کتاب زمستان در ماه جولای
معرفی کتاب زمستان در ماه جولای
کتاب «زمستان در ماه جولای» نوشتهٔ دوریس لسینگ با ترجمهٔ علیرضا جباری در نشر افکار چاپ شده است. این کتاب حاوی هفت داستان کوتاه نویسندهٔ انگلیسی برندهٔ نوبل، دوریس لسینگ است. این مجموعه ابتدا در سال ۱۹۶۴ منتشر شد در حالی که دوریس لسینگ مشغول نوشتن رمانهای مربوط به خشونت علیه کودکان در آفریقای جنوبی نیز بود.
درباره کتاب زمستان در ماه جولای
زمستان در ماه جولای مجموعهای از هفت داستان کوتاه است که همگی در جنوب رودزیا (زیمبابوه) تنظیم شدهاند. جایی که دوریس لسینگ بیشتر ۳۰ سال اول زندگی خود را سپری کرده است. داستانهای این کتاب همانند بسیاری دیگر از آثار لسینگ به مشکلات و مصیبتهای مردم قارهٔ آفریقا، اعتراض به تبعیض نژادی و زورگویی سفیدپوستان حاکم بر کشورهای آفریقایی میپردازند. هدف اصلی این داستانها، ایجاد تصویر مثبت جامعهٔ آفریقایی برای مخاطب است. در این اثر، مشکلات زندگی آفریقاییها بهخوبی ترسیم شده است.
داستان «زمستان در ماه جولای» ماجرای دو برادر ناتنی است که وابستگی زیادی به هم دارند. یکی از آنها، با دختری به نام «جولیا» ازدواج میکند. بهمرور، جولیا نیز درگیر روابط بین دو برادر میشود و مثلثی در میان آنها شکل میگیرد.
عناوین داستانهای این کتاب عبارتاند از:
کلبهٔ دیگر
دردسر
خانوادهٔ دوت به کلوف گرنج میآیند
تمبی کوچولو
مکان جان پیره
جرج پلنگکش
زمستان در ماه جولای
کتاب زمستان در ماه جولای را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستان کوتاه پیشنهاد میشود.
درباره دوریس لسینگ
دوریس می لسینگ (۲۰۱۳- ۱۹۱۹)، نویسنده انگلیسی زاده کرمانشاه ایران و برنده نوبل ادبیات است.
او یازدهمین زن برنده نوبل ادبیات و مسنترین برنده این جایزه (هنگام دریافت) است.
پدرش، آلفرد تیلور، که در جنگ جهانی اول معلول شده بود، کارمند بانک شاهنشاهی ایران و مادرش، امیلی ماد تیلور، پرستار بود.
آنها در ۱۹۲۵ به مستعمره بریتانیایی رودزیای جنوبی که اکنون زیمبابوه نامیده میشود مهاجرت کردند و پدرش یک زمین بوتهزار ۴ کیلومتر مربعی خرید که در آنجا با دشواری به کاشت ذرت پرداختند اما این زمین برایشان ثروتی به ارمغان نیاورد.
در ۱۳ سالگی مدرسه را ترک کرد و از آن پس تحصیل را به صورت شخصی ادامه داد.
در ۱۵ سالگی خانه را ترک کرد و به عنوان یک پرستار بچه مشغول به کار شد. در این زمان بود که به خواندن متون سیاسی و جامعهشناسیای پرداخت که کارفرمایش در اختیارش میگذاشت. تقریباً در همین زمان بود که نوشتن را آغاز کرد.
در هجده سالگی با نخستین همسرش فرانک ویزدم ازدواج کرد و از او صاحب دو فرزند شد.
پس از طلاق عضو باشگاه کتاب چپ، یک باشگاه کتاب سوسیالیستی، شد و در اینجا بود که با همسر دومش، گوتفرید لسینگ آشنا شد.
آنها خیلی زود با یکدیگر ازدواج کردند و پیش از این که این ازدواج که کمتر از یکسال به طول انجامید به طلاق منجر شود، صاحب یک فرزند شدند.
در ۱۹۴۹ نخستین رمانش، «علفها آواز میخوانند»، را منتشر کرد و ۱۳ سال بعد «دفترچه طلایی» را نوشت که عمده شهرتش را مدیون آن است.
جریان داستاننویسی لسینگ به طور کلی به سه دوره تقسیم میشود:
الف) رویکرد کمونیستی (۱۹۴۴-۱۹۵۶) به زمانی مربوط میشود که او به شکل رادیکال درباره مباحث اجتماعی مینوشت ولی پس از سرکوب قیام مردم مجارستان بهوسیله ارتش سرخ در ۱۹۵۶ ضدکمونیست شد _ البته در ۱۹۸۵با نوشتن «تروریست خوب» بازگشتی به این دوره ادبی خود داشت.
ب) رویکرد روانشناسانه (۱۹۵۶-۱۹۶۹).
پ) رویکرد صوفیانه که در زمینه علمی-تخیلی نوشته شده است.
برخی از رمانهای لسینگ به فارسی ترجمه شده است.
بخشی از کتاب زمستان در ماه جولای
«آنقدر از هرگونه خودنمایی بیزار بود که حتی به فکر دادن آگهی نیز نیفتاد. به کمک پیکی محلی یادداشتی برای همسایهای که چند مایل آن سوتر زندگی میکرد، فرستاد و از او خواست که خبر نیاز او به دستیار را در همه جا منتشر کند. میدانست که نباید مدتی طولانی در انتظار بماند. سال ۱۹۳۱ بود و هنگامهٔ رکود و بیکاری؛ و در این کشور نو پا که تراکم جمعیت در آن کم بود، بروز چنین حالتی کمسابقه مینمود.
او، به دو پسرش که در مدرسهٔ شبانهروزی درس میخواندند نوشت: گمان میکنم از شنیدن اینکه میخواهم مرد دیگری را به کار بگیرم تعجب کنید. کارم کمی بیش از اندازه زیاد شده است و چون برنامهام این است که امسال زمین بیشتری را زیر کشت ذرت ببرم، فکر کردم وجود دو نفر لازم است. مادرتان این هفته حالش روی هم رفته بهتر شده است. این است که فکر میکنم کارها در حال روبهراه شدن است. او منتظر است تعطیلات بعدی شما برسد و از من خواسته است به شما بگویم که به زودی برایتان نامه مینویسد. بین خودمان بماند، فکر نمیکنم هماکنون در وضعیتی باشد که بتواند چیزی بنویسد. فکر میکنم به زودی هوا سرد شود. اگر لباسی لازم دارید مرا خبر کنید تا ببینم چه کار میتوانم برایتان بکنم…
یک هفته بعد، یک روز نزدیک غروب، در ایوان کوچک خانه نشسته بود و سیگار میکشید که دید مردی با دوچرخه از میان درختان جنگلی به آن سو میآید. به دقت نگاهش کرد و کوشید تا با آزمونهایی که در همهٔ عمر خود به کار برده بود، منش آن مرد را ارزیابی کند: فاصلهٔ چشمانش، شکل جمجمهاش، شکل قرار گرفتن پاهایش را از نظر گذراند. هر چند که بارها دچار اشتباه شده بود، هرگز در باورش به این روشهای شناخت افراد تزلزلی پدید نیامده بود. او به آسانی آماج فریب هر نیرنگ باز قرار میگرفت؛ پولی را که به دیگران قرض میداد هرگز به چشم نمیدید؛ و فریب ماجراجویانی حرفهای را میخورد که آنان را مردمی شرافتمند میانگاشت، چون دیگران را با معیار شرافت خویش و صمیمیتی که به سرعت نسبت به آنان احساس میکرد میسنجید، آنان را چنین میپنداشت. میگفت شناختن آدمهای شرافتمند کار غریزه است: ممکن نیست آدم در شناختنشان به اشتباه بیفتد.»
حجم
۲۵۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۸۵ صفحه
حجم
۲۵۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۸۵ صفحه
نظرات کاربران
ممنونم از طاقچه به خاطر هدیه دادن این کتاب.❤
ترجمه بسیار ضعیف و بد است. به گونهای که روند داستان قابل فهم نیست.
چرت
جالبه ممنون از طاقچه
ترجمه کتاب از نظر انتخاب واژگان جالبه و زیبا ولی از نظر ساختاری کمی مشکل داره و فهمش سخت هست
گنگ و نامفهوم