هرچه بیشتر فکر کردم، بیشتر دریافتم که برای آدمهایی که ازشان خوشم نمیآید، جاهایی که نمیخواهم باشم و انجام کارهایی که دوست ندارم، بیش از حد وقت میگذارم.
وحشتناک نیست؟
Sky_Blue
آن دسته دوستانی که مثل زالو تمام انرژی شما را میمکند، نمیگذارند راحت از دستشان خلاص شوید. دقیقاً نمیدانستم این «خلاص شدن» از دست یک دوست را چطور باید به انجام برسانم. چطور میتوانم محکم رفتار کنم و مثل کِرم روی قلاب، الکی به خودم نپیچم؟
Sky_Blue
اِل. پیشنهادی بسیار عملگرایانه داد: «صاف برو پیشش و بگو کاترین داری دیوونهم میکنی و دیگه نمیخوام ببینمت.» بعد کمی مکث کرد و اضافه کرد: «خودشیفتهٔ خِرفت!» بههرحال اِل. هیچوقت از کاترین خوشش نمیآمد.
Sky_Blue
میدانم کسانی هستند که دقیقاً همین کار را میکنند، اما من از آنها نبودم. من جزء آن دسته افرادی هستم که هروقت کسی بهشان تنه بزند، مرتب معذرتخواهی میکنند.
Sky_Blue
هیچ اهمیتی به عذابوجدانهای لعنتی ندهید!
mim133