کتاب مرغابی وحشی
معرفی کتاب مرغابی وحشی
کتاب مرغابی وحشی نوشته هنریک ایبسن است و با ترجمه میرمجید عمرانی در انتشارات مهراندیش منتشر شده است. این کتاب یکی از مشهورترین آثارهنریک ایبسن است.
درباره کتاب مرغابی وحشی
نمایش با مهمانی هوکُن وَرْله آغاز میشود گِرهگِرْش وَرْله (پسرش) به تبعیدی خودخواسته امده و در این مهمانی حضور دارد. او در مهمانی از سرنوشت یکی از همکلاسیهای سابقش به نام یالمار اِکدال مطلع میشود. او با خدمتکاری بهنام گینا ازدواج کرده است. بعد از مهمانی گرهگرش به خانه دوست قدیمیاش میرود و با پدر و همسر و دختر آنها کمکم صمیمی میشود تا جایی که تصمیم میگیرد یکی از اتاقهای خانه آنها را اجاره کند و مدتی که برای تنها بودن به آنجا آمده را با آنها سپری کند. اما روز به روز اوضاع تغییر میکند و او متوجه رازهایی میشود که خانواده اکدال پنهان کردهاند و مدام دروغ میگویند. در این میان راز شومی فاش میشود رابطهای جنسی و ممنوع که پنهان شده است و حالا اتفاقات داستان پیچیدهتر رقم میخورد.
خواندن کتاب مرغابی وحشی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات نمایشی جهان پیشنهاد میکنیم.
درباره هنریک ایبسن
هنریک ایبسن، نمایشنامهنویس و سراینده نروژی، زاده سال ۱۸۲۸ از بزرگترین ستارههای سپهر هنر و اندیشه همه جهان و همه زمانهاست. ایبسن در نوجوانی پس از ورشکستگی پدرش برای نخستینبار، طعم فقر و تنگدستی را چشید. با وقوع انقلاب ۱۸۴۸ در شمال اروپا، ایبسن به سرودن اشعار آزادیخواهانه پرداخت. او در سال ۱۸۵۰ برای ادامۀ تحصیل و به امید اخذ دکترا در رشتۀ پزشکی به شهر کریستیانیا عزیمت کرد. ایبسن هنگامی که در رشتۀ تحصیلی خود موفق نشد، به نوشتن روی آورد. مطالعۀ تاریخ روم و توطئۀ کاتلینا و خطابههای سیسرون و همچنین شرح انقلاب فرانسه در ۱۸۴۸ باعث شد که ایبسن اولین نمایشنامۀ خود را در سال ۱۸۵۰ بنویسد. اولین اثر ایبسن به نام کاتلین در زمانی که ۲۲ ساله بود، منتشر شد. در همین ایام، کشمکشهای سیاسی، ایبسن را به سمت سیاست کشاند. او عضو اتحادیۀ کارگران شد و مدتی با نوشتن مقالات سیاسی و هنری در انتشار چند روزنامه دست داشت. یک سال بعد، مدیر تماشاخانۀ شهر «برگن» شغلی به ایبسن داد. او در طول پنج سالی که در این تماشاخانه مشغول به کار بود، سفرهای بسیاری به کپنهاگ داشت و مطالعاتی در زمینۀ تئاتر به انجام رساند. او در ۲۳ می ۱۹۰۶، درگذشته است.
ایبسن زندگی را با همه تپندگی و رنگارنگیاش به میدان نمایش کشید، یا شاید بهتر است گفت میدان نمایش را تا آنجا گستراند که زندگی را با همه چهرههایش در دل خود جای دهد. ایبسن در میدان نمایش از چنان پایگاه و جایگاهی برخوردار است که نه زن نه مرد نه جوان نه پیر نه دارا نه ندار و ... از خواندن کارهایش بینیاز نیست.
بخشی از کتاب مرغابی وحشی
(خانهٔ بازرگان وَرْله. اتاق کارِ آراسته به وسایل گران و راحت؛ قفسههای کتاب و مبلهای نرم؛ میزِ نگارشی با کاغذها و یادداشتها در میان اتاق. چراغهای روشن با سرپوشِ سبز، آنچنانکه روشناییِ اتاق ملایم است. در دیوارِ روبهرو، دَرِ دولنگهٔ باز با پردههای به کنار کشیدهشده. در درون' اتاق نشیمنِ بزرگِ باشکوهی در روشناییِ تند چراغها و شمعدانیها دیده میشود. جلو، در دست راستِ اتاق کار، درِ کوچکِ کاغذدیواریشدهای به دفترها باز میشود. جلو، در دست چپ، بخاریِ دیواری با زغالهای سرخ، و دورتر، دری دولنگه به تالار غذاخوری).
(پتِّرشِن، خدمتکار بازرگان، در جامهٔ خدمتکاران، و یِنْسِن خدمتکارِ روزمزد، در لباس سیاه، دستی به سروروی اتاقِ کار میکشند. در اتاقِ نشیمن بزرگ، دوسه خدمتکارِ روزمزدِ دیگر اینسو و آنسو میروند، سروسامان میدهند و شمعهای دیگری روشن میکنند. از درون تالار غذاخوری همهمهٔ گفتوگو و خندهٔ کسان بسیاری به گوش میرسد. در آنجا کسی با کارد به لیوان میکوبد. خاموشی درمیگیرد. سخنانی به نوشباد گفته میشود. بانگ آفرین و پسازآن، باز همهمهٔ گفتوگو).
پتِّرشِن: (چراغِ روی بخاری را روشن میکند و سرپوشش را میگذارد). یِنْسِن، گوش بدین فقط! حالا پیرمرد پشت میز وایساده و نطق دورودرازی به سلامتی خانم سُربی میکنه.
یِنْسِن: (صندلیِ دستهداری را جلو میبرد). نکنه مردم راست میگن سروسِرّی باهم دارن؟
پتِّرشِن: خدا میدونه.
یِنْسِن: آخه انگار تو زمان خودش بز چموشی بوده.
پتِّرشِن: شایدم.
یِنْسِن: میگن برای پسرشه که این مهمونیِ شامو راه انداخته.
پتِّرشِن: آره. پسرش دیروز اومد خونه.
یِنْسِن: پیشازاین هیچ نمیدونستم که بازرگان وَرْله پسری هم داره.
پتِّرشِن: چرا خب، یکی داره. ولی پسره، سالی به دوازده ماه، اون بالا تو کارگاه هویداله. همهٔ این سالایی که تو این خونه کار کردهم، پا تو شهر نذاشته.
حجم
۱۴۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۱۴۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
نظرات کاربران
مرغابی وحشی. نمایشنامهای از هنریک ایبسن. این نمایش تو پنج پرده روایت میشه. داستان در مورد بازرگانی ثروتمند و پسرشه. پدر و پسر باهم رابطه خوبی ندارن و پسر به اجبار تو بخشی که دوراز پدره، مشغول اداره امور بازرگانی