دانلود رمان توبه شکن pdf + نمونه رایگان | زهرا قاسم زاده
تصویر جلد کتاب توبه شکن

کتاب توبه شکن

معرفی کتاب توبه شکن

کتاب توبه شکن نوشتهٔ زهرا قاسم‌زاده (گیسو) است. انتشارات شقایق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان داستان دختری را که تابوشکنی می‌کند و قصهٔ مردی را که توبه‌شکنی می‌کند، روایت کرده است.

درباره کتاب توبه شکن

رمان توبه شکن داستان تضادها و پارادوکس‌ها است.

این رمان ۲ خانواده را نشان می‌دهد که از نظر مالی، فرهنگی، مذهبی و اجتماعی تفاوت‌های بسیاری با یکدیگر دارند. یکی از این خانواده‌ها در خانهٔ سنتی «حاج آسدمیرزا» زندگی می‌کنند و خانوادهٔ دیگر، با جوی متشنج و مسموم، در خانهٔ «تیمور» و «تاج‌ملوک».

موضوع این رمان، عشقی است که میان یک پسر دارا و دختری فقیر رخ داده است.

نویسندهٔ این کتاب، زهرا قاسم‌زاده (گیسو)، توالی زمانی اتفاقات گذشته را به هم ریخته است.

دیالوگ‌های این رمان نقشی کلیدی برای تیپ‌سازی شخصیت‌ها دارند.

این رمان ایرانی در ۴۹ فصل نوشته شده است.

خواندن کتاب توبه شکن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب توبه شکن

«مادرش راست می‌گفت!

می‌گفت "وقتی که می‌خندی مادر، آنچنان در چشم همه؛ پر لعل و شکر قهقهه نزن، خنده‌هایت را بلند نکن! مبادا که آوازه خوشی‌هایت به گوش بخیلان برسد، مبادا که جار بزنی و همان بشود شعلهٔ دامانت! آن‌وقت است که آتشش پیچک می‌شود و دم به دم می‌پیچد دور تنت و عقب می‌کشند! همان‌ها که دیده و شنیده‌اند! گفته بود و کاش که گاهی گوش‌ها، در و دروازه نمی‌شدند!"

روزهایش مثل برق و باد می‌گذرد. در میان دعواهای گه‌گاهش با معین، گاهی تردید می‌کند. می‌ترسد از این تصمیم آنی که هرچه بود پشتش عشق خودش بود و داشتن معینش!

به جای دل و قلوه گرفتن بیشتر بحث می‌کنند، معین حرف زور می‌زند و مجبورش می‌کند به جای شال پوشیدن‌های شل و ولش، روسری و یا حتی مقنعه بپوشد! حالش بهم می‌خورد!

از آن مقنعه‌ای که به زور می‌پوشد تا آن زندگی که اگر قرار بود اولش این باشد، آخر آخرش چه می‌شد؟

تردید تمام جانش را شب و روز می‌خورد و معین مدام اجبار می‌کند و پس از آن هم، معذرت خواهی! با یک بغل کشیدن به رسم خودش و یک بوسه و شاخه‌گل و یا حتی یک هدیه، سعی دارد تمامش کند و نمی‌شد! برای قاصدک به این آسانی همه‌چیز تمام نمی‌شد. آن نعره‌هایی که معین بر سرش می‌زند را از یاد نمی‌برد! گناهکار بود درست، اما معین این را پذیرفته و جلو آمده بود! هیچ قرار نبود تا آخر زندگی این‌طور بر سرش بکوبد و به خاطر گذشته‌اش یک ریز اجبارش کند!

ـ با این ریخت از این در پا گذاشتی بیرون، به امام حسین که قلماتو می‌شکنم...

محمدمتین نچی می‌کند و دست معین را می‌کشد.

ـ تمومش کن معین!

و قاصدک نگاهش با چشمانی که پر از حسرت و افسوس است، خیره معین! مُرده بود معین قبلی! مُرده بود!

او دستش را از دست برادرش می‌کشد و سر می‌کشد به سمت قاصدک و انگشت اشاره‌اش را در هوا و جلوی او تکان می‌دهد.

ـ یا میری مث آدم حسابیا یه چی تنت می‌کنی ریختتو درست و حسابی ببینم، یا می‌شم اونی که نباس بشم!

ـ لباسام چشه مگه؟ چیش عوض شده؟ همیشه همین بودم من! معین بسه هرچی گفتی و گفتم چشم! گفتی آرایشتو کم کن، کم کردم. گفتی مو رنگ نکن دیگه، نکردم! گفتی شال سر نکن، نکردم! گفتی با خودم بیرون برو، نگو نخند، نکردم! ولی این رسمش نیس معین! من اینی که تو داری زور می‌کنی نبودم! یادته؟ من از روز اول همین بودم! همین!

