کتاب مسئله مرگ و زندگی
معرفی کتاب مسئله مرگ و زندگی
کتاب مسئله مرگ و زندگی نویسندهٔ اروین یالوم و مریلین یالوم و ترجمهٔ غزال بیگی است و انتشارات عطر کاج آن را منتشر کرده است. این کتاب دربارهٔ عشق و فراق است و آنچه در پایان عمر اهمیت دارد.
درباره کتاب مسئله مرگ و زندگی
بیش از نیمقرن، روانپزشک برجسته اروین یالوم دنیا را با داستانهایش دربارهٔ روان انسان سرشار از آگاهی، بینش و منش مبهوت ساخته است. اکنون با صراحت و شجاعت حیرتآوری، سختترین تجربهٔ زندگیاش را با ما در میان میگذارد: ازدستدادن همسر و همدم همیشگیاش از دوران جوانی. این دو شریک زندگی تا آخرین لحظه، از جمله همکاری برای نوشتن این کتاب، تصویری ماندگار از فقدان عزیزی را در اختیارمان قرار میدهند؛ ترس، رنج، انکار و پذیرفتن از روی ناچاری. اما چیزی که در اختیار ما قرار دارد فراتر از داستان عمیق فقدان ابدی است؛ این داستان زیبای فراموشنشدنی و دردناک از عشقی جاودان است. این داستان سالهای سال فکرتان را به خود مشغول خواهد کرد.
مریلین و اروین چنان فوقالعاده مینویسند که احساس میکنیم خودمان در آن دوران کنارشان زندگی میکردیم. اروین به ما یادآوری میکند که ما برای رویارویی با مرگ یا ازدستدادن محبوبمان آمادگی لازم را نداریم، حتی اگر بهعنوان روانشناس بارها شاهد این داستانها از نزدیک باشیم. این کتاب حاوی اطلاعات مفید و واضح، بررسی درست تسلییافتن بهخاطر زندگی خوب سپریشده و راهنمای امید برای همهمان است که روزی داغ عزیزی را خواهیم دید. البته برایمان توضیح میدهد تا یاد بگیریم چگونه روحیهٔ زندگیکردن با حقیقت وجودیمان را داشته باشیم.
این خاطرهنویسی زیبا و تکاندهنده و تعالیبخش، داستانی عاشقانه، روایت دو زندگی کامل و بینظیر است که با هم یکی شده بودند، یک کلِ بهدستآمده که بسیار عظیمتر از اجزایش است. این باید برایتان الهامبخش باشد و نگاهتان را به زندگیتان عوض کند.
خانوادهٔ یالوم نهتنها صادقاند، بلکه برای آگاهیدادن به مخاطبان خود بهطرز حیرتآوری سخاوتمندند. کتاب مسئله مرگ و زندگی جایگاه بدیهیاش را در آثار خاطرهنویسی برتر دربارهٔ پایان زندگی پیدا کرده است.
خواندن کتاب مسئله مرگ و زندگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که عزیزی را از دست دادهاند و همچنین کسانی که به ازدستدادن عزیزشان فکر میکنند پیشنهاد میکنیم.
درباره اروین یالوم
اروین د. یالوم روانپزشک اگزیستانسیال آمریکایی است. او استاد بازنشسته روانپزشکی در دانشگاه استنفورد و همچنین نویسندهٔ روایتهای واقعی و تخیلی داستانی و آثار فلسفی و روانشناسانه است.
او متولد ۱۳ ژوئن ۱۹۳۱ در واشنگتن دی سی است. خانوادهٔ او تقریبا ۱۵ سال پیش از تولد او از روسیه (روستایی به نام سلتز در نزدیکی مرز لهستان) به آمریکا آمده بودند و برای گذران زندگی مغازه خواروبارفروشی دست و پا کرده بودند و در طبقه بالای آن هم زندگی میکردند. خانوادهٔ او از آن دسته خانوادههای اهل کتاب نبودند؛ اما خواندن کتاب برای اروین یالوم کمسنوسال پناه بود. او هفتهای دوبار به کتابخانه مرکزی محلهٔ خود میرفت و کتابهایی درباره زندگینامهٔ افراد یا ادبیات داستانی میخواند. در طول زمان او متوجه شد رمان نوشتن را دوست دارد.
یالوم تحصیلات خود را در رشتهٔ پزشکی و روانپزشکی در دانشگاه جورج واشنگتن و دانشگاه بوستون ادامه داد و در سال ۱۹۶۳ پس از دو سال سربازی در بیمارستان مانت ساینای هونولولو، استاد داشنگاه استنفورد شد.
اروین یالوم آثار زیادی دارد که درونمایه آنها اغلب رواندرمانی، فلسفه و روایتگریِ داستانی است. شیوهٔ درمانی و آثار او مدتهاست که در برنامههای آموزشی آمریکا جایی پیدا کرده است و مورد استفادهٔ دانشجویان قرار میگیرد.
او معتقد است برای هر بیماری باید درمان مختص خودش را یافت، چرا که هرکدام از انسانها داستان منحصربهفرد خود را دارند و گویی همین نگرش او را از آنچه به عنوان درمان یکدست برای همه در روانپزشکی متداول شده است، دور کرد.
بخشی از کتاب مسئله مرگ و زندگی
«باز هم خودم را میبینم که انگشتانم را بالای قفسهٔ سینهام میگذارم. ماه گذشته با عمل جراحی شیء جدیدی، یک جعبهٔ فلزی به اندازهٔ ۲ در ۲ اینچ آنجا جای دادهاند که اسم و قیافهاش را به یاد نمیآورم. همه چیز در جلسهای با فیزیوتراپیستی شروع شد که برای کمک به اختلال تعادلم با او تماس گرفته بودم. درحالیکه همان ابتدای کار نبضم را میگرفت، ناگهان رو به من کرد و با چهرهای مات و مبهوت گفت: «من و شما باید همین حالا برای تصویربرداری از شبکهٔ آندوپلاسمی برویم! نبض شما ۳۰ تاست.»
