کتاب پسر اسوئا
معرفی کتاب پسر اسوئا
کتاب پسر اسوئا نوشتهٔ لنا آندرشون با ترجمهٔ سعید مقدم در نشر مرکز چاپ شده است. لنا آندرشون در رمان جدید خود سرنوشت مردی را در قرن بیستم در سوئد بازگو میکند و از خلال آن تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی این کشور را شرح میدهد.
درباره کتاب پسر اسوئا
پسرِ اِسوِئا (پسر سوئد) داستان انسانی در قرن بیستم در سوئد است. مردی بدون هیچ عیب و نقص جسمانی، اما با شکاف ذهنی بزرگ. شکاف ذهنی او شکاف میان ساختهٔ انسان و امر ضروری است، شکاف بین آنچه انسان به کمک مهندسی میسازد و ضرورت پذیرشِ متین جهان چنان که هست. ذهن او همانند رویکرد سوسیالدموکراتهای سوئد دوپاره بود، زیرا آنها از یکسو مشتاق ساختن جامعهای با تحرک اجتماعی بودند و از سوی دیگر تمایل داشتند چنان زندگی مناسبی برای مردم عادی فراهم کنند کـه از سـهـمشـان از زنـدگی راضی باشند و مایل نباشند از هستی اجـتـمـاعـی خود بگریزند.
حزب سوسیالدموکرات به مدت ۴۴ سال (۱۹۳۲-۱۹۷۶) بیوقفه قدرت دولتی را در دست داشت و جامعهٔ سوئد را از بنیاد دگرگون کرد. آنها برای برنامهٔ سیاسی و اقتصادی دولت رفاه خود نام «خانهٔ مردم» را برگزیده بودند. «خانهٔ مردم» از جنبهٔ نظری نـیـز دچـار شکاف بود، زیرا از یکسو میکوشید به هستی واقعی جهان وفادار بماند و از سوی دیگر میخواست همهٔ چیزهایی را که به زعم آنها تا آن زمان مانع ترقی انسان میشدهاند ویران کند.
کتاب پسر اسوئا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این اثر به دوستداران رمانهای جامعهشناسانه پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب پسر اسوئا
«اِسوِن و اِسوِئا اِسونسُن در سرزمین اِسوِئا زاده شدند و در آنجا زندگی کردند و درگذشتند. آنها در کودکی در یوتالند و در بزرگسالی و پیری در اِسوِئالند زندگی می کردند. پدرومادرشان یوهانس و لینا نام داشتند.
خواهر و برادر بعد از اینکه مدرسهٔ ابتدایی پنجساله را تمام کردند، هریک در مزرعهای در زادگاهشان بهعنوان خدمتکار و کارگر مزرعه استخدام شدند. وقتی اِسوِئا نوزده و اِسون بیستویکساله بودند، برای یافتن کار با هم به پایتخت رفتند. اِسوِن بنّا شد، و اِسوِئا خدمتکار سه خواهر ثروتمندی که در محلهٔ اعیاننشین اُوسترملم در آپارتمان بزرگی با هم زندگی میکردند.
اِسوِئا زن خوشرو، قوی و قابل اعتمادی بود و چند سال بعد با گونار یوهانسُن، که صاحب شرکت باربری کوچکی بود، ازدواج کرد. اِسوِن هم با زنی از خانوادهای کمی متمولتر از اهالی روستایی در شمال سوئد ازدواج کرد. نام او مَریت بود، و دهانش کمی کج بود که، به سبب گرایش طبیعت به تناسب و تقارن، با شَلی اندکی در یک پایش همراه شده بود. علاوه بر این، تندی زنندهای در رفتارش بود که با ناخشنودی زیادش تطابق داشت؛ آخر دلخور بود که خواستگاران صنفهای توانگرتر نامزدهای دیگری انتخاب میکنند. مریت مجبور شد به ازدواج با اِسوِن اِسونسُن، که در اتحادیهٔ کارگری فعال و عضو حزب کارگر سوسیالدموکرات سوئد بود، رضایت دهد.
زن روستایی فهمیده بود که به سبب نقص بدنی مادرزادی خود باید بهرغم بداقبالی با روزگار بسازد، اما از فقر شوهرش و دستوپاچلفتی بودن او آنقدر در عذاب بود که همیشه کاری میکرد اِسوِن هرگز فراموش نکند که کدامیک از آنها با فردی بیچیزتر از خودش ازدواج کرده است. تمام عمر در آپارتمان یکاتاقهای در یکی از محلههای فقیرنشین استکهلم زندگی میکردند. آشپزخانهشان آنقدر کوچک بود که نمیتوانستند هردو بنشینند و غذا بخورند. اِسوِن مجبور بود ایستاده غذا بخورد. اِسوِن هروقت فرصت میکرد به خانهٔ خواهرش اِسوِئا میرفت و کوفتهٔ سیبزمینی میخورد. اِسوِئا تا حد توان سیبزمینیها را رنده میکرد و کوفته میپخت، و آنها کوفتهها را با هم میخوردند و از خاطرات مشترکشان میگفتند.»
حجم
۲۰۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۲۰۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه