دانلود و خرید کتاب بی ژن پروانه حیدری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب بی ژن اثر پروانه حیدری

کتاب بی ژن

دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب بی ژن

کتاب بی ژن به‌قلم پروانه حیدری را انتشارات حامیان منتشر کرده است. این کتاب راوی زندگی دختری نوجوان به نام پرستو و شرح چگونگی رویارویی او با چالش‌های زندگی است.

درباره کتاب بی ژن

دوران نوجوانی یکی از حساس‌ترین و البته شیرین‌ترین روزهای زندگی است. حد فاصل دنیای کودکی و نوجوانی، روزهایی که باید کم‌کم آمادهٔ تصمیمات بزرگ دوران بزرگسالی شد و برای روزهای آینده برنامه‌ریزی کرد. کتاب بی‌ ژن به‌قلم پروانه حیدری روایتی است از روزهای نوجوانی دختری نوجوانی به اسم پرستو است که باید با چالش‌هایی جدی در زندگی روبه‌رو شود. چالش‌هایی که تلاش برای مواجه با آن‌ها از او نسخهٔ قوی‌تری می‌سازد.

خواندن کتاب بی ژن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به داستان‌های فارسی با درونمایهٔ مسائل نوجوانان از خواندن این کتاب سود خواهند برد.

بخشی از کتاب بی ژن

« معلم‌ها روی او حساب دیگری می‌کردند. متمـایز بودنش‌ از بچـه‌های دیگر، او را زیر ذره‌بین‌ معلم‌ها قرار داده بود. پس‌ غیبتش‌ خیلی‌ آشکار بود و حتما با مادرش تماس می‌گرفتند. پوف بلندی کشید و از رخت‌خواب جدا شد. فکر کرد با این‌ خلق‌ تنگ‌ و بی‌حوصله‌، مدرسه‌ رفتنش‌ به‌ درد کی‌ می‌خورد؟! خندهاش گرفت‌. «دانش‌آموز این‌طوری به‌ درد لای جرزم نمی‌خوره.» حرفی‌ که‌ ورد زبان لاله‌ بود که‌ از قول مادربزرگش‌ می‌گفت‌. این‌بار بلندتر خندید.

- حالا کجا جرز دیوار هم‌‌سایز ما پیدا می‌شه‌ که‌ ما رو لاش بزارند!

باسستی‌ فاصله‌ تخت‌ تا پنجره را طی‌ کرد. با دست‌، گوشه‌ پرده صورتی‌ را که‌ پر بود از گل‌های سفید و با سلیقه‌ٔ خودش همین‌ دو ماه پیش‌ خریده بود، آهسته‌ کنار زد و کوچه‌ و خیابان باران‌زده را نگاه کرد. باران با شدت به‌ شیشه‌ برخورد می‌کرد و به‌ سمت‌ پایین‌ سرازیر می‌شد و دید او را تار می‌کرد. تیر چراغ برق سر کوچه‌، قسمتی‌ از خیابان و کوچه‌شان را روشـن‌ کرده بود. با این‌ حـال، شـیشه‌ی خیس‌ و هـوای تاریـک‌، نمی‌گذاشت‌ زمان را تشخیص‌ بدهد. گمان می‌کرد نیمه‌شب‌ است‌. این‌بار خمیازهٔ بلندتری کشید و برگشت‌ به‌ ساعت‌ دیواری گرد، زیر نور شب‌خواب دیوارکوب که‌ صفحه‌ سفیدش طلایی‌‌رنگ‌ شده بود، نگاهی‌ انداخت‌. ساعـت‌ شـش‌ونیم‌ را نـشان می‌داد. خمیازهٔ نیم‌بندش را بلعید و هوشیارتر دوباره نظری به‌ بیرون انداخت‌. درحالی‌که‌ چراغ تیرهای برق همگی‌ روشن‌ بودند، اما شدت باران، آنها را کم‌‌نور و مات کرده بود. تردد ماشین‌ها وآدم‌ها خیلی‌ کم‌ بود. باورش نمی‌شد ساعت‌ شش‌ و نیم‌ صبح‌، انگار کل‌ شهر در خواب زمستانی‌ فرورفته‌ باشند، سکوت همه‌جا را دربرگرفته‌ بود. چراغ بیشتر خانه‌ها هنوز خاموش بود. با خود زمزمه‌ کرد: نکنه‌ ساعت‌ خرابه‌ یا باطریش‌ تمام شده و عقب‌ مانده؟ یادش نمی‌آمد دیشب‌ موقع‌ خواب ساعت‌ را نگاه کرده باشد. پرده را انداخت‌. ساعت‌ مچی‌ بند چرمی‌ سبز رنگش‌ زیر نور شب‌خواب رنگ‌ قشنگی‌ گرفته‌ بود. آن را برداشت‌ و نگاه کرد. ناباور با خود زمزمه‌ کرد: پس‌ ساعت‌ دیواری زمان را درست‌ نشان می‌دهد. شش‌ و نیم‌ صبح‌، پس‌ چرا همه‌ چیز نشان از نیمه‌شب‌ دارد.»


نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۸۱۲ صفحه

حجم

۳٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۸۱۲ صفحه

قیمت:
۳۵۰,۰۰۰
تومان