سعی کردم آرامش کنم. «ماههاست که نبضم کند شده و علائم خاصی ندارم.»
حرفم تأثیر کمی داشت. قبول نکرد فیزیوتراپی را ادامه دهد و از من قول گرفت بلافاصله با متخصص داخلی، دکتر دبلیو، بابت این موضوع تماس بگیرم.
سه ماه پیش، موقع تست فیزیکی سالانهام، دکتر دبلیو نبض کند و نامنظم مرا یادداشت کرده و مرا به کلینیک آریتمی استنفورد فرستاده بود. آنجا یک مانیتور هولتر روی سینهام گذاشتند تا ضربان قلبم را به مدت دو هفته ثبت کنند. نتایج، ضربان قلب کند و یکنواخت را در دورههای کوتاه فیبریلاسیون دهلیزی نشان داد. دکتر دبلیو برای پیشگیری از لخته شدن خون در مغزم برای من الیکوئیز، روش درمانی ضد لخته شدن خون، را شروع کرد. با وجود اینکه الیکوئیز مانع از سکته کردنم میشد، اما نگرانی جدیدی ایجاد کرد: به مدت دو سال مشکل تعادل داشتم و حالا افتادنم میتوانست برایم کشنده باشد، چون هیچ راهی برای معکوس کردن عمل لختهشدگی خون و بندآوردن خونریزی وجود نداشت.
وقتی دکتر دبلیو دو ساعت بعد از فیزیوتراپی معاینهام کرد گفت که ضربان قلبم خیلی کندتر شده و بهتر است یک بار دیگر برای ثبت فعالیت قلبم به مدت دو هفته مانیتور هولتر را وصل کنم.
دو هفته بعد که تکنسین کلینیک آریتمی مانیتور هولتر را از بدنم باز کرد و نتایج ثبت فعالیت قلبم را برای بررسی به آزمایشگاه فرستاد، اتفاق هشداردهندهٔ دیگری رخ داد، این بار برای مریلین: من و او مشغول صحبت بودیم که ناگهان مریلین دیگر نتوانست صحبت کند، حتی یک کلمه هم نتوانست بگوید. این اتفاق پنج دقیقه طول کشید. چند دقیقه بعدش توانست دوباره بهآرامی صحبت کند. تقریباً مطمئن شده بودم که سکته خفیفی کرده است. مریلین دو ماه قبل به تومور مغز استخوان مبتلا شده و شیمیدرمانی با رولیمید را شروع کرده بود. احتمالاً این داروی شیمیدرمانی قوی که دو هفته پیش دریافت کرده بود باعث سکتهاش شده بود. بلافاصله به متخصص داخلی مریلین تلفن زدم که همان نزدیکیها بود و او با عجله خودش را به خانهمان رساند. بعد از معاینهای سریع با اورژانس تماس گرفت تا مریلین را به بخش مراقبتهای ویژه ببرند.
چند ساعت بعد در بخش مراقبتهای ویژه برای مریلین بدترین ساعتهای انتظارش گذشت و من هم تا حالا چنین انتظاری را تجربه نکرده بودم. پزشکان کشیک دستور تصویربرداری از مغز دادند که تأیید کرد مریلین در نتیجهٔ لخته شدن خون در مغزش سکته کرده بود. آنها دارویی به نام TPA (فعالکنندهٔ پلاسمینوژن بافت) برای تجزیهٔ لختهٔ خون تجویز کردند. درصد بسیار کمی از بیماران به این دارو حساسیت دارند؛ افسوس که مریلین هم یکی از آن بیماران بود و در بخش مراقبتهای ویژه تقریباً تا پای مرگ رفت. تقریباً بدون هیچ علائمی از سکته بهبود پیدا کرد و پس از چهار روز از بیمارستان مرخص شد.
اما بخت با ما یار نبود. فقط چند ساعت پس از اینکه مریلین را از بیمارستان به خانه آوردم پزشکم به من تلفن زد و گفت نتایج آزمایشات قلبم آماده شده و باید یک دستگاه تنظیمکنندهٔ ضربان قلب بیرونی را با عمل جراحی وارد قفسهٔ سینهام بکنند. در جوابش گفتم مریلین تازه از بیمارستان به خانه آمده و مشغول نگهداری از او هستم. به او اطمینان دادم که برای اوایل هفتهٔ آینده برای این جراحی هماهنگ میکنم.»
حجم
۲۴۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۲۴۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب بی شک یکی از بهترین کتاب های نوشته شده در تاریخ ادبیات است . این کتاب به طرز باورنکردنی شجاعانه نوشته شده است . اولین پاراگراف های کتاب را که می خواندم از حجم صراحت گویی مریلین یالوم
کتاب خوبی ست از یک زندگی خانوادگی دوست داشتنی موفق که بزرگترین دارایی شان عشق ودوست داشتن یگدیگر است.زن وشوهری که در کنارهم به آرامش وموفقیت می رسند اما برخی از قسمت های کتاب که ارجاع به متن کتاب سایر نویسندگان
- یکی از زندگیهای عاشقانه واقعی را در این کتاب خواهید خواند. - صداقت دکتر یالوم در بیان افکار و احساساتشان بسیار ستودنی است.
عالی
دستم خورد یک ستاره دادم . من نخوندم کتاب رو و نظری ندارم