کتاب الف دختر و زاغ پسر (جلد اول؛ جنگل جهنمی)
معرفی کتاب الف دختر و زاغ پسر (جلد اول؛ جنگل جهنمی)
کتاب الکترونیکی «الف دختر و زاغ پسر (جلد اول؛ جنگل جهنمی)» نوشتهٔ مارکوس سجویک با ترجمهٔ شهره نورصالحی در نشر پیدایش چاپ شده است. جنگل جهنمی اولین جلد از مجموعهٔ ۶جلدی الف دختر و زاغ پسر است.
درباره کتاب الف دختر و زاغ پسر (جلد اول؛ جنگل جهنمی)
این مجموعه دو شخصیت اصلی دارد. الف دختر و زاغ پسر. هرکدام از آنها توانایی متفاوتی دارند. الف دختر خیلی تروفرز و باهوش است و زاغ پسر چشمان تیزی دارد که در شب خیلی خوب میبیند و میتواند با حیوانات حرف بزند. این مجموعه دربارهٔ ماجراجوییهای الف دختر و زاغ پسر است.
در جلد اول این مجموعه آنها باید دنیا را از دست موجودات خبیثی که در جنگل جهنمی مخفی شدهاند، نجات دهند.
کتاب الف دختر و زاغ پسر (جلد اول؛ جنگل جهنمی) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به نوجوانان علاقهمند به داستانهای ترسناک پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب الف دختر و زاغ پسر (جلد اول؛ جنگل جهنمی)
« برای چی؟
ـ برای اینکه بتونم اسمتو حدس بزنم.
ـ اَلِف. ولی محاله بتونی حدس بزنی.
ـ اِلف ۱!
ـ نهخیر! احمقانهست اسم آدم اِلف باشه.
ـ چرا؟ تو شکل اِلفی. شکل یه خانوماِلف. هاها! اِلفی!
نهخیر، شکل اِلف نیستم!
ـ چرا هستی. موهات بوره، نوک گوشات تیزه و کوچولو و ریزهای. اِلفی.
دختر از این حرف حسابی جوش آورد. کفشش را محکم کوبید روی پای پسر و با صدای نازک و ضعیفش نعره زد: «من ریزه نیستم!»
ـ حالیمه، تو ریزه نیستی. فقط قدت یه متر کم آمده! اِلفی.
ـ آآآآه! زاغی!
ـ اِلفی.
ـ زاغی.
ـ اِلفی.
و این پینگپنگ تا مدتی ادامه پیدا کرد.
یکمرتبه دختر داد زد: «وای! ما تمام شب اینجا بودیم. حتماً بیهوش شده بودیم. یادمه درختها داشتن میافتادن و تو سرم ستارههای نقرهای میدیدم! باید بریم بیرون! من باید بفهمم خونوادهام سالِمَن یا نه!»
ـ حق با توئه. باید گورکنها رو احضار کنم بهمون کمک کنن.
اِلفی صدایی از دماغش درآورد: «باید چهکار کنی؟»
ـ گورکنها رو خبر کنم...
ـ بعله، اینو دفعهٔ اولم شنیدم. میخوای بگی تو میتونی با حیوونا حرف بزنی؟ غیرممکنه. نمیتونی.
ـ میتونم! خب، یعنی دقیقاً که نمیتونم حرف بزنم، ولی میتونم باهاشون ارتباط برقرار کنم. همین الان امتحان میکنم ببینم این دور و بر هستن که یه راهی به بالا باز کنن تا ما از این سوراخ بریم بیرون... آهای! گورکن!
اِلفی یک لحظه با دهن باز، بِر و بِر نگاهش کرد.
هِه، موفق باشی، زاغی. خودم الان دست به کار میشم و زمینو میکَنَم.
همین کار را هم کرد، اما فقط چند لحظه از شروع خاک برداریاش گذشته بود که یکمرتبه پوزهٔ سیاه و سفید راهراهی از زمین بیرون آمد.
اِلفی که غافلگیر شده بود، از جا پرید و دوباره سرش خورد به تنهٔ درخت.
ـ آخ!
زاغی متوجه شد نوک گوشهای دختر دارد قرمز میشود و شکلهای مسخرهای به ابروهایش میدهد و حدس زد الان است که دوباره جوش بیاورد. اما چند دقیقهٔ بعد، یک سوراخ بزرگ کنده شده بود، آنقدر بزرگ که بتوانند خودشان را بکشند بالا.
اِلفی سرش را تکان تکان داد و خاک زیر ناخنهایش را پاک کرد.
زاغی گورکن را نوازش کرد و گفت: «آفرین گورکن.» »
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۷۲ صفحه
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۷۲ صفحه
نظرات کاربران
الف یه دختر باهوش و تروفرزه پسر زاغی چشمای تیزی داره خب دراین کتاب قرار با این دوتا به جاهای عجیب غریب بریم یکم بخندیمو بترسیمو ماجراجویی کنیم . خوشم اومد هم موضوع خوبی داره هم متن قوی حتما بقیه ی جلداشم
بنظر میاد نسخه اصلیش خوب باشه ولی وقتی من ترجمشو خوندم هیچی نفهمیدم اصلا روان نیست