کتاب غریبههای کنکوری
معرفی کتاب غریبههای کنکوری
کتاب غریبههای کنکوری نوشته محمد رنجبر است. این کتاب روایتی جذاب از دو جوان است که بهخاطر آزمون معماری برای اولینبار به تهران میآیند. آنها در این سفر تجربههای متفاوتی را از سر میگذرانند. تجربههای این دو جوان جذاب و خواندنی است و خواننده با چالشهایشان همراه میشود.
خواندن کتاب غریبههای کنکوری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می کنیم
بخشی از کتاب غریبههای کنکوری
انگار همین دیروز بود. با چمدانی که بوی بیابان میداد و تنها نگرانیم از دزدیده شدنش چند برگ کاغذ پارهای بود که به عنوان خلاصه مطالب کتابها گردآورده بودم و در اندیشه بچهگانهام آنها را با هیچ چیزی عوض نمیکردم، با گروهی از همشهریهایمان همسفر شدم.
وسیلهای که من و دوست سادهدلتر از مرا از شهرمان به تهران آورد، اتوبوسی قرمز رنگ با شاگرد شوفری به سیاهی شب و رانندهای به غایت چاق که تا خودِ آدم ورودش را به داخل ماشین نمیدید، در امکان این کار شک میکرد!
حوالی صبح بود به محلی که بعداً فهمیدم به آنجا ترمینال جنوب میگویند، رسیدیم. از لای پرده چرک و کثیف و شیشه کثیفتر از آن را که نگاه میکردی یه کپه موی فرفری را میدیدی که انگاری دارند میسوزند مرتب به زیر اتوبوس میرفت و با یه سری احجام رنگارنگ بیرون میاومدن. این همون شاگرد شوفر خودمون بود که سیگار بر لب ساک و چمدان مسافرها رو از تو صندوق زیر ماشین درمیاورد و با حالتی عصبی آدمهای داخل ماشین رو به سریعتر پیاده شدن تشویق میکرد.
ما که برای خلاصی از فضای دم کرده داخل که با بوی نفسهای یک سری آدم گرسنه و صبحانه نخورده مخلوط شده بود ثانیهشماری میکردیم. مثل بچه گربههایی که چند ساعتی توی یه کیسه زندانی بوده باشند به محض پیدا کردن مفری دوتایی آمتدا پریدن به پایین شدیم. دوستم که قیافش شبیه یوری گاگارین زمانی که قدم به ماه میذاشت شده بود جفت پا پرید پایین و چشمتون روز بد نبینه چون کف چرب و چیلی ترمینال رو آبپاشی کرده بودند طفلکی کف زمین ولو شد با دیدن این صحنه من که پشت سرش بودم با احتیاط پایین آمدم و با گرفتن دستش از زمین بلندش کردم و همه چیز با یک خنده تموم شد.
شاگرد شوفرکه کار بیرون کشیدن ساک و چمدانها رو تموم کرده بود در حالیکه صورت خیس عرقش دست کمی از یک کپه قیر مذاب نداشت روی جدول سیمانی کنار اتوبوس به حالت نیمخیز نشسته بود و صحنه تخلیه ماشین را با دقت از نظر میگذراند. ساکهای ما که بیشتر شبیه دوتا جانور عجیب و غریب که تلف شده بودند. کف زمین ولو بودند با اشاره دستمون برروی دوشمان قرار گرفتند.
هوا بهاری بود و بوی نامطبوعی که بعدا معلوم شد مربوط به کارخانه تولید روغن نباتی آن حوالی است تمام فضا را آکنده بود. محوطه داخل ترمینال خیلی شلوغ بود و آدمها همه با شتاب و عجله فراوان هر کدام به طرفی در حال حرکت بودند
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه
نظرات کاربران
خیلی کتاب خوبیه