کتاب نفرت و بیزاری
معرفی کتاب نفرت و بیزاری
کتاب نفرت و بیزاری نوشتهٔ هوراسیو کاستلانوس مایا است و ترجمهٔ بهمن یغمایی است و مؤسسهٔ روشنگران و مطالعات زنان آن را منتشر کرده است. این رمان براساس اظهارنظر منتقدین، نوشتهٔ جدید و شگفتآوری است که به رئالیسم آمریکای لاتین و نه سوررئالیسم افزوده شده است.
درباره کتاب نفرت و بیزاری
کتاب نفرت و بیزاری که در سال ۲۰۰۰ میلادی برای اولین بار به زبان اسپانیایی به چاپ رسیده، برندهٔ جایزهٔ معتبر نمایشگاه کتاب فرانکفورت شده است. این کتاب در سال ۲۰۱۶ به زبان انگلیسی ترجمه و موفق به دریافت جایزه «پِن» (Pen) شده و سرانجام در سال ۲۰۱۸ به زبان فرانسه ترجمه و به یکی از کتابهای پرفروش تبدیل میشود.
نویسندهٔ کتاب از آمریکای لاتین و السالوادور است که تاکنون ۱۱ کتاب به چاپ رسانده که معروفترین و بحثبرانگیزترین آنها «نفرت و بیزاری» است. کتاب که بهصورت مونولوگ نوشته شده، شرح حال استادی است که از «السالوادور» گریخته و به کانادا پناهنده شده است. این استاد ۱۸ سال پس از فرار از حکومتی دیکتاتوری و جامعهای که به علت جنگهای داخلی در حال فروپاشی است برای شرکت در مراسم خاکسپاری مادرش به السالوادور بازگشته و مواجه با کشوری میشود که زیر و رو شده است، فساد و ارتشا در تمام سطوح. فروپاشی اقتصاد و فرهنگ، فقدان یا زوال خصوصیات انسانی و اخلاقی ناشی از دیکتاتوری و جنگهای داخلی، وجود باندهای تبهکار و گسترش لُمپنیسم، تصویری است سیاه از نابودی ملتی که سالیان متمادی دچار چنین اوضاع نابسامانی بوده است.
کاستالانوس مایا، نویسندهٔ نفرت و بیزاری، از نام توماس برنهارد، نویسندهٔ معروف اتریشی که کتابها و مقالاتی دربارهٔ اتریش پسانازی نوشته و جامعهٔ آن را شدیداً به نقد کشانده است بهعنوان استعاره استفاده کرده و تیتر اصلی کتاب را «نفرت و بیزاری»، توماس برنهارد در سنسالوادور انتخاب کرده است.
«مایا» در برابر منتقدینی که کتاب را سیاهنمایی و اغراقآمیز و خود او را پیرو مکتب کلبیون میدانستند به دفاع از آن میپردازد. کتابی که سراسر آن سرخوردگی از جامعه دیکتاتورزدهٔ السالوادور را نشان میدهد از نظر «مایا» واقعیتی است انکارناپذیر، او که نویسندهٔ محبوبش سوفوکل، تراژدینویس یونان باستان است در نمایشگاه کتاب فرانکفورت طی مصاحبهای میگوید: «شما مفهوم دیکتاتوری نظامی و جنگهای داخلی را نمیدانید که چگونه کشور و جامعهای را به ورطهٔ نابودی میکشاند. من علاوه بر نویسندگی روزنامهنگار هم هستم. سالهاست که در کشور خود و کشورهای دیگر تبعید و سرگردانم، توسط عوامل حکومتی تهدید به مرگ شدهام. من شاهد صحنههای فجیعی بودهام، عمق فاجعه را بهخوبی میدانم. فاجعهای که پس از انعقاد قرارداد متارکه با شورشیان همچنان باقی است. کشور همچنان در منجلاب فساد و جنایت قرار دارد. باندهای تبهکار در داخل و خارج حتی بین پناهجویان فعال است. از حکمانی که سالها با مشت آهنین بر مردم خود حکومت کرده و مظاهر فرهنگی هنری را نابود کردهاند چه انتظاری دارید، ظهور یا اشاعهٔ ابتذال و لُمپنیسم در چنین جامعهای امری است عادی و بدیهی.»
روبرتو بولانیو، نویسنده و شاعر مشهور شیلیایی که از پیشگامان موج نو داستاننویسی در آمریکای جنوبی و مخالف سبک رئالیسم جادویی است، دربارهٔ آثار «مایا» و بخصوص «تنفر و بیزاری» میگوید این سبک جدیدی از ادبیات است که وارد ادبیات آمریکای لاتین شده است، سبکی که با تمام آثار مارکز و نویسندگان مشهور آمریکای لاتین متفاوت است. به قول او سبکی است همانند بمب ساعتی، کتابی است آشکارا نیشدار؛ ادبیات جدیدی است از کابوس آمریکای لاتین و خشونتهای دائمی. انحطاط و زوال ناشی از دیکتاتوری در این کشور محنتزده وجه اصلی کتابی است که در عینحال که به صورت طنزی گزنده نوشته شده، انسان را میخکوب میکند. روایتی است صریح بدون ویژگی سحرآمیز که پرتره کشورش را بیرحمانه عریان نشان میدهد. به همین دلیل نویسنده بارها به مرگ تهدید شده است.
در مقالهای از نشریهٔ «پاریس ریویو» که به تعبیر و تفسیر این کتاب اختصاص داده است میخوانیم:
«پس از گذشت بیست سال از نگارش و انتشار این کتاب، فضای کتاب همچنان آکنده از احساس خشم، عصبانیت و تاولهایی است که نهتنها پوست و گوشت بلکه تا مغز استخوان را میسوزاند. کتابی است سراسر عبرتآموز.»
داستان کتاب از این قرار است: «وگا» استادی است که جلای وطن کرده است، از تبعید به کانادا به کشورش، السالوادور برمیگردد تا در مراسم کفن و دفن مادرش شرکت کند. او ایدئالیستی است که از خشم و هیجان میجوشد و میخروشد. در کافهای واقع در سن سالوادور، پایتخت با نویسندهٔ کتاب، «مایا» از ساعت پنج تا هفت بعدازظهر مینشیند. با شرح زندگیاش نسبت به هر چیز که در کشورش میبیند پرخاشگرانه برخورد میکند. داستان، سراسر مانند یک پاراگراف است؛ ادعانامهای است به صورت گفتوگو و درد دل یکطرفه، رسواکننده، با خشمی شدید و تند و تیز و تأکیدی پیدرپی بر زشتی و پلیدیِ زندگی در جامعهای دیکتاتورزده نوشته شده است.
خواندن کتاب نفرت و بیزاری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمانهایی که دربارهٔ حکومتهای دیکتاتوری نوشته شدهاند پیشنهاد میکنیم.
درباره هوراسیو کاستلانوس مایا
«هوراسیو کاستالانوس مایا» نویسندهٔ کتاب «نفرت و بیزاری» در سال ۱۹۵۷ در «هندوراس» همسایهٔ السالوادور به دنیا آمده و در این کشور بزرگ شده است. او نویسندهٔ ۱۱ رمان است که ۶ رمان آن از اسپانیایی به انگلیسی ترجمه شده است. کتابهای معروف او عبارتاند از: بیاحساسی، شیطان در آینه، خاطرهٔ یک مستبد و رویای بازگشت من.
کتاب «نفرت و بیزاری» ابتدا در سال ۱۹۹۷ نوشته شد که ۵ سال از قرارداد صلح بین دیکتاتوری نظامیان و شورشیان چپگرا میگذشت. مایا به خاطر نوشتن این کتاب به مرگ تهدید و زندگی خود را به طور نیمه مخفی در کشورهای مختلف آمریکای لاتین ادامه مییابد.
