کتاب توله های تلخ
معرفی کتاب توله های تلخ
کتاب الکترونیکی «توله های تلخ» نوشتهٔ قباد آذرآیین در گروه انتشاراتی ققنوس چاپ شده است. پدربزرگ راوی قصه، بیماری است که دکترها از روند درمانیاش ناامید شدهاند و فرصت چندانی برای زندگی ندارد؛ هربار که به خواب میرود در کودکیاش بیدار میشود. خاطرات و خیالپردازیهای کودکی تا جوانی پدربزرگ راوی قصه محتوای اصلی این کتاب را در بر می گیرد. حوادث این رمان در محلهای به نام «برزخآباد» رخ میدهد که درواقع نامی استعاری برای مسجدسلیمان، زادگاه نویسنده است.
درباره کتاب توله های تلخ
رمان تولههای تلخ در منطقهای به اسم برزخآباد در جنوب ایران روی میدهد و راوی آن یک نوجوان پسر است. داستان از زمان حال و زمانی که راوی داستان، یکپدربزرگ است شروع میشود و مقاطع مختلف زندگی او را از کودکی تا بزرگسالی شامل میشود.
درونمایه رمان «تولههای تلخ» به نوعی ادامه رخدادهای رمان «فوران» و شخصیتهای آن، نوجوانان نسل چندم شخصیتهای رمان «فوران» هستند و دلیل انتخاب نام «برزخآباد» برای محل روایت رمان، استحاله شهر نفتی مسجدسلیمان، پس از به پایان رسیدن دوران شکوه و رونق این شهر است که حالا بومیان شهر که عمدتاً کشاورز و روستایی بودند، گرفتار یک زندگی برزخی شدهاند؛ هم از زمین و کشاورزی و زیست سنتی خود محروماند هم از نعمتها و امکاناتی که قبلا استخراج نفت در اختیارشان گذاشته بود.
کاری از دست پزشکها ساخته نیست و قهرمان سالخوردهٔ «تولههای تلخ» فهمیده که این پایان راه است. فرزندان و نوهها و همه و همه هم فهمیده و پذیرفتهاند که باید بگذارند پیرمرد راه مرگ را تا به انتها برود. اما این آغاز ماجرای داستان «قباد آذرآیین» است. پیرمرد داستان که دیگر نه مصاحبتی با کسی دارد و نه غذایی میخورد، در انتظار مرگ به خواب و رویا پناه میبرد، خواب و رویایی که دریچهای به کودکی، نوجوانی و جوانی او باز میکنند و هربار که سر بر بالین میگذارد، داستان تازهای از زندگیاش آغاز میشود. داستان زندگی اویی که در ناکجایی از جنوب ایران سیر بودنش را از کودکی تا جوانی روایت میکند، بیش از اینکه به بودنش خودش بپردازد، از دیگران میگوید، دیگرانی که برای او خویشتنتر از خویشاند و همین نقطهٔ تفاوت «تولههای تلخ» است با بسیاری از رمانهای دوران خودش. رمان چنان لحن مردم جنوب در آن جاریست که میتوان بر داغی گرمای همهی لحظههایش سوار شد و پدر، مادر، برادر، خواهر، معلم، کاسب و رانننده را خواند و از همهی جملههایشان بازشناخت. «تولههای تلخ» داستان دویدنها و بیقراریها، حسرتها، کوچکشدنها در کودکی و جوانیست، حکایت مردمی که روی زمین داغ و زیر آسمان داغتر میدوند و از ثروت زیر زمینشان هیچگاه نصیبی نبردهاند که باید. تولههای تلخ در دو بخش اصلی نوشته شده که بخش اول بیستویکفصل و بخش دوم، نهفصل دارد.
درباره قباد آذرآیین
آذرآیین داستاننویس و منتقد ادبی در سال ۱۳۲۷ در مسجدسلیمان به دنیا آمده است. اولین اثرش با نام باران در سال ۱۳۴۵ در نشریه ادبی بازار در رشت منتشر شد. خودش میگوید این داستان نقطه عطفی در دنیای نویسندگی او بوده است. آذرآیین در سالهای بعد داستانهای کوتاهی برای نوجوانان نوشت؛ از جمله در سال ۱۳۵۷ پسری آن سوی پل را نوشت. راه که بیفتیم، ترسمان میریزد نیز در سال ۱۳۶۰ به چاپ رسید. او پس از این کتاب، چند سالی تنها با نشریات ادبی در ارتباط بود تا این که اولین مجموعه داستانش را با نام حضور در سال ۱۳۷۹ منتشر کرد. شراره بلند دومین مجموعه داستان آذرآیین بود که در سال ۱۳۸۰ منتشر شد. داستان ظهر تابستان از این مجموعه در جایزه گلشیری برگزیده شد. مجموعه هجوم آفتاب نیز از جمله آثار بهچاپرسیده آذرآیین است که یکی از هشت نامزد دریافت جایزه ادبی جلال آل احمد در سال ۱۳۸۸ بود و موفق شد جایزه کتاب فصل را از آن مولف خود کند. از آذرآیین همچنین رمان «فوران» در آبانماه سال ۹۷ منتشر شد که درباره فوران نفت در منطقه مسجدسلیمان و زندگی سه نسل از یک خانواده بود. بستر تاریخی اینداستان از زمان کشف و استخراج اولین چاه نفت ایران در مسجدسلیمان تا روزگار کنونی را در بر میگرفت.
قباد آذرآیین نویسنده اینکتاب، از جمله نویسندگان بومی ایران است که داستانهایش عموما درباره اقلیم و خواستگاهِ او یعنی منطقه مسجدسلیمان و همچنین موضوع استخراج نفