کتاب بر اساس داستانی واقعی
معرفی کتاب بر اساس داستانی واقعی
کتاب بر اساس داستانی واقعی نوشتۀ دلفین دو ویگان و ترجمۀ مائده شوش است. نشر قطره این رمان معاصر فرانسوی را منتشر کرده است؛ رمانی از مجموعهٔ «ادبیات فرانسویزبان».
درباره کتاب بر اساس داستانی واقعی
کتاب بر اساس داستانی واقعی، در سال ۲۰۱۵ در فرانسه منتشر شد و در مدتی کوتاه، نیممیلیون نسخه از آن فروش رفت. این رمان برای دلفین دو ویگان، افزون بر تحسین بیوقفۀ منتقدان، دو جایزۀ ادبی معتبر نیز به ارمغان آورد و رومن پولانسکی در سال ۲۰۱۷ از روی آن فیلمی به همین نام ساخت. این رمان پرکشش را نمونهای برجسته از داستان مهیج روانشناختی دانستهاند. راوی داستان که از قضا همنام نویسنده است و «دلفین» نام دارد، ماجرای شکلگیری رابطۀ دوستانهاش را با زنی اسرارآمیز به نام «ال»، مرحلهبهمرحله گزارش میدهد. بخش اول کتاب کالبدشکافی ماجرای دوستی سمی میان این دو زن است، هر دو نویسنده و هر کدام در نوع خود درگیر روانرنجوریها، دلمشغولیها و حتی روانپریشیهای خود. به همهٔ اینها داستان نفسگیر روانکاوانهای اضافه میشود و بعدتر مبارزهای تنبهتن درمورد جایگاه واقعیت و حقیقت در ادبیات و تخیل. دِلفین دو ویگان نگرشی جالب درمورد تصویر نویسنده در مقابل اثرش ارائه میدهد و از ورای مکالماتی که میان نویسنده و ل شکل میگیرد، به تفکر در باب رابطه میان نوشتار و حقیقت میپردازد و درمورد ذات نوشتار، نقش روانکاوانهٔ آن و همچنین رابطهاش با خواننده پرسشگری میکند. آیا نگارشْ بیان حقیقت است؟ بهراستی هدف نگارش چیست؟ آیا پاسخی برای این سؤال وجود دارد؟ از سوی دیگر، مباحث ادبی مطرحشده در طول این رمان، سرنوشتههایی از رمانهای استیون کینگ که در آغاز هر بخش از کتاب میآید و اشارههای مستقیم و غیرمستقیم به داستانهای دیگر، سبب شده است که برخی از منتقدان، رمان «بر اساس داستانی واقعی» را اثری دربارۀ رمان و مسائل بنیادین آن بدانند.
خواندن کتاب بر اساس داستانی واقعی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر فرانسه و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره دلفین دو ویگان
دلفین دو ویگان در سال ۱۹۶۶ در حومهٔ پاریس متولد شد. رمان «هیچ مانعی در برابر شب» که در ۲۰۱۱ چاپ شد، برای او حداقل چهار جایزۀ ادبی به همراه داشت. رمان دیگر او با نام «بر اساس داستان واقعی» که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد، در همان سال برندۀ جایزۀ رنودو شد. «مثل هیچکس»، عنوان اولین رمان این نویسنده است که در سال ۱۳۹۳ به فارسی ترجمه شد.
بخشی از کتاب بر اساس داستانی واقعی
«ـ میدانم که با بچههایت سریال میبینی و بهترین سریالها را دیدهاید. پس خواهش میکنم دو دقیقه فکر کن. مقایسه کن. آنچه را که نوشته میشود و آنچه را که تبدیل به فیلم میشود نگاه کن. فکر نمیکنی بازی را باختهاید؟ سالهاست درزمینهٔ تخیل روی دست ادبیات زدهاند. از سینما حرف نمیزنم، این هم داستانش چیز دیگری است. از جعبههای دیویدی حرف میزنم که توی قفسههایت چیدهای. برایم سخت است باور کنم که تا حالا هیچوقت اینها باعث بیخوابیات نشدهاند. هرگز به این فکر نکردی که رمان ـ یا دستکم شکل مشخصی از رمان ــ مرده؟ هرگز به این فکر نکردی که فیلمنامهنویسها به همین سادگی ازتان پیش افتادهاند؟ حتی زیر پاتان را خالی کردهاند. خدایان نوین دانای کل و قَدَرقدرت آنها هستند. آنها میتوانند یک خانواده را تا سه نسل تماماً بیافرینند، احزاب سیاسی، شهرها، قبایل و حتی دنیاهای جدید بسازند. میتوانند قهرمانانی بیافرینند که به آنها دل میبندیم و تصور میکنیم آنها را میشناسیم. متوجه منظورم میشوی؟ این رابطهٔ نزدیک که میان شخصیت فیلم و بیننده شکل میگیرد، این احساس فقدان یا عزایی که در پایان به آنها دست میدهد. دیگر این اتفاق با کتابها نمیافتد، حالا جای دیگری رخ میدهد. این کاری است که فیلمنامهنویسها بلدند انجام دهند. خودت با من از قدرت داستان تخیلی حرف زدی، از امتدادش در واقعیت. اما اینها دیگر کار ادبیات نیست. لازم است این را بپذیرید. داستان تخیلی برای شما تمام شده. سریالها به داستانپردازیْ قلمرویی حاصلخیزتر و مخاطبانی بسیار گستردهتر میبخشند. نه، هیچ جای این ماجرا غمانگیز نیست، باور کن. برعکس، خبری فوقالعاده است. خوشحال باشید. به فیلمنامهنویسها کاری را بسپارید که بلدند بهتر از شما انجام دهند. نویسندگان باید به چیزی برگردند که آنها را متمایز میکند، باید نقطهٔ قوتشان را در این نبرد پیدا کنند. حالا میدانی که چیست؟ نه؟ چرا، خیلی هم خوب میدانی. فکر میکنی چرا خوانندگان کتاب و منتقدان از خودشان درمورد بخشهای برگرفته از حسبحال در اثری ادبی سؤال میکنند؟ چون امروزه این تنها دلیلِ بودن یک اثر ادبی است: درک واقعیت، گفتن حقیقت. باقی چیزها اهمیتی ندارد. این چیزی است که خوانندگان کتاب از رماننویسها انتظار دارند: که دلورودهشان را بریزند بیرون. نویسنده باید دائم درمورد چگونگیِ بودنش در این دنیا، تعلیموتربیتش و ارزشهایش از خود سؤال کند، باید بیوقفه دربارهٔ شیوهٔ بهکاربردن زبانش تردید کند، زبانی که از والدینش به او رسیده، که در مدرسه به او یاد دادهاند، و زبانی که بچههایش به آن صحبت میکنند. او باید زبانی خلق کند که خاصِ اوست، با لحن خاص خودش، زبانی که او را به گذشتهاش متصل میکند، به داستانش. زبان تعلق و رهایی. نویسنده نیازی به ساختن عروسکهای خیمهشببازی ندارد، حالا هرچقدر هم که چابک و جذاب باشند. فقط باید خودش را مایهٔ کارش قرار دهد. باید بیوقفه به زمین ناهمواری برگردد که ناچار بود برای بقا در پیش بگیرد، باید مدام به محل تصادفی برگردد که از او این موجود پردغدغه و آرامنشدنی را ساخته. دِلفین، نبرد را اشتباه نگیر، این تمام چیزی است که میخواهم به تو بگویم. خوانندگان کتاب میخواهند بدانند داخل کتابها چه میگذاریم و حق دارند. خوانندگان میخواهند بدانند چه گوشتی توی دلمه گذاشتهای، رنگ غذا ریختهای، مواد نگهدارنده، لعابآور یا غلیظکننده اضافه کردهای... و ازاینپس وظیفهٔ ادبیات است که جوانمردانه بازی کند. کتابهایت باید مدام درمورد خاطراتت سؤال کنند، درمورد باورها، بدگمانیها، ترست و روابطت با اطرافیانت. تنها در این حالت است که کتابهایت به هدف میزنند، که بازتاب خواهند داشت.»
حجم
۲۸۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۶۲ صفحه
حجم
۲۸۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۶۲ صفحه