بخشی از کتاب نفرت و بیزاری
«خوشحالم که توانستی بیائی، مایا. شک داشتم که بیائی. خیلیها در این شهر اینجا را دوست ندارند، خیلی خیلیها اینجا را ابداً دوست ندارند مایا. این دلیلی است که مطمئن نبودم میآئی. «وِگا» گفت، دوست دارم اواخر عصر اینجا بیایم، خارج از پاسیو بنشینم، کمی نوشیدنی مزمزه کنم، به موزیکی گوش کنم که به «تولین» میگویم برایم بگذارد. داخل خودِ کافه نمینشینم، آنجا گرم است، داخل کافه خیلی گرم است، پاسیو بهتره، با نوشابهای و موزیک جاز که «تولین» میگذارد سرگرم هستم. اینجا تنها جائی است که در این کشور احساس آرامش میکنم، تنها جای مناسب است. کافههای دیگر کثیفاند، زشت و تنفرآورند، پر از آدمهائی است که تا سرحد ترکیدن میخورند، دلیلش را نمیفهمم، مایا! نمیتوانم درک کنم چطور با این اشتیاق نوشیدنی میخورند که به درد حیوانات میخورد، این نوشیدنی فقط انسان را به اسهال میاندازد.
اینها چی میخورند و بدتر اینکه به خوردن این نوشیدنی نامطبوع و بد افتخار میکنند. اینها قادرند تو را بکُشند اگر به آنها واقعیت را بگوئی، این نوشیدنی نیست، مایا! هیچ کجا در دنیا این نوشابه را به طور جدی مناسب برای انسان نمیدانند، خودت میدانی که چی میگویم، این یک مایع تنفرآور است که دل آدم را بهم میزند ولی باز هم آنرا با علاقه میخورند و به روی خودشان نمیآورند، مایا! آنها خیلی شیفته این حماقتشان هستند، این نوشابههای چندشآور را با غرور میخورند، حتی با نوعی غرور ملی، با غرور فکر میکنند که بهترین نوشیدنی را در دنیا میخورند، فکر میکنند «پیلسنر» اِلسالوادور بهترین نوشیدنی در دنیاست. نه به خاطر اینکه برای اسهال گرفتن هر آدم سالم که آنرا میخورد چیز خیلی خوبی است بلکه برعکس میگویند بهترین نوشابه دنیاست، این اولین و اصلیترین ویژگیِ حماقت و نادانی است، اگر چیزی غیر از این بگوئی، اگر این آب سیاه آنها را مسخره کنی، این آشغالی که آدم را به اسهال میاندازد، میخواهند تو را بکشند.
وگا ادامه داد: من اینجا را دوست دارم، اینجا مثل آن کافههای آشغالی نیست که آن نوشابههای افتضاح را بفروشد که مردم با اشتیاق میخورند، اینجا ویژگی خودش را دارد، با سلیقههای مختلفی تزئین شده است، اگرچه اسمش را «لامبر۱۰» گذاشتهاند، در شبهای ترسناک به نظر میرسد، صدای بلند گروههای راک غیرقابل تحمل است، سروصدای گروههائی که خودسرانه گوش همه را میخراشند، امّا با وجود این من این کافه را دوست دارم، مایا. اینجا تنها جائی است که میتوانم بیایم، جائی است که هیچکس مزاحم من نمیشود. هیچکس مرا ناراحت نمیکند. به همین دلیل است که تو را به اینجا دعوت کردم، مایا! «لامبر» تنها جائی است در سنسالوادور که میتوانم چیزی بنوشم و در این دو ساعت هیچ کاری انجام ندهم. بین ساعت پنج تا هفت بعدازظهر، فقط دو ساعت، پس از ساعت هفت اینجا غیرقابل تحمل میشود، غیرقابل تحملترین جا به دلیل گروههای راک، همانطور که بارها به خاطر آبجوهای متعفنشان که آدمها با غرور میخورند غیرقابل تحمل میشود، امّا الان میتوانیم به راحتی صحبت کنیم، بین ساعت پنج تا هفت هیچکس مزاحم ما نیست. از هفتهٔ قبل همیشه عصرها از ساعت پنج تا هفت اینجا هستم، مایا! از وقتیکه «لامبر» را کشف کردم اینجا میآیم، بین پنج تا هفت، این است که تصمیم گرفتم تو را اینجا ملاقات کنم.»
حجم
۹۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۰۶ صفحه
حجم
۹۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۰۶ صفحه