کتاب گردان قاطرچی ها
معرفی کتاب گردان قاطرچی ها
کتاب گردان قاطرچی ها نوشتهٔ داوود امیریان است. نشر کتابستان معرفت این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان، که برای نوجوانان نوشته شده، با زبان طنز، جریانهای روزهای جنگ و جبهه را روایت میکند.
درباره کتاب گردان قاطرچی ها
کتاب گردان قاطرچی ها برای نوجوانان از جنگ در ایران و اتفاقاتی که در جبهه رخ میدهد، میگوید.
در ابتدای هر یک از بخشهای این رمان، تصویری کاریکاتورگونه از افراد جبهه و البته از «قاطر» نیز قرار دارد.
نام بعضی از بخشهای این رمان عبارت است از:
«جنگجویان شنگول»، «قاطر سکتهای و تنفس دهان به دهان»، «قاطر عقاب نشان وگروه نجات تشکیل میشود»، «چشمان کبود و جفتک سهمگین»، «جفتک و گازگرفتگی و پارهسنگی که از آسمان فرود آمد»، و «سفره هفت سین در کنار قاطرهای مهربان».
خواندن کتاب گردان قاطرچی ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به نوجوانان علاقهمند به رمان و داستان پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب گردان قاطرچی ها
«سلام.
سبیلبهسبیل فرمانده در اتاق نشسته بود. آقاابراهیم کنار دیوار ایستاده بود و دستانش را روی سینه جمع کرده بود. نگاهها به طرفش برگشت. یوسف از روی قصد کمیدیر آمده بود تا ورودش جلب توجه کرده و همه را متوجه حضورش کند. با اعتماد به نفس و لبخند بر لب، سری برای همه تکان داد. آقاابراهیم لبخند جانانهای زد و گفت: «علیک سلام یوسف جان، کمکم داشتم دل نگران میشدم. بفرما بشین.»
سید علی کمی خودش را جمعوجور کرد تا یوسف کنارش بنشیند. اما یوسف کم محلی کرد و رفت کنار عزتی نشست و به دیوار تکیه داد. آقاابراهیم سینه صاف کرد تا نگاهها متوجهاش شود.
خیر مقدم عرض میکنم خدمت برادر یوسف بیریا. آقایوسف به تازگی قبول زحمت کردن و مسئولیت مهم و خطیر یکی از گردانهای تازه تأسیس را به عهده گرفتند. انشاءالله به موقع دربارهاش صحبت میکنیم. داشتم عرض میکردم که عملیات قبلی در ارتفاعات حاج عمران...»
یوسف یک دفترچه کوچک از حبیب پیراهن نظامیاش درآورد و الکی شروع به یادداشت و نوشتن کرد. متوجه بود که چند نفر حواسشان به اوست و کارهایش را زیر نظر دارند.
آقاابراهیم نیم ساعتی صحبت کرد. بعد فرمانده واحد لجستیک کلی گله کرد و از نبود امکانات و نرسیدن تایر و روغن موتور و گازوئیل و بنزین ناله کرد.
مسئول آشپزخانه گزارش کار داد و سرانجام نوبت یوسف شد. یوسف که از قبل یادداشت بلند بالایی تهیه و آماده کرده بود ایستاد. نگاهی به فرماندههان کرد و شروع به صحبت کرد: «دوستان و برادران! شکر خدا با هماهنگی آقاابراهیم ما بدون کمترین صدمه و تلفات توانستیم نیروهایمان را از جنوب به اینجا منتقل کنیم. الان محل زندگی نیروها آمادهاس و ازش استفاده میشه. کم و کسری هست؛ اما امیدمون به خداست.»
یوسف نگاهی به اطرافیان کرد تا زهر کلامش را خوب در کام کسانی که شکوه و گِله میکردند اندازه بگیرد.
غذا و خورد و خوراک باشه با هم برادرانه و دوستانه میخوریم، نباشه هم قناعت میکنیم!
همه پقی خندیدند. یوسف گیج شد. نمیدانست کجای حرفش خندهدار است. سیدعلی گفت: «اون نیروهای مظلوم و بیادعا معلومه که هرچی جلوشون بریزی برادرانه میخورند!»
خنده بیشتر شد، یوسف سرخ شد؛ منظور سیدعلی را گرفت.
از نظر پوشاک....
عزتی که هنوز میخندید، گفت: «پوشاک هم که با دوتا پتو و پالان سر و تهاش هم میآد، درسته؟»
حتی آقاابراهیم که نمیخواست دل یوسف را بشکند و تا آن لحظه جلوی خندهاش را گرفته بود، به خنده افتاد. دیگر سر رشته کلام از دست یوسف در رفت، گلویش خشک شد. همه از خنده غش و ضعف میرفتند. یوسف اخم کرد و نشست و سرش را به پایین انداخت. آقاابراهیم خندهاش را خورد و دست بلند کرد. کمکم خندهها خاموش شد.
عزیزان، عزیزان!
به یوسف نگاه مهربانی کرد و ادامه داد:. «آقایوسف ممنون از گزارشت. بعد از جلسه در خدمت شما هستم.»»
حجم
۸۸۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۸۸۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
نظرات کاربران
به نظر من عاااااااااااااااالیه حتما بخونید
این کتاب بسیار زیبا بود. طنز نوشتن اونم به این زیبایی فقط از آقای امیریان بر میاد. اگر طنز جبهه میخواید از دست ندید.
با توجه به این که اصل داستان، واقعی بوده و همچین گردانی وجود داشته (مستندش توی تلویزیون به اسم "گردان قاطریزه" پخش شده)، خیلی جذاب و بامزه و عالی بود ... برای همهی گروههای سنّی، مفرّح و خندهدار و جالبه.
جالب بود👌🏻😉🍀💛
من چاپیشو خوندم خیلی جالب بود کلی خندیدم
یه بخشی فک کردم دارم خودم برای خودم تعریف میکنم 😂 حس کردم سیاوش و شیطنت هاش خیلی نزدیک به دوران بچگیم بود . شخصیت ها گاهی اوقات درگیر و اون قدر صمیمی میشدن که فضای صمیمی هشت سال دفاع مقدس
سه بار خوندمش بازم دوس دارم بخونم فوق العاده بود🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
با اینکه کاملا اتفاقی مطالعه کردم ولی خیلی جذاب بود
کتابای اقای " داود امیریان" خیلی جذابن...
درود بر داوود امیریان