کتاب رسوایی در کشور بوهم و پنج داستان دیگر
معرفی کتاب رسوایی در کشور بوهم و پنج داستان دیگر
کتاب الکترونیکی «رسوایی در کشور بوهم و پنج داستان دیگر» نوشتهٔ آرتور کانن دویل با ترجمهٔ کریم امامی در انتشارات شرکت کتاب هرمس چاپ شده است. رسوایی در کشور بوهم" که جلد اول از ۴ جلد کتاب های شرلوک هولمز است در خود ۶ داستان کوتاه جای داده که عبارتند از: ۱- رسوایی در کشور بوهم ۲- انجمن موسرخ ها ۳- پنج هسته پرتقال ۴- مرد لب کج ۵-یاقوت کبود ۶- نوار خال خال
"رسوایی در کشور بوهم" از مجموعه رازآلود کلاسیک شرلوک هولمز مطمئنا هواداران سائوو اسلث را خوشحال می کند. "رسوایی در کشور بوهم" اثری جذاب از کانن دویل است. "لیگ سرخ" پر از شوخ طبعی است و "پنج پیپ نارنجی" یادآور زمانی است که اولین چیز برای یافتن معنی حروف "KKK" این بود که فرض شود این حروف ابتدای نام کسی هستند.
درباره کتاب رسوایی در کشور بوهم و پنج داستان دیگر
ماجراهای شرلوک هولمز بیشتر در انگستان نیمه دوم قرن نوزدهم مخصوصاً در دو دهه آخر قرن میگذرد. در همان زمان هم لندن شهر بزرگ چند میلیونی و پایتخت باشکوه امپراتوری بریتانیاست. پیشرفت علم و دانش در انگلستان سالهای ۱۸۹۰ طبعاً به اندازه سالهای دهه ۱۹۸۰ نیست ولی چندان خالی از تعریف هم نیست. وسایل نقلیه موتوری هنوز در خیابانها وجود ندارد. کالسکه و درشکه (از نوع دوچرخ و چهارچرخ) کار اتوموبیل شخصی و تاکسی را میکنند. ولی راه آهن و حتی مترو وجود دارد، و چه منظم و مرتب. روزنامهها به وفور صبح و عصر منتشر میشوند و مددکار تحقیقات شرلوک هولمز هستند. تلگراف وسیله پیام رسانی سریع است و اداره پست هم روزانه در دو سه نوبت نامهها را توزیع میکند. روشنایی خیابانها با چراغ گاز تأمین میشود و توی خانهها با چراغ گاز، چراغ لامپا یا شمع. جای چراغ قوه بسیار خالی است و جورش را کبریت و فانوس دردار (به قول انگلیسیها «فانوس تاریک») میگیرد که وقتی درهای آن از چهار طرف بسته باشد نوری از آن به خارج درز نمیکند. زنگ اخبار برقی وجود ندارد ولی یک نوع زنگ مکانیکی که دستگیره آن را میکشند و بندی زنگی را در جایی دیگر به صدا در میآورد، فراوان است. مرکز نیروی پلیس جنایی انگلستان اسکاتلندیارد است که کند ذهنی و انعطاف ناپذیری مأموران آن اغلب با تمسخر هولمز روبهرو میشود.
کتاب رسوایی در کشور بوهم و پنج داستان دیگر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به دوست داران داستانهای جنایی و معمایی و طرفداران شرلوک هولمز پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب رسوایی در کشور بوهم و پنج داستان دیگر
مردی که داخل شد قامتی به بلندی دست کم دو متر داشت، با سینهای ستبر و بازوانی چون هرکول. لباسهایش فاخر بود، آن قدر فاخر که در انگلیس صاحب آن شخصی فاقد حُسن سلیقه خوانده میشود. نوارهای پهن پوست بره روی آستینها و سینه دوبل پالتو کار شده بود و شنل سورمهای رنگی که بر شانه انداخته بود آستری از پارچه ابریشم سرخ مشتعل داشت و با گل سینهای که تنها یک سنگ تک یاقوت کبود بر آن نشانده بودند روی گردن بسته شده بود. چکمهها که تا نزدیک زانومی رسید با خز پُرمایه قهوهای رنگی در بالا زینت یافته بود و تکمیل کننده تصویری از مکنت و ثروت اقوام بیابانگرد بود، تصویری که از تماشای تمام هیکل این شخص نیز در ذهن نقش میبست. کلاه لبه پهنش را از سر برداشته و در دست گرفته بود و روی نیمه بالای صورتش نقاب سیاه رنگی شبیه به ماسک جادوگران زده بود که تا زیر استخوانهای گونهاش را میپوشاند. پیدا بود که نقاب را تازه بر چهره نهاده چون داخل اتاق که شد هنوز دستش بالا بود. از نیمه پایین صورت تازه وارد پیدا بود که فردی است با شخصیت قوی، با لبان کلفت آویزان و چانه کشیده راست که تداعی کننده عزم و اراده تا مرز یکدندگی بود.
شخص تازه وارد با صدایی بم و خشن و لهجه مشخص آلمانی پرسید:
ــ نامه مرا دریافت کردهاید؟ گفته بودم که میآیم.
به ما دو نفر اول به یکی و سپس به دیگری، نگریست انگار مطمئن نبود کدام یک از ما را مخاطب قرار بدهد.
شرلوک هولمز گفت:
ــ لطفاً بفرمایید بنشینید. ایشان دوست و همکار من دکتر واتسن هستند که گاه از سر لطف در تحقیقاتی که به من محول میشود به من کمک میکنند. افتخار ملاقات با چه کسی را دارم؟
ــ شما میتوانید مرا کنت فن کرام اشرافزادهای از سرزمین بوهم بخوانید. استنباط من این است که این آقا، دوست شما شخص شرافتمند و سر نگهداری هستند که در یک امر بیاندازه مهم میتوانم به ایشان اعتماد کنم. اگر غیر از این باشد ترجیح میدهم با شما تنها صحبت کنم.
حجم
۱۷۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۲۲ صفحه
حجم
۱۷۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۲۲ صفحه
نظرات کاربران
بین کارهای شرلوک هولمز این مجموعه داستان، جزو داستانهای جالب و قوی مجموعهست. روابط و دیالوگهایی که بین هولمز و واتسن ردوبدل میشه رو هم دوست داشتم. پیشنهاد میشه. هرچند اگه میخواید سراغ آثار جنایی برید، به نظرم در کل آگاتا