریم اقدام» توسط نشر مون منتشر شده است. این رمان معاصر، داستان زنی جوان به نام «اِیوری» را روایت میکند که زندگیاش در آستانهٔ کریسمس با یک خواستگاری رؤیایی آغاز میشود اما بهسرعت با دستگیری نامزدش و فروپاشی دنیای امنش، همهچیز زیرورو میشود. روایت کتاب، ترکیبی از عاشقانه، معمایی و بازنگری در انتخابهای زندگی است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب آخرین باجه تلفن در منهتن
«آخرین باجه تلفن در منهتن» یک رمان معاصر و عاشقانه است که در فضای پرهیاهوی نیویورک و در روزهای کریسمس میگذرد. نویسندگان، «بت مرلین» و «دنیل مظفری»، داستان را با محوریت شخصیت «اِیوری» پیش میبرند؛ زنی که پس از یک خواستگاری باشکوه، ناگهان با دستگیری نامزدش و اتهامهای سنگین مالی روبهرو میشود. ساختار کتاب مبتنی بر روایت اولشخص است و خواننده را به درون ذهن و احساسات شخصیت اصلی میبرد. فضای داستان، میان خاطرات گذشته، بحرانهای ناگهانی و تلاش برای بازسازی زندگی در شهری بیرحم و پر از خاطره، در نوسان است. این رمان با بهرهگیری از عناصر عاشقانه، معمایی و حتی طنز تلخ، تصویری از فروپاشی و بازسازی هویت فردی ارائه میدهد و در عین حال، به موضوعاتی چون اعتماد، خیانت، امید و بازگشت به خویشتن میپردازد. روایت، با جزئیات دقیق از زندگی شهری، روابط انسانی و چالشهای عاطفی، تجربهای ملموس و پرکشش برای مخاطب رقم میزند.
خلاصه داستان آخرین باجه تلفن در منهتن
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «آخرین باجه تلفن در منهتن» با شبی رؤیایی آغاز میشود؛ جایی که «اِیوری»، بازیگر سابق تئاتر، در آستانهٔ کریسمس با خواستگاری باشکوه و غیرمنتظرهٔ نامزدش «آدام» روبهرو میشود. همهچیز شبیه یک رؤیای آمریکایی است: عشق، ثروت، آیندهای روشن. اما صبح روز بعد، با هجوم مأموران فدرال به خانه و دستگیری آدام به اتهام کلاهبرداری و پولشویی، زندگی اِیوری بهیکباره فرو میریزد. او که حالا متهم به همکاری با نامزدش شده، بیپناه و بیپول، در سرمای نیویورک سرگردان میشود و حتی حلقهٔ نامزدیاش هم تقلبی از آب درمیآید. در این مسیر، اِیوری با گذشتهٔ خود روبهرو میشود؛ از جمله دیدار دوباره با دوستپسر سابقش «گِیب» و مرور خاطرات دوران دانشجویی و آرزوهای فراموششده. او ناچار است با واقعیتهای تلخ زندگی، از دست دادن خانه و داراییها، و بیاعتمادی به نزدیکترین آدم زندگیاش کنار بیاید. در دل این بحران، با کمک آدمهایی غریبه و آشنا، بهتدریج درمییابد که باید دوباره خودش را پیدا کند و برای بازسازی زندگیاش، به گذشته و استعدادهایش رجوع کند. داستان، سفری است از فروپاشی به بازسازی، از خیانت به خودباوری و از ناامیدی به امید.
چرا باید کتاب آخرین باجه تلفن در منهتن را بخوانیم؟
این رمان با روایتی پرجزئیات و ملموس، تجربهٔ سقوط ناگهانی و بازسازی تدریجی یک زن جوان را در دل شهری بزرگ و بیرحم به تصویر میکشد. «آخرین باجه تلفن در منهتن» نهتنها داستانی عاشقانه و معمایی است، بلکه به دغدغههایی چون هویت، اعتماد، قدرت انتخاب و بازگشت به خویشتن میپردازد. خواننده با اِیوری همراه میشود تا معنای واقعی خوشبختی، استقلال و ارزشهای فردی را در مواجهه با بحرانهای غیرمنتظره کشف کند. این کتاب، با فضاسازی شهری و شخصیتپردازی دقیق، فرصتی برای همدلی با انسانی در آستانهٔ تغییرات بزرگ فراهم میآورد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معاصر، عاشقانه و داستانهایی با محوریت بازسازی هویت فردی مناسب است. کسانی که به روایتهایی دربارهٔ بحرانهای زندگی، خیانت، امید و قدرت زنان در مواجهه با مشکلات علاقه دارند، از این اثر لذت خواهند برد. همچنین برای مخاطبانی که به داستانهای شهری و فضای نیویورک علاقهمندند، این کتاب جذاب خواهد بود.
بخشی از کتاب آخرین باجه تلفن در منهتن
«وقتی بیدار شدم، هنوز کنار آدام بودم که در خوابی عمیق فرورفته بود. همهچیز مثل رؤیایی جادویی به نظر میرسید؛ فلشمُب، موسیقی، بارش برف—البته مصنوعی ولی به هر صورت—دقیقاً در لحظهٔ مناسب. همهچیز کاملاً سوررئال بود و من سر از پا نمیشناختم. نور خورشید از لابهلای پردهها میتابید. چشمانم را تنگ کردم تا بتوانم بهتر ببینم. برفی ملایم—از نوع واقعی—از شب گذشته داشت میبارید و زمین بهسرعت با لایهٔ نازک سفیدی پوشیده شده بود. بیصدا و با هیجان زیاد، شانههایم را کمی تکان دادم تا جشن بگیرم. از فشار لبخند طولانی، عضلههای گونهام گرفته بودند. دوباره به زیر پتو برگشتم و کنار آدام جا گرفتم؛ همیشگی من. به او نگاه کردم و دست چپم را دوباره بالا بردم تا از حلقهٔ نامزدی بزرگی شگفتزده شوم که روی انگشتم سنگینی میکرد. بله، حلقه بسیار خیرهکننده بود و بله، احتمالاً بیشتر از درآمدی بود که بسیاری از مردم در مدتی بیش از چندین سال عمرشان میتوانند داشته باشند اما موضوع فقط این نبود. این حلقه تمام چیزی بود که نیاز داشتم تا بدانم آدام، من و آیندهمان را اولویت اصلیاش میداند. آرام نفس کشیدم و عطر مستکنندهٔ آدام را با تمام وجود بوییدم. بویی تازه و پاک میداد. سرم را روی سینهاش گذاشتم و به صدای تپش قلبش گوش دادم. ضرباهنگی آرامشبخش و یکنواخت مانند تیکتاک مداوم ساعت کلیسای قدیمی داشت که زمان را برای همه به صدا درمیآورد. در هر ضربان، انعکاس خندهٔ فرزندان آیندهمان، صدای کوبیدن چکش برای ساختن اولین خانهمان و همهٔ روزهای پیشرو را همراه با امنیت و عشق و آرامش میشنیدم. همهٔ آنچه تاکنون آرزویش را داشتم، مثل یک پیله دور من پیچیده بود. با دستم موهای نرم طلاییاش را نوازش کردم که در نور صبحگاهی میدرخشیدند. وقتی لمسش کردم، غلت زد و من را بهسمت خودش کشید. آدام گفت: «صبح بهخیر عزیزم» و محکم من را به سینهاش چسباند.»
حجم
۲۸۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۲۸۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه