دانلود و خرید کتاب من فقط سیاه نبودم حکیم علی‌پور
تصویر جلد کتاب من فقط سیاه نبودم

کتاب من فقط سیاه نبودم

معرفی کتاب من فقط سیاه نبودم

کتاب من فقط سیاه نبودم سرودۀ حکیم علی‌پور است. انتشارات آمو این کتاب را منتشر کرده است. این اثر، حاوی مجموعه‌ای از شعرهای یک شاعر جوان اهل کشور افغانستان است.

درباره کتاب من فقط سیاه نبودم

کتاب من فقط سیاه نبودم، به‌تفکیک شماره‌ها، مجموعه‌ای از شعرهای نو را شامل می‌شود.

خواندن کتاب من فقط سیاه نبودم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران شعر معاصر افغانستان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره حکیم علی پور

حکیم علی‌پور در اسفند ۱۳۶۶ خورشیدی در بلخ به دنیا آمد. او شاعر، پژوهشگر ادبی و عکاس معاصر افغانستانی است.

علی‌پور دورۀ دبستان و دبیرستان را در مدارس شهر مزارشریف گذراند. او در سال ۱۳۸۹ از دانشگاه بلخ، لیسانس زبان و ادبیات فارسی گرفت و در سال ۱۳۹۶ کارشناسی ارشد ادبیات فارسی را در دانشگاه شهید بهشتی در تهران به پایان رساند. او در دانشگاه نیز در ادبیات را تدریس می‌کند.

حکیم نوشتن شعر و فعالیت‌های ادبی را از سال ۱۳۸۶، پس از شنایی با شاعران جوان و انجمن نویسندگان بلخ آغاز کرد. او در همین سال، «حلقۀ فرهنگی زلف‌یار» را با همراهی جمعی از نویسندگان جوان بلخ پایه‌گذاری کرد.

نخستین مجموعه شعر حکیم علی‌پور، تلفیقی از غزل و شعر آزاد بود. این مجموعه در زمستان ۱۳۸۸ به‌وسیلۀ «حلقه فرهنگی زلف یار» منتشر شد. این شاعر، در زمان اندکی، به جایزه‌های متعدد ادبی در افغانستان و خارج از این کشور دست یافت. شعرهای او در مجلات و مجموعه‌های مشترک زیادی به چاپ رسیده است.

حکیم علی‌پور افزون‌بر فعالیت‌های ادبی، به هنر عکاسی هم می‌پردازد. گرایش او در عکاسی، بیشتر، عکاسی مناظر و مستند است.

از دیگر آثار این شاعر جوان می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • شیطنت (مجموعه شعر)
  • نامه‌های سپید (گزیده شعرهای عبدالعلی مستغنی)

شعرهایی از حکیم علی‌پور در مجموعه‌های مشترک با شاعران دیگر نیز به نشر رسیده که برخی از آنها عبارت‌اند از:

  • شاعران امروز (جلد نخست و دوم)
  • درختان تبعیدی (گزیدهٔ غزل امروز افغانستان)
  • درختی که تکیه داده است (گزیدۀ شعرهای برندگان نهمین دور جایزۀ شعر خبرنگاران)
  • پیشینهٔ تجدد، پیدایش و بالندگی شعر نو در افغانستان

حکیم علی‌پور جایزه‌هایی از جشنوارهٔ شعر گل سوری، کابل (۱۳۸۷)، جشنوارهٔ قند پارسی، تهران (۱۳۸۸ و ۱۳۹۰) و جشنوارهٔ شعر خبرنگاران در تهران دریافت کرده است.

بخشی از کتاب من فقط سیاه نبودم

«۳۷

چه طور می‌توانم

بودنت را انکار کنم

هنگامی که ردّ پایت بر ماسهٔ ساحل

رودبار کوچکی از فراموشی را رسم می‌کند

چه طور می‌توانم

بودنت را انکار کنم

هنگامی که لبان گُر گرفته‌ات

انبوهی از ماهیان بازی‌گوش را به دنبال می‌کشاند.

آرام با خودت حرف می‌زنی

باد ادای تو را درمی‌آورد

و صدایت

چون ترانه‌ای

به خلوت محقّر جیرجیرک‌ها سرایت می‌کند.

اشارتی می‌کنی

همهٔ راه‌ها به پرتگاه اشارتت ختم می‌شوند

و فکر می‌کنی

این تنها راه به هم رسیدن آدمی است.

وقتی آهسته و آرام

به گوشه‌ای می‌خزی

پرندگان زبان مادری‌شان را از یاد می‌برند

و سرم به سیارهٔ گنگی بدل می‌شود.

حرف بزن فرشتهٔ کوچک من!

می‌دانم تو هم خسته‌ای

و سرما

امان نفس کشیدن را از تو بریده است.»

***

«۲۷

دلم، دلم!

کلمات بازیچه نیستند

سنگ بازیچه نیست

تفنگ بازیچه نیست

و گلوله با هیچ قلبی شوخی ندارد

تو تنها ماشه را می‌کشی

و مهربانی به زمین می‌افتد

و مهربانی دیگر از جا بلند نمی‌شود.

دلم!

آرزوها همان طور که می‌آیند، می‌روند

تنها برای لحظه‌ای می‌مانند

تا حسرت همیشگی‌مان را به رخ بکشند.

دلم!

تو شهری هستی با دیوارهایی از خون

سرک‌هایی از خون

مردمانی از خون

بانک‌ها و سکه‌هایی از خون

و فرمانروایانی خون‌خوار

حالا فکر کن

چه اتفاقاتی که می‌تواند برایت بیافتد.

دلم...!

دلم...!

دلم، جغرافیایی که افغانستانش می‌خوانند.»

***

«۱۷

دل‌گیرم

چون قطاری نفت‌کش

که در میانهٔ راه

سوخت تمام کرده است.»

***

«۷

اگر دیدی

تاریکی بر خانه‌ها و خیابان‌ها سایه افکند

بدان که من آمده‌ام

با چتری سیاه بر فراز سرم.

اگر دیدی

باد بر پنجره‌های خانه‌ات می‌کوبید

بدان که من آمده‌ام

بی‌قرار

غمگین

دل‌تنگ.

اگر دیدی تنهایی

بدان که من با تو خلوت کرده‌ام.

اما چه گونه این همه امکان‌پذیر است

ای جنگل نامکشوف؟

ای دریای رازآلود!

می‌بینم که می‌خندی

و پرندگان زیادی از دهان تو اوج می‌گیرند

می‌بینم لب فرو می‌بندی

و چه مرواریدهایی را در صدفت پنهان می‌کنی.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
دل‌گیرم چون قطاری نفت‌کش که در میانهٔ راه سوخت تمام کرده است.
BookishFateme
شعر جعبهٔ سیاهِ زندگی است.
BookishFateme
شب پناه‌گاه عجیبی است و غروب کودک غمگینی با تکه نانی سوخته و سرد که در تاریکی گم می‌شود.
BookishFateme
دلم! تو شهری هستی با دیوارهایی از خون سرک‌هایی از خون مردمانی از خون بانک‌ها و سکه‌هایی از خون و فرمانروایانی خون‌خوار حالا فکر کن چه اتفاقاتی که می‌تواند برایت بیافتد. دلم...! دلم...! دلم، جغرافیایی که افغانستانش می‌خوانند.
BookishFateme
اگر لازم شود تفنگ برمی‌دارم عکست را در جیب پیراهنم می‌گذارم و مسیر بادها و رودخانه‌ها را عوض می‌کنم. محبوب من! گوزن‌ها از پشت زخم می‌خورند و آدمی از روبه‌رو؛ سربازی که از پشت زخم می‌خورد یا دلواپس معشوقی است یا به قطاری از مهمات دل خوش کرده است که قرار نیست از جایی برسد.
BookishFateme

حجم

۴۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۹۲ صفحه

حجم

۴۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۹۲ صفحه

قیمت:
۲۳,۰۰۰
تومان