دانلود و خرید کتاب گلنار و آیینه رهنورد زریاب
تصویر جلد کتاب گلنار و آیینه

کتاب گلنار و آیینه

معرفی کتاب گلنار و آیینه

رمان گلنار و آیینه نام اثری از محمد اعظم رهنورد زریاب، نویسنده روزنامه‌‎نگار و داستان‌‎نویس مشهور افغانستان است.

درباره کتاب گلنار و آیینه

رمان گلنار و آیینه ده فصل دارد و علاوه به این ده فصل، دو فصل با عنوان آغاز ماجرا و پایان ماجرا در ابتدا و انتهای رمان وجود دارد.

خواندن کتاب گلنار و آیینه را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

علاقه‌مندان به ادبیات افغانستان می‌توانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.

درباره رهنورد زریاب

رهنورد زریاب در سال ۱۳۲۳ در کابل چشم به جهان گشود. او وارد دانشگاه کابل شد و رشته خبرنگاری را انتخاب کرد. مدتی پس از پایان تحصیل با استفاده از یک بورس تحصیلی به بریتانیا رفت و از دانشگاه ویلز جنوبی گواهی‌نامۀ کارشناسی ارشد گرفت.

رهنورد زریاب به فرانسه مهاجرت کرد و پس از سقوط طالبان به کابل بازگشت و برای مدتی به عنوان مشاور وزارت اطلاعات و فرهنگ کار کرد. پس از آن کار خود را به عنوان ویراستار در تلویزیون طلوع به عنوان ویراستار ادامه داد. او همچنین به عنوان رئیس انجمن نویسندگان افغانستان نیز کار کرده بود.

رهنورد زریاب از نظر شمار نوشته‌ها پرکارترین نویسنده افغانستان در چند دهه اخیر بود و به سبک‌های گوناگون می‌نوشت. زریاب که در هفته‌های پایانی عمرش به کرونا مبتلا شده بود؛ در ۲۱ آذر ۱۳۹۹ در کابل درگذشت.

رهنورد زریاب مقالاتی نیز درباه درباره صادق هدایت و بزرگ علوی نوشته است. همسر او سپوژمی زریاب، نویسنده‌ای نامدار در افغانستان است. این زوج، سه فرزند دارند.

بخش‌هایی از کتاب گلنار و آیینه

گورستان خاموش، در زیر مهتاب چاردہ شبه آرمیده بود. به نظر می‌رسید که مهی - همرنگ نور ماه به همه‌جا را فراگرفته است. قبرها، مانند آدم‌های خسته به‌خواب‌رفته، کنار هم دراز کشیده بودند و سنگ‌های قبرها، بعضی راست و بعضی خمیده، بر بالا و پایین قبرها، ایستاده بودند. کوه‌ها و صخره‌ها، در میان آن مو همرنگ نور ماه، مبهم و ناشناخته به نظر می‌آمدند. بوی دل آویز و خوشایندی همه‌جا پراکنده بود. شاید بوی گل‌های ارغوان بود. فضای گفت و اسرارآمیزی بود - مانند فضای رؤیاها. به هر سو که می‌دیدم، قبر بود و قبر بود و قبر بود. ماه در آسمان به‌تنهایی جلوه می‌فروخت؛ مثل این که ستاره‌ها را گذاشته بود که بروند و بخوابند. با این هم در پهنای شرمویی رنگ آسمان، شش یا هفت تا ستاره، چشمک‌زنان و بی‌پروا، هی می‌درخشیدند و می‌درخشیدند و در همین حال بود که من، آواز شنگ، شنگ، شنگ زنگ‌های پاها را شنیدم. چه طنین سحرانگیزی داشت! آدمی را به خود می‌کرد: شنگ، شنگ، شنگ ... شنگ ...

بی‌درنگ دریافتم که آواز زنگ‌های پاها، از سوی آن تک‌درخت توتی می‌آید که آن‌سوتر، در میان قبرها، مغموم و خواب‌آلود، ایستاده بود. آهسته‌آهسته به‌سوی آن تک‌درخت خسته و غمگین رفتم. دیدم که زیر آن درخت توت، کنار قبری، دختری ایستاده است و آرام‌آرام می‌خواهد پای‌کوبی را آغاز کند. برگ‌های انبوه و خاک‌آلود درخت توت، نور ماه را نمی‌گذاشتند که به چهره دختر برسد؛ اما زنگ‌های طلایی رنگی که به پا داشت، به گونه کم‌رنگی می‌درخشیدند و مهتاب را بازتاب می‌دادند. زنگ‌های کوچک طلایی‌رنگ تکان می‌خوردند: شنگ، شنگ ... شنگ، شنگ ... و بعد، یکباره و ناگهانی، پایکوبی آن دختر آغاز شد: شنگ، شنگ ... شنگ ... شنگ ... و در یک‌لحظه، همه‌جا را، سراسر گورستان را، آواز زنگ‌های پاها فراگرفت و پر کرد. سنگ‌ها و صخره‌های کوه‌ها، این آواز را بازتاب می‌دادند. پژواک زنگ‌ها که از سوی سنگ‌ها و صخره‌ها می‌آمد، با آوازهایی که تازه از زنگ‌ها برمی خاستند، می‌آمیخت و همه‌جا را تسخیر می‌کرد و می‌انباشت: شنگ، شنگ ... شنگ ... شنگ ...

Abdolrahman
۱۴۰۱/۱۲/۰۸

سلام. لطفا لطفا نسخه صوتی این کتاب خوب رو هم بزارید. ممنون

(:Tarlan banoo:)
۱۴۰۱/۱۰/۰۵

عالی همیشه بخاطر داشتن همچون نویسنده های با استعداد به عنوان یک فارسی زبان به خودم افتخار میکنم

وليعهد پنجم
۱۴۰۲/۱۰/۱۶

یکی از بهترین رمان‌های افغانستانی!

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۹۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۵۵ صفحه

حجم

۹۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۵۵ صفحه

قیمت:
۴۴,۰۰۰
تومان