کتاب نیمه تاریک جویندگان نور
معرفی کتاب نیمه تاریک جویندگان نور
کتاب نیمه تاریک جویندگان نور نوشته دبی فورد است که با ترجمه فرخ بافنده است. این کتاب روایت درک عشق حقیقی است.
درباره کتاب نیمه تاریک جویندگان نور
اکثر ما آدمها قدم در راه رشد و تکامل فردی میگذاریم، چون در نقطهای از زندگی به جایی میرسیم که دیگر تحمل درد و رنجی که میکشیم ورای طاقتمان میشود. کتاب نیمهی تاریک جویندگان نور در مورد پرده برداشتن از بخشی از شخصیت ما است که رابطههایمان را نابود میکند، روح و روانمان را به هم میریزد، و ما را از تحقق رؤیاهایمان بازمیدارد.
ما از خودمان میترسیم. از هر فکر یا احساسی که در عمرمان سرکوب کردهایم، میترسیم. بسیاری از ما، به خاطر این ترس، چنان با افکار و احساسهایمان غریبه هستیم که فقط زمانی متوجهشان میشویم که آنها را به دیگران نسبت میدهیم. ما ترسمان را روی دنیا، روی خانواده، روی دوستان و روی غریبهها فرافکنی میکنیم. ترسمان چنان ریشهداراست که تنها راه مقابله با آن، یا پنهان کردنش است یا انکار کردنش.
این کتاب به شما کمک میکند ترستان را کنار بگذارید و بتوانید احساساتتان را پیدا کنید و به آن عشق حقیقی و خالصی که نیاز دارید برسید.
خواندن کتاب نیمه تاریک جویندگان نور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به تغییر زندگی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نیمه تاریک جویندگان نور
سایهی ما برای آموختن به ما، برای هدایت کردن ما وجود دارد؛ برای اینکه کل وجودمان را به ما هدیه کند. با بهره گرفتن از آن، ویژگیها و احساسهای خود را میشناسیم و آشکارشان میکنیم. احساسهایی که سرکوبشان کردهایم، برای درآمیختن با سایر بخشهای وجودمان بیطاقتند. آنها فقط وقتی زیانبخش هستند که سرکوب شوند؛ در آن حالت، در بدترین زمانهای ممکن سربرمیآورند، و حملههای ناگهانیشان تو را در حوزههایی از زندگیات که از همه برایت مهمترند فلج میکنند.
وقتی که با سایهات آشتی کنی، زندگیات دگرگون خواهد شد ـ درست مثل کرم ابریشمی که به پروانهی بینهایت زیبایی تبدیل میشود. دیگر مجبور نیستی وانمود به کسی که نیستی بکنی. دیگر مجبور نیستی ثابت کنی که شایسته هستی. وقتی سایهات را در آغوش بگیری، دیگر مجبور نیستی که در ترس زندگی کنی. هدیههای سایهات را پیدا کن تا بتوانی از کل شکوه خودِ حقیقیات بهرهمند شوی. آنگاه آزادیِ آفرینش آن زندگی را که همواره در آرزویش بودهای خواهی داشت.
همهی انسانها، با ساختار احساسی سالمی به دنیا میآیند. در سالهای ابتدایی زندگی، خودمان را دوست داریم و خودمان را میپذیریم. در مورد این قضاوت نمیکنیم که چه بخشهایی از وجودمان خوب هستند و چه بخشهایی بد. ما با کل وجود خود، در لحظه زندگی میکنیم، و رها و بیتکلف خود را ابراز مینماییم. اما بهمرور که بزرگتر میشویم، شروع به یادگیری از اطرافیانمان میکنیم. آنها به ما میگویند که چطور رفتار کنیم، کِی بخوریم، کِی بخوابیم... و در نتیجه، ما شروع به تمایز گذاشتن میکنیم. ما یاد میگیریم که چه رفتاری برای ما مقبولیت را به ارمغان میآورد و کدام طرد شدن را. یاد میگیریم که آیا پاسخ آنی به خواستههایمان میگیریم، یا اینکه فریادهایمان بیپاسخ میمانند. یاد میگیریم که به آدمهای اطرافمان اعتماد کنیم یا از آنها بترسیم. ثبات قدم یا بیثباتی را یاد میگیریم. یاد میگیریم که کدام ویژگیها در محیطمان پذیرفتنی هستند و کدام نیستند. همهی اینها حواس ما را از زندگی کردن در لحظهی حال پرت میکنند، و مانع از این میشوند که خودمان را آزادانه ابراز کنیم.
حجم
۲۶۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۲۶۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه