دانلود و خرید کتاب باب اسرار احمد امید ترجمه ارسلان فصیحی
تصویر جلد کتاب باب اسرار

کتاب باب اسرار

معرفی کتاب باب اسرار

کتاب باب اسرار نوشتهٔ احمد امید و ترجمهٔ ارسلان فصیحی است و گروه انتشاراتی ققنوس آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب باب اسرار

داستان باب اسرار دربارهٔ زنی باردار است که به دلیل ماموریت کاری به ترکیه می‌رود. در این سفر او به یاد پدرش می‌افتد که سال‌ها او را ندیده است. پدری که سال‌ها پیش «یک دوست» او را از خانواده‌اش جدا کرده بود. سفر به ترکیه برای این زن که هنوز خودش هم نمی‌داند نامش کارن است یا کیمیا خاتون، بازگشت به گذشته و هویتش است تا بتواند پی به اسرار زندگی‌اش ببرد.

خواننده همراه با کارن در خیابان‌ها و شهرهای ترکیه قدم می‌زند و دربارهٔ گذشتهٔ کارن و زندگی پدر و مادر او اطلاعات بیشتری کسب می‌کند. اما قرار است این سفر به سفر معنوی و درونی بزرگ‌تری گره بخورد: آشنایی با مولانا و شمس تبریزی و اندیشه‌های آنان. خواننده در قسمتی از داستان با شخصیتی آشنا می‌شود که همان شمس تبریزی است که گویی در عصر حاضر زندگی می‌کند. حضور او در دنیای امروزی به جذابیت داستان هزاران بار افزوده است.

ماجرایی پلیسی نیز در داستان رخ می‌دهد که باعث می‌شود خوانندهٔ امروزی تا رسیدن به انتهای داستان و حل راز پیچیدهٔ آن سر از پا نشناسد.

خواندن کتاب باب اسرار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران رمان ترکی و همچنین طرفداران رمان‌های ماجراجویانه با بن‌مایه‌های عرفانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب باب اسرار

آن‌طور نشد که می‌ترسیدم بشود. مرد ریش‌بلند و سراپا سیاهپوش ِ کابوس‌هایم نبود که به استقبالمان آمد؛ آدمی بود شاد و سرحال، حدود چهل‌ساله با قدی متوسط که موهای سرش برق می‌زد، طوری که انگار با بریانتین شانه کرده بود. کت و شلواری شیک به تن داشت که رنگش مثل چشم‌هایش تیره بود. کت و شلوار باعث می‌شد قدش بلندتر به نظر برسد. جلو در دفتر بزرگش به پیشوازمان آمد. با صمیمیتی بیش از اندازه، طوری که انگار از قبل همدیگر را می‌شناخته‌ایم، لبخندزنان دستش را به طرفم گرفت.

«خوش اومده‌ین میس کارن. من ضیا هستم. ضیا کویومجوزاده، رئیس هیئت‌مدیره آیکونیون توریسم.»

انگلیسی را با لهجه آمریکایی صحبت می‌کرد، اما تن صدایش گیرا بود. نگاهش، حالت‌های چهره‌اش، طرز ایستادنش، همه و همه حاکی از اعتمادبه‌نفس زیاد بود. گرچه نه با همان صمیمیت، من هم به‌ش لبخند زدم، باهاش دست دادم و خیلی مؤدبانه گفتم:

«اگه امکان داره ترکی حرف بزنیم ضیا بیک...» با سرم به منّان اشاره کردم. «دلم می‌خواد نمایندگی قونیه‌مون هم بفهمه که چه حرف‌هایی می‌زنیم. مطمئنم اونم حرف‌هایی برای گفتن داره.»

منّان انگار غافلگیر شده بود، اما از حرف‌هایم خوشش آمد.

زیر لب، با حالتی غیرمطمئن از خود، گفت: «بله، البته... اگه ترکی حرف بزنیم بهتره.»

ضیا با صمیمیتی که دیگر به رفاقت می‌مانست، زد به پشت همشهری‌اش: «نگران نباش منّان‌جان، ترکی حرف می‌زنیم. تو هم سر درمی‌آری از حرف‌هامون.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶۲۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۴۸ صفحه

حجم

۶۲۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۴۸ صفحه

قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
تومان