کتاب ده قرن عاشقی
معرفی کتاب ده قرن عاشقی
کتاب ده قرن عاشقی نوشتهٔ مارکوس سجویک و ترجمهٔ ندا شادنظر است. ایران بان این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برای نوجوانان نوشته شده است.
درباره کتاب ده قرن عاشقی
کتاب ده قرن عاشقی (هفت بار زندگی، هفت بار عاشقی) شامل هفت بخش است که هر یک تحتتأثیر یک ماه قرار دارد؛ ماه گل، ماه علف، ماه گندم، ماه میوه، ماه شکارچی، ماه برف و ماه خون. این رمان، داستان «اریک» و «مرلی» را روایت میکند که پس از جدایی نابهنگامشان، روح هر یک در جستوجوی دیگری است. این رمان معاصر و انگلیسی برای نوجوانان نوشته شده است.
خواندن کتاب ده قرن عاشقی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ده قرن عاشقی
«پیش از اجرای آن مراسم خشن، اولین چیزی که میمیرد، سکوت حضار است.
خود ملی سکوت را میشکند. او دیگر نمیتواند خشم و اندوه خود را پنهان کند.
دیگر برای او مهم نیست که ملکه است.
فقط میداند همسرش را دوست دارد و نمیتواند مرگ او را تحمل کند.
سعی میکند بایستد و به هر زحمتی است، در برف شروع به راه رفتن میکند. تلوتلوخوران جلو میرود و گاهی لیز میخورد. پاهایش دیگر در کنترل او نیستند. تمام قدرتش را از دست داده است و حالا سعی میکند خود را روی برف سرد جلو بکشد، درحالیکه دامن سبزرنگش برفهای روی زمین را جارو میکند.
***
ثرولف به دو تا از زنها اشاره میکند. آنها جلو میآیند و بازوهای ملی را که سعی میکند روی پاهایش بایستد، نگه میدارند.
او سرش را به طرف آنها برمیگرداند، اما آنها به او نگاه نمیکنند. چهرههایشان جدی و بیاحساس است. آنها زنهایی قویهیکل هستند که دستهای قدرتمندشان در بازوهای ناتوان او فرورفته است؛ درست مانند سرمای زمستان که ده را در برگرفته است. او با نفسی بریده، تسلیم آنها میشود.
ایریکر سرش را به طرف ملی برمیگرداند. چیز زیادی نمیبیند. جوشاندهای که خورده است، عقل او را زایل کرده و مهی غلیظ، افکارش را پوشانده است.
با خود فکر میکند او ملکه است.
فقط همین.
ملکهٔ او.
با آنکه لباسی به تن ندارد، احساس سرما نمیکند.
سرش را به طرف بدر کامل ماه، ماه خون، بلند و دعا میکند مرگش این مردم را نجات دهد. دیگر مطمئن نیست مرگ او، خیر و برکتی برای مردم ده داشته باشد؛ درست مثل مرگ کسانی که جمجمهشان از درخت همیشهبهار آویزان بود؛ اما این را به هیچکس نگفته بود، چون میدانست این مردم دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند و مرگ او، تنها امیدی است که به آن دل خوش کردهاند.
میداند آنها پیش از آنکه ماه دوباره کامل شود، خواهند مرد.
***
از سورتمه بیرون میآید و اجازه میدهد خزی که روی شانهاش است، روی زمین برفی و گلآلود بیفتد.
مقابل او، میزی سنگی انتظارش را میکشد؛ میزی چهارگوش و ساده با پایههای سنگی در چهارطرفش که مراسم قربانی روی آن انجام میشد.
بالای میز، شیاری عمیق و پهن قرار دارد که از مرکز میز شروع میشود. شیار، عمیق و زنگزده است و ایریکر میداند تا دقایقی دیگر، خون او در شیار جریان مییابد.
به ثرولف نگاه میکند. از چهرهاش نمیشود چیزی خواند؛ چهرهاش به سختی و بیاحساسی میز سنگی است.
ثرولف اشاره میکند و ایریکر قدمی به طرف میز برمیدارد و دستهایش را از هم باز میکند.
حالا برای اولین بار، کمی احساس سرما میکند، اما به محض آنکه به صحنهٔ اطرافش نگاه میکند، بدنش داغ میشود. میداند این، آخرین چیزی است که میبیند.
بهآرامی زانو میزند و بعد، به پشت، روی میز میخوابد.
ملی دوباره ناله و شیون سرمیدهد و سعی میکند خود را از چنگال دستهایی که محکم او را گرفتهاند، رها کند.
ثرولف به یکی از جنگجوها که چکشی در دست دارد، اشاره میکند. او جمعیتی را که به طرف ملی یورش میبرند، عقب میراند.»
حجم
۵۳۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۶۰ صفحه
حجم
۵۳۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۶۰ صفحه