دانلود و خرید کتاب سرت را از زندگی ام بکش بیرون الکساندرا راینوارث ترجمه صدرا صمدی دزفولی
تصویر جلد کتاب سرت را از زندگی ام بکش بیرون

کتاب سرت را از زندگی ام بکش بیرون

معرفی کتاب سرت را از زندگی ام بکش بیرون

سرت را از زندگی‌ام بکش بیرون نوشتۀ الکساندرا راینوارث به یک سؤال عجیب می‌پردازد که پاسخ‌های غیرمنتظره‌ای دارد: اگر گاهی در زندگی مثل یک عوضی رفتار کنیم چطور؟

درباره کتاب سرت را از زندگی ام بکش بیرون

راینوارث در این کتاب که ویژۀ زنان جوان نوشته شده است به شیوه‌ای نامتعارف به مخاطب می‌آموزد چطور حدود خود را مشخص کند، به رشد فردی و آرامش خودش اهمیت بیشتری بدهد و آدم‌های ناجور را از زندگی‌اش حذف کند.

نویسنده در این کتاب به شما آموزش می‌دهد که چگونه عوضی درون خود را در آغوش بگیرید و نگذارید دیگران در زندگی‌تان سرک بکشند، از شر کسانی که دوستشان ندارید خلاص شوید، دیگر نگران حرف یا قضاوت اطرافیان نباشید تصمیمات زندگی‌تان را خودتان بگیرید، از خواسته‌ها و نیازهای خودتان استقبال کنید، اجازه مداخله در امور زندگی‌تان را به کسی ندهید، در عین احترام و ادب رک‌گو باشید و در کل همان‌طور که همیشه می‌خواستید زندگی کنید. برای هرکسی که همیشه رنج و عذاب نه گفتن را تجربه کرده است.

خواندن کتاب سرت را از زندگی ام بکش بیرون را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

این کتاب برای شماست مخصوصاً اگر شما یک زن هستید.

بخش‌هایی از کتاب سرت را از زندگی ام بکش بیرون

همه چیز از جایی شروع شد که به کاترین گفتم: «دهنت سرویس!» باید اشاره کنم من معمولاً این‌طوری با مردم حرف نمی‌زنم. معمولاً تحت هیچ شرایطی، این‌طور دست و دلبازانه به دهان کسی عنایت نمی‌کنم. اما معلوم شد کاترین از آن دسته آدم‌هایی است که باعث می‌شود حس کنید اشتباه بزرگی کرده‌اید و به او مدیونید. شما هم آدم‌هایی مثل کاترین دوروبرتان دیده‌اید؟ آدم‌هایی که همیشه خدا دارند نق می‌زنند اما هیچ‌وقت شرایط را تغییر نمی‌دهند؟ آدم‌هایی که انرژی حیاتی شما را همان‌طور می‌مکند که یک بچه با اشتیاقی وصف‌ناپذیر، نی طعم‌دار شیرپاکتی را می‌مکد؟ کاترین عاشق آه و ناله و گریه و زاری است. اگر به چهره‌اش نگاه کنید احساس می‌کنید افسرده است. اما طی ارتباط با او متوجه شده‌ام اصلاً هم افسرده نیست، بلکه فقط خیلی اعصاب خردکن است. به نظر می‌رسید زندگی کاترین همیشه پر از بدشانسی است؛ موقعیت شغلی‌اش متزلزل بود، رابطه‌اش با نامزدش در لبه پرتگاه بود، خانواده‌اش همیشه او را بابت همه چیز سرزنش می‌کردند، آینده‌اش مبهم و تاریک بود و اصلاً نمی‌دانست باید چه‌کار کند. اما در همان زمانی که من تمام فکروذکرم پرت کاترین بود، او به سفری در کشتی تفریحی رفت، هر شب و هر شب مهمانی داشت و با نامزدش ازدواج کرد. یک‌بار چنان دلم برایش سوخت بعد از اینکه گفت «رابطه زناشویی‌ام به آخر خط رسیده» که پیشنهاد کردم برای تعطیلاتی کوتاه، با همسرش به ونیز برود. این پیشنهاد من بود که این دو با همدیگر وقت بگذرانند. من از سگش مراقبت کردم، به گل‌هایش آب دادم و آب استخرشان را بانمک ضدعفونی کردم. خانه کاترین چندان هم به خانه من نزدیک نیست و البته به‌رغم بدهی‌های زیاد خیلی هم بزرگ و مدرن است و پر از وسایل بسیار گران. کاترین ادعا می‌کند در این دوره زمانه آدم به‌خوبی او پیدا نمی‌شود. یک‌بار بعد از اتمام کار تعمیرات منزلش، پول کارگرها را به‌موقع پرداخت کرد و بعد مدام به این موضوع مباهات می‌کرد که چقدر درستکار است که کارگرها را سه ماه معطل پولشان نکرده یا سرشان کلاه نگذاشته و نصف دستمزدشان را بالا نکشیده.

ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۴۰۰/۱۱/۱۸

چطور آدم‌ها و موضوعات دیگر را به هیچ‌جایتان بگیرید. چطور در عین حال به یک عوضی تبدیل نشوید. با چه معیارهایی می‌توان بین چیزهای مهم و بی‌اهمیت تفاوت قائل شد. تصمیمات کوچک چطور ممکن است بر کیفیت زندگی ما تأثیری عظیم داشته باشند.در

- بیشتر
msafarian
۱۴۰۱/۰۹/۰۴

لطفا بزارید تو بی نهایت

eli
۱۴۰۰/۱۱/۲۱

بهش نیاز دارم واقعا امروز بخش نمونه رو خوندم و قصد دارم نسخه کامل رو بخرم چون واقعا کتاب خوبیه

Ela
۱۴۰۲/۰۸/۲۶

اصلا کتاب خوبی نبود با توجه به هزینه زیادی ک داشت با توجه به موضوعی که داشت راهکار خوبی ارائه نمیداد و اصلا درواقع ربطی به موضوع نداشت

mim133
۱۴۰۳/۰۲/۱۰

کتاب کاربردی و خوبیه و بر خلاف خیلی از کتاب های ترجمه شده ی دیگه، ترجمه ی سلیس و روانی داره. خواننده با سادگیِ بیانِ کتاب خیلی خوب میتونه ارتباط بگیره. مفاهیمی هم که بیان شده تو زندگی روزمره واااقعا

- بیشتر
گربه بد
۱۴۰۲/۰۶/۲۲

کتاب خوبیه تا الان نصفش خوندم و از نظراتش لذت بردم

هرچه بیشتر فکر کردم، بیشتر دریافتم که برای آدم‌هایی که ازشان خوشم نمی‌آید، جاهایی که نمی‌خواهم باشم و انجام کارهایی که دوست ندارم، بیش از حد وقت می‌گذارم. وحشتناک نیست؟
Sky_Blue
آن دسته دوستانی که مثل زالو تمام انرژی شما را می‌مکند، نمی‌گذارند راحت از دستشان خلاص شوید. دقیقاً نمی‌دانستم این «خلاص شدن» از دست یک دوست را چطور باید به انجام برسانم. چطور می‌توانم محکم رفتار کنم و مثل کِرم روی قلاب، الکی به خودم نپیچم؟
Sky_Blue
بدون ملاحظهٔ اینکه شخص مقابل بعد از این مرا دوست خواهد داشت یا نه. فوق‌العاده بود! نباید همیشه همین‌طور عمل کنیم؟ نباید همیشه رُک و بی‌پرده رفتار کنیم؟ اما مرز بین رک بودن و عوضی بودن دقیقاً کجاست؟
Sky_Blue
هرچه به مسائل بیشتری فکر می‌کردم، برنامه‌ام برای رهایی از این زندان خودساخته دقیق‌تر می‌شد. اگر صرف حذف کاترین از زندگی‌ام تا به این حد برایم موفقیت بزرگی محسوب می‌شود، پس وقتی تمام چیزهای دیگری را که مطابق میلم نیستند از زندگی‌ام حذف کنم، چقدر حس بهتری خواهم داشت!
Sky_Blue
واقعاً چرا به مهمانی کریسمس اداره می‌روم؟ به‌خاطر اینکه از رئیس و همکارهایم خوشم می‌آید؟ نه! و چرا هنوز در این گروه مزخرف واتس‌اپ هستم که پیام‌هایش تا نصفه‌شب باعث لرزش موبایلم می‌شود؟ هرچه بیشتر فکر کردم، بیشتر دریافتم که برای آدم‌هایی که ازشان خوشم نمی‌آید، جاهایی که نمی‌خواهم باشم و انجام کارهایی که دوست ندارم، بیش از حد وقت می‌گذارم. وحشتناک نیست؟
Sky_Blue
می‌دانم کسانی هستند که دقیقاً همین کار را می‌کنند، اما من از آن‌ها نبودم. من جزء آن دسته افرادی هستم که هروقت کسی بهشان تنه بزند، مرتب معذرت‌خواهی می‌کنند.
Sky_Blue
اِل. پیشنهادی بسیار عمل‌گرایانه داد: «صاف برو پیشش و بگو کاترین داری دیوونه‌م می‌کنی و دیگه نمی‌خوام ببینمت.» بعد کمی مکث کرد و اضافه کرد: «خودشیفتهٔ خِرفت!» به‌هرحال اِل. هیچ‌وقت از کاترین خوشش نمی‌آمد.
Sky_Blue
هیچ اهمیتی به عذاب‌وجدان‌های لعنتی ندهید!
mim133
موقعیت‌هایی که در آن‌ها رفتار من تحت‌تأثیر این قرار می‌گرفت که دیگران درباره‌ام چه فکری خواهند کرد و کمتر به این فکر می‌کردم که خودم چه می‌خواهم. (آن زمان هنوز نفهمیده بودم زندگی‌ام بدون کاترین چقدر بهتر شده.)
Sky_Blue

حجم

۱۹۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۶۴ صفحه

حجم

۱۹۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۶۴ صفحه

قیمت:
۶۱,۵۰۰
تومان