دانلود و خرید کتاب نقد وقت قاسم هاشمی‌نژاد
تصویر جلد کتاب نقد وقت

کتاب نقد وقت

دسته‌بندی:
امتیاز:
۱.۵از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب نقد وقت

کتاب الکترونیکی «نقد وقت» نوشتهٔ قاسم هاشمی‌نژاد در انتشارات شرکت کتاب هرمس چاپ شده است. نقد وقت با تأیید و اجازهٔ خانم فرشته شولانی، همسر مؤلف، منتشر می‌شود.

درباره کتاب نقد وقت

فیلمنامهٔ نقد وقت روایت سفر مریدانی است که هر یک شرحی از مراد خود می‌گویند. هر حکایت‌ به‌مرور تصویر مراد را روشن و روشن‌تر می‌کند و در انتهای داستان، برای همه معلوم می‌شود که مراد آنان که بود و ویژگی‌ها و کراماتش چه بود.

کتاب نقد وقت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به مطالعهٔ فیلمنامه پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب نقد وقت

۴. عطاری. داخلی. روز

دکان عطاری شیخ در طبقهٔ بالاست، مشرف به کوچه، با دریچه‌هائی که به این کوچه می‌گشاید و در نتیجه از بالا کوچه را می‌توان دید.

وقتی دوربین به این اتاق باز می‌شود اتاق به نظر آشفته می‌آید. انگار مهمانی محتشمانه‌ئی، اگرچه کوچک، در آن برگزار شده است. چند جوان دارند سعی می‌کنند اتاق را به وضع عادی خود برگردانند: یکی جارو می‌کشد. یکی ظرفها را جمع می‌کند. یکی گل‌هائی که به زمین ریخته برمی‌چیند. یکی کتاب‌های بهم ریخته را مرتب می‌کند و کاغذهای آشفته را دوباره روی میزی کوچک و پایه کوتاه دسته می‌کند. و به نوبت هر یک از جوانها که مشغول کاری است در مکالمه شرکت می‌کند.

صحنه با ورود یک کور به این فضا آغاز می‌شود.

کور: چه آشفته می‌نماید اینجا!

جوان اولی: عجبا! نه تو کوری؟ از کجا دانستی؟

جوان دومی: پیری مهمان شیخ ما بوده، نورانی.

کور: سلطان‌العلماء؛ اهل بلخ‌ـــ گریخته از خطر تتار.

جوان اولی: پسری همراهش بود، چارده ساله تمام.

کور: آری، پسرش. میوهٔ دلش؛ حضرت خداوندگار.

جوان سومی: به حرمت پیر شیخ ما سنگ تمام گذاشت.

کور: به حرمت پدر یا پسر؟

جوان اولی: به پدر نپرداخت اصلاً. شیفتهٔ پسر شد. اسرارنامه هدیه دادش.

کور: و دیگر؟

جوان سومی: با پدر گفت «زودا که این پسر تو آتش در سوختگان عالم زند.»

کور: آه!

جوانان دریچه‌های مشرف به کوچه را باز می‌کنند. از بالا پیری را از پشت سر می‌بینیم ایستاده که شیخ عطار است. پیری محتشم سوار بر استر است. صفی از مریدان دست به سینه در رکاب پیرند. جوانی هم دست در رکاب پیر می‌رود. صحنه همان قدر طول می‌کشد که کور بیتی را بخواند.

کور: شکست توبهٔ سنگینم آبگینه چنان خوش

کز آن خوشی به دل من صد اضطراب درآمد

جوان اولی: (رو به کور. متعجب) سخن شیخ ماست، عطار.

کور: چشم سر اگر می‌داشتم، بس چیزها که می‌دیدم!

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۹۲ صفحه

حجم

۶۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۹۲ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان