کتاب پشت ابرهای سیاه
معرفی کتاب پشت ابرهای سیاه
کتاب پشت ابرهای سیاه نوشته دلآرا دشت بهشت است. این کتاب داستان زندگی دختری بهنام غزاله و رویاروییاش با سرنوشتش است.
درباره کتاب پشت ابرهای سیاه
پشت ابرهای سیاه درباره زندگی دختری بهنام غزاله است. غزاله با مردی قرار است روبهرو شود که سالهای زیادی دنبال او گشته است. کسی که تمام شواهد نشان میدهد باعث ورشکستگی و بیآبرویی پدر غزاله و در نهایت منجر به خودکشی او شده است. غزاله که تمام این سالها جوانی و آرزوهایش را تباه شده میدید با دیدن دوباره کیانمهر عابدی که در نظرش باعث این بدبختیها است قدرت میگیرد تا نقشه انتقامش را عملی کند. اما کیانمهر آدم باهوش و صدالبته بدبینی است و بیش از حد حواسش به همه چیز است. طوری که درست سر بزنگاه راه را بر غزاله میبندد. نقشهای که قرار بود این دو را مقابل یکدیگر قرار دهد، آنها را کنار هم نگه میدارد.
خواندن کتاب پشت ابرهای سیاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پشت ابرهای سیاه
مشتی آب به صورتم پاشیدم و در آیینه به خودم خیره شدم. زیر ابروهام در اومده بود و ریشهٔ مشکی موهای سرم لابلای موهای رنگ شدهٔ بلوطی خودشون رو نشون میدادن. شروع کردم به وضو گرفتن، هنوز نماز صبح قضا نشده بود.
امروز احتمالا مجبور بودم یک ساعت و شاید بیشتر تمام زوایای درخواستی حسابداری شرکت رو برای سهامداران جدید توضیح بدم، که یکیاشون کسی بود که پنج سال قبل همه فکرم این بود یه جوری بهش نزدیک بشم و درست وقتی فکر میکردم بهتره بیخیالش باشم، خودش جلو راهم سبز شد.
مطمئنا امروز چه جسمی، چه روحی انرژی زیادی از دست میدادم، پس بهتر بود قبل از رفتن به شرکت حسابی ریلکس کنم.
به سمت اتاقم رفتم و جانمازم رو پهن کردم روی زمین و چادرمو سرم کردم.
سرم هنوز درد میکرد، انگار پشت چشمهام یه بسته سوزن ته گرد فرو کرده بودن. قبل از نیت کردن رفتم سراغ مسکنهای همیشگیام و بعد از خوردن یه نوافن و یه لیوان آب برگشتم سر سجاده.
بعد از نماز و صبحونه، آماده شدم و خودم رو به شرکت رسوندم و تا زمانی که به سالن کنفرانس دعوت بشم خودم رو در کارم غرق کردم، اما نمیتونستم زیاد روی کار متمرکز بشم چون همهٔ حواسم به جلسهٔ امروز بود.
به آبدارخونه رفتم و یه فنجون قهوه برای خودم درست کردم و در حالی که سعی میکردم فکرم رو مشغول کنم، پشت میزم نشستم و نوشیدمش.
فنجون قهوهام که تهش چند قطره مونده بود رو در دستم چرخوندم و خواستم از شکلهای نامفهوم تهش سر در بیارم، اما جز چند تا خط و گردی بیمعنی چیزی نبود. بیحوصله گذاشتمش روی میز و به سمت شیشهٔ سراسری اتاقم رفتم. لعنتی!...
چرا صدام نمیزدن؟ این انتظار داشت من رو از پا در میآورد. استرس منتظر موندن برای من، از استرس روبرو شدن، هزار برابر بدتره.
ضربهای که به در اتاق خورد باعث شد از دعوای کارگرهای ساختمون روبرویی چشم بردارم.
- خانم رمضانی آقای رئیس گفتن برین به سالن کنفرانس.
سرم رو تکون دادم، قلبم ریتم گرفته و تپشش شدیدتر شد. فکر کنم اشتباه میکردم! استرس روبرو شدن قویتر بود.
حجم
۳۱۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۸۷ صفحه
حجم
۳۱۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۸۷ صفحه
نظرات کاربران
چرا اینقدر این کتابها گرونه نسخه ی چاپیش ۱۰۰ تومن
نکته بسیار خوب کتاب کشدار نبودنش بود الکی مسائل رو کش نداده بود واین عالیه ارزش خوندن رو داره صد در صد
کتاب قصه پردازی خوبی داشت وکاملا خواننده را با خودش همراه می کرد
متاسفانه طرز فکر نویسنده برای روند داستان را نمی پسندم رابطه غزاله و کیان میتوانست خیلی بهتر و ملموس تر باشد فکر میکنم نویسنده رمان خارجی زیاد خوانده و تحت تاثیر شخصیت رمان های خارجی رمان خودش را به رشته
یه رمان دلنشین و جذاب👌
قشننگ بود ولی کوتاه
داستان الکی طولانی نیست. فقط من یه چیزی رو نتونستم درک کنم... چجوری یه آدمی میتونه به با کسی که بهش تجاورز کرده ازدواج کنه؟
جالب بود
کتاب خوبی بود زیاد کش دارنبودگیرایی خوبی داشت
دوسش داشتم☺️