و به سرتا پا و لباس‌هایش اشاره می‌کند! چشمانش، چانه‌اش و تنش همه می‌لرزند و در چشم مشکی مرد کنار معین می‌نشیند!

ـ از روز اول بد کردم که هیچی بهت نگفتم و از اون ناکجا آباد سر در آوردی! از روز اول باید با هر غلطی که می‌کردی می‌زدم گوشت می‌نشوندمت سرجات!

قاصدک پوزخند می‌زند و سری تکان می‌دهد.

ـ نه که تو هم آسه رفتی و آسه اومدی! من‌و تا دم مرگ بردن، تو چی؟! تو رو هم با زور و کتک بردن!؟

قدمی نزدیکش می‌شود و می‌زند تخت سینه ستبر معین. تن سنگینش قدمی به عقب می‌رود و قاصدک داد می‌زند:

ـ هان!؟ بگو! پسر کدوم پیغمبری؟! می‌خوای برم اون دختره آویز قبل منو بیارم برامون بگه؟ بگه از گل کاریات!؟ کم خوابیدی با این و اون؟ اگه کمتر از من نبوده، قد من گند زدی خودت!

فک معین قفل می‌شود و برجسته! خیز می‌گیرد که به سمت قاصدک حمله کند و متین دستش را می‌کشد، به عقب هلش می‌دهد.

ـ بس کنین دیگه!

نگاهی به هردویشان می‌کند و صدا بالا می‌برد.

ـ دم عقدتون به جای خوشیتونه؟ چی گیرتون میاد از این داد و بیداد کردنا؟! نمی‌تونین ادامه بدین تموم کنین! زورتون نکردم که هی راه به راه به‌هم بپرین و تن و بدن اون مادر بیچاره رو بلرزونین! نمی‌تونین، ادامه ندین! نمی‌تونین اعتماد کنین، نکنین! واسه چی من می‌گم الان موقع عقد نیس هی اخم و تخم می‌کنین!؟ واسه چی عقد بگیرین؟ واسه ادامه دادن این آبروریزیا؟!

سر هر دو زیر می‌افتد و معین پوفی می‌کند و دستی از روی ته ریشش تا پشت موها و سرش می‌کشد. و محمدمتین ادامه می‌دهد:

ـ دلیلتون چیه واسه عقد؟ کدوم وجه قابل قبولی دارین که ببینن و بگن اینا واسه‌ش ازدواج کردن!؟ با کدوم وجه مناسب می‌خواین برین زیر یه سقف؟!

معین چشمی روی هم می‌فشارد و نفسی بیرون می‌دهد.

ـ داداش...»

Faeze R
۱۴۰۱/۰۴/۱۷

داستان جذاب بود و قلم نویسنده پخته و روان. تنها مشکلی که بود غمباد گرفتم!! همش درد و بدبختی بود البته پایانش در نهایت خوشه اما کل کتاب مصیبت و مشکله اگه به‌نظرتون موردی نداره این قضیه توصیه میکنم

Farzan
۱۴۰۱/۰۷/۰۸

"غافل مشو ز سنگ مکافات روزگار،در عمر خویش،گر دل موری شکستی" راستش دفعه اولی که کتاب رو خوندم و تموم شد،دلم میخواست در مورد داستان و حجاب و چادر و نماز و تظاهر و غیره….که منشأ قضاوتهای بی پایه و اساس

- بیشتر
راز
۱۴۰۱/۰۵/۱۹

واقعا عالی بود. اوایل داستان شاید ناراحت کننده باشه اما هرچی جلو میری بهتر میشه و بیشتر کنجکاو که چه می‌شود و چه نمی‌شود و اصلا قابل حدس زدن نیست! ۵روزی که داشتم میخوندم باهاش زندگی کردم! انقدر که ذهن

- بیشتر
Raha
۱۴۰۱/۰۴/۰۶

وای عالیه

0800
۱۴۰۱/۰۵/۱۱

رمانی بسیار عالی جذاب.هر چی از قشنگیش بگم کمه.طولانی هست ولی ارزشش رو داره که وقت بزارین و بخونین.قلم نویسنده ی عزیز مانا.

کاربر حرفه ای
۱۴۰۱/۰۸/۱۸

من خیلی رمان میخونم این رمان رو هم تا آخر خوندم دلم میخواست قلم خانم قاسم زاده رو هم امتحان کنم رمان جذابی نبود من زیاد حال نکردم نمی تونم بگم بد بود ولی خب عالی هم نبود یکی از نکات منفی کار کش دادن زیادی

- بیشتر
مریم
۱۴۰۱/۰۵/۰۷

کتاب خوبی هست یکم غیر واقعی به نظر میرسه ولی ارزش یه بار خوندنو داره

fatemeh
۱۴۰۲/۰۸/۰۳

به جرعت یکی از بهترین هایی که خوندم دیگه بیشتر از این واقعا در وصف کلام روان و فراز و نشیب های بی نظیر و اتفاقات عالی که هیچ وقت داستان از تب و تاب نمینداخت و خواننده رو ماهرانه با

- بیشتر
mahsa
۱۴۰۱/۰۷/۲۷

خیلی رمان قشنگیه درجه یک قلم خانم قاسم زاده واقعا محشره 😍😍

توتیا
۱۴۰۲/۱۲/۱۷

کتابی با این حجم بالا باید حتما قلم جذابی داشته باشه که ادم سه روز کامل درگیرش بشه تا تمومش کنه کشش داستان عالی بود مخصوصا اینکه تا انتها گره های داستان رو خیلی ظریف و اهسته باز میکرد طوری که هر

- بیشتر
وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحیم «و من توبه پذیر مهربانم»
روژینا
«یاد تو افتادم، «توبه» رفت از یادم جان خسته‌ام را، به دست تو دادم با چشمان بسته، به پایت افتادم دور از عشقت حالا، در دستان بادم چه آسان شکستم، آن عهدی که بستم محکم‌تر گرفتم، دستت را در دستم گفتم درد من را درمان کن که خستم دردم را ندیدی، من توبه شکستم! من توبه شکستم! لعنت به آن لحظه که چشمم به چشم تو دوختم نفرین به آتش عشقی که من در آن سوختم! سوختم، سوختم...! »
روژینا
ـ یه نگاه به دور و برت بنداز! این‌جا جای یه دختر تنهاست؟ وسط این جاده؟ با این‌همه برو بیای همه نوع آدمی!؟ صدایش ناخودآگاه بالا می‌رود و ساعتش را جلوی چشم قاصدک می‌گیرد: ـ ساعت‌و نگاه کردی تو؟ می‌فهمی تو؟ متوجهی یا هنوز اون الکل کوفتی راه و چاه نشونت داده؟! قاصدک با داد آخر او بی‌اراده قدمی عقب می‌رود. محمدمتین دندان روی هم می‌فشارد و دست مشت می‌کند. می‌شنود صدای داد دخترک را؛ مانند خودش منفجر می‌شود و می‌گوید: ـ جا نداشتم!
Yasi
کاش مثلا دنیا هم قصه‌های رنگارنگ ننه‌تاج بود و قاصدک از این خانه فرار می‌کرد و کسی نجاتش می‌داد. کسی که نامش شاهزادهٔ رویاها بود و با یک اسب سفید! اصلا اسبش که مهم نبود. رنگش هم مهم نبود. فقط کاش کسی بود و حتی بی اسب و بی هیچ چیزی، فقط کاش بود! دلش خنده می‌خواهد که برای حال خود بخندد و نایش را هیچ ندارد، وگرنه قهقهه می‌زد وسط برهوت آن کوچه برای این زندگی و این حال خود!
Yasi
مکث می‌کند. دلش دیواری می‌خواست برای سر در آن کوبیدن، بارها و بارها.
Yasi
به این سکوت‌های او عادت داشت. معین همیشه می‌خندید و می‌گفت از کوچکی خیلی‌ها فکر می‌کرده‌اند برادرش لال است. از بس که کم حرف می‌زند و اگر هم می‌زند، برعکس معین با آرامش حرف می‌زند!
Yasi
ـ یه سری دردا فقط واسه فراموش نشدنن، فراموشی اونی که باید فراموش می‌کردی و نکردی!
NilGooN
«من پریشان شدهٔ موی پریشان توام! کفر اگر نیست بگویم... که مسلمان توام!»
NilGooN
«آدم‌های امن!» بی‌شک همان‌هایی هستند که می‌توانی همه‌چیز را بی‌کم و کاست به آن‌ها بگویی و هیچ واهمه نداشته باشی از قضاوت و یا تحقیر و یا زخمی که بر تنت کاشته شود. چرا که یا نمی‌گذارند و یا... یا ندارد، می‌گویی و هیچ قضاوت و تحقیر نمی‌شوی، هیچ!
NilGooN
«عشقت چرا تاوان من شد؟ رفتی غمت، پایان من شد!»
کاربر ۶۷۸۶۰۶۹

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۹۶۰ صفحه

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۹۶۰ صفحه

قیمت:
۱۵۰,۰۰۰
۷۵,۰۰۰
۵۰%
تومان