دانلود و خرید کتاب خمپاره های فاسد داوود امیریان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب خمپاره های فاسد اثر داوود امیریان

کتاب خمپاره های فاسد

معرفی کتاب خمپاره های فاسد

کتاب خمپاره های فاسد نوشتۀ داوود امیریان است. این کتاب را انتشارات کتابستان معرفت منتشر کرده است.

درباره کتاب خمپاره های فاسد

این کتاب، مجموعه داستان‌های دفاع مقدسی برای گروه سنی کودک و نوجوان به‌صورت طنز است. مجموعه داستان «خمپاره های فاسد» دارای ۲۰ داستان با عناوینی نظیر «اسیر خودی»، «پلک‌های نیمه‌بسته»، «خمپاره های فاسد»، «صدای خوش در سرزمین عجیب»، «دزدان توالت»، «ستون‌پنجمی»، «شارلاتان»، «عروسی به‌صرف شام و فاتحه»، «مداح فراری»، «من آنم که رستم بود پهلوان» و ... می‌باشد.

زبان به کار گرفته شده در کتاب، زبان عامیانه است که همراهی آن با ماجراهای طنز کتاب، باعث جذاب شدن اثر شده است. همچنین استفاده از تصویرهای متنوع و جذاب در هر داستان، «خمپاره های فاسد» را تبدیل به کتابی دلنشین کرده است.

خواندن کتاب خمپاره های فاسد را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

این کتاب برای رده کودکان و نوجوانان نوشته شده است.

درباره داوود امیریان

داوود امیریان، نویسنده معاصر. وی تا کنون بیش از ۴۵ عنوان کتاب منتشر کرده و جوایز متعددی کسب نموده‌است. وی در حال حاضر در چند حوزه ادبیات کودک و نوجوان، رمان، طنز،و فیلمنامه‌نویسی قلم می‌زند. وی در سال ۱۳۴۹ در کرمان متولد شد. امیریان از سال ۶۹ نویسندگی‌اش را با نوشتن خاطراتش از جبهه آغاز کرد. برخی او را جزو ۵ نویسنده برتر دفاع مقدس می‌دانند و در زمره نسل اول نویسندگان دفاع مقدس قرار دارد.

وی در سال ۱۳۹۹ موفق به دریافت نشان درجه یک هنر در رشته داستان‌نویسی از طرف وزارت ارشاد و هنر اسلامی شد.

«فرزندان ایرانیم»، «رفاقت به سبک تانک» و «دوستان خداحافظی نمی‌کنند»، «داستان بهنام»، «گردان قاطرچی ها»، «تولد یک پروانه» و «جام جهانی در جوادیه» از معروف‌ترین آثار داستانی وی است که تاکنون چهار دوره جایزه کتاب سال، ادبیات دفاع مقدس، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و ده‌ها جایزه دیگر را کسب کرده است.

بخش‌هایی از کتاب خمپاره های فاسد

- یه خال هندی وسط دو تا ابروش بکار!

- بزن تو...

شرمنده، نمی‌توانم بگویم هاشم چه پیشنهادی داد! اما خودش هم از پیشنهاد ناجورش سرخ شد و دیگر اظهارنظر نکرد! خلبان که مرگ را جلوی چشمانش می‌دید، چنان عربده‌هایی می‌کشید که انگار گاو مست را دارند اخته می‌کنند!

برزو دوباره خندۀ هیجانی سر داد و نشانه گرفت. ما هم پشت سرش جمع و دقیق شده بودیم تا ببینیم برزو قصد دارد کدام نقطه از بدن خلبان بعثی را ناکار کند! می‌خواست شلیک کند که نعره‌ای دل خالی کن همه را از جا پراند: «اینجا چه خبره؟»

به‌طرف صاحب‌صدای رعدآسا برگشتیم و همه جفت کردیم! یک رزمندۀ تنومند به همراه دو رزمندۀ دیگر، مسلح و آماده بااحتیاط به‌طرفمان می‌آمدند. برزو گفت: «می‌خوایم حساب این نامرد رو برسیم، الان خودم ترتیبش رو می‌دم»

برزو می‌خواست برگردد و نسخۀ خلبان را بپیچد که مرد هیکلی چنگ انداخت و سلاحش را گرفت. همان لحظه صدای گلوله‌ای بلند شد و خلبان بعثی جیغ سوزناک و ممتدی کشید! همه برای چند لحظه سکوت کردند. برزو با حیرت اول به خلبان و سپس به رزمندۀ تنومند که سلاحش را مصادره کرده بود، نگاه کرد.

رزمندۀ هیکلی گفت: «برادر جان، این مادرمرده از حالا اسیره. باید ببریمش تخلیه اطلاعاتی بشه. اطلاعاتش به دردمون می‌خوره». هاشم گفت: «اما جنازه‌اش به چه دردتون می‌خوره؟ نگاش کنید، دیگه تکون نمی‌خوره.» رزمندۀ هیکلی خندید و گفت: «این عادتشونه. گلوله بهش نخورده، به اون درخت خورد.»

بعد به درختی اشاره کرد که روی تنه‌اش یک سوراخ جدید باز شده بود. برزو که تازه به خودش آمده بود،‌گفت: «شما چه کاره‌اید که اسلحۀ منو می‌گیرید؟» دوباره می‌خواست مثل همیشه خروس‌جنگی شود و شر راه بیندازد که رزمندۀ هیکلی گفت: «ما از حفاظت اطلاعات هستیم. باید این بابا رو ببریم.» حجت خندید و گفت: «اگه سکته نکرده باشه و زنده باشه، احتیاج به یه تنبان تازه داره. بی‌پدر تو خشتکش خندیده!»

نظرات کاربران

کاربر ۳۵۷۱۳۶۶
۱۴۰۱/۰۲/۱۸

بسیار عالی و جالب

معصومزاده
۱۴۰۱/۰۳/۱۸

کتاب خیلی خیلی جذابیه برای بچه ها و خاطرات طنز جنگ رو به خوبی تعریف کرده و حتما توصیه میکنم بخونید

313
۱۴۰۱/۰۱/۰۸

عالی بود❤🙏

Hediyeh
۱۴۰۲/۰۳/۲۶

با کتابای آقای امیریان وارد دنیای قشنگ جبهه میشین:)

رادیو تراژدی
۱۴۰۱/۰۱/۰۳

عالی بود

کاربر شماره n ام
۱۴۰۳/۰۱/۲۳

طنز جبهه و عالی :)

Amir Sabeti
۱۴۰۲/۰۸/۰۸

واقعا عالی بود

کاربر ۶۱۳۰۷۴۸
۱۴۰۲/۰۱/۰۲

خیلی خنده داره 😆😆😆😆😆🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣😂😂😂😂😂😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣😆🤣😆😆🤣😆🤣😆🤣🤣😆😂😂😂😂😆🤣😆😂

کاربر ۵۵۴۲۵۰۶
۱۴۰۱/۰۹/۲۵

طنز

کاربر 5443690
۱۴۰۱/۰۸/۲۹

عالی بود.

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۴)
حاج‌آقا که هنوز اول سخنرانی یک گریه‌کن مشتی پیدا کرده بود باقی حکایت را با سوزوگداز ادامه داد: وقتی مادر آه و ناله‌کنان این حرف را زد، پیامبر منقلب شد. مادر گریه‌کنان دست به آسمان بلند کرد و فریاد زد: - خدایا شدت عذابت را بر فرزندم بیشتر کن! حاج‌آقا چنان فریادی زد که همه از جا پریدند، اما رشید هم که منقلب و احساساتی شده بود، با فریادی بلندتر از صدای حاج‌آقا نعره زد: - الهی آمین! رشید چنان صادقانه فریادزنان الهی آمین گفت که دوباره همه از جا پریدند و بعد صدای خنده در حسینیه پیچید، اما رشید انگار در عالم خودش بود. تو سر خودش می‌زد و زار می‌زد.
یا فاطمه زهرا (س)
اعصابم پاک خط‌خطی بود. یک آدم در لباس نظامی با یک اسپری در نظر بگیرید، آن هم درست تو شکم دشمن! مانده بودم معطل اگر زبانم لال، یک موقع چندتا عراقی غول بریزند سرم و بخواهند دخلم را دربیاورند، چطوری از خودم دفاع کنم. رنگ تو صورت‌شان بپاشم؟
یا فاطمه زهرا (س)
رشید و مختار از آن‌هایی بودند که به‌قول معروف یک روح در دو جسم بودند. چه از نظر نزدیکی اخلاق و منش و روحیه و چه عشق و علاقۀ مشترک. و عشق و علاقۀ مشترک‌شان چه بود؟ تاریخ سدۀ اول اسلام! هر دو کشته مردۀ تاریخ اسلام به‌خصوص صد ساله اولش بودند. آن‌قدر کتاب خوانده و تحقیق کرده بودند که یک فرهنگ جاندار سدۀ اول اسلام شده بودند.
یا فاطمه زهرا (س)
اگر از رزمندگان سال‌های دفاع مقدس بپرسید: «آن زمان چه آرزویی داشتید، حتماً به این دو گزینه اشاره خواهند کرد: ۱ـ بروند حوزه علمیه و روحانی شوند، ۲ـ به خیل عشاق مداحی بپیوندند!»
maasadi78

حجم

۲٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

حجم

۲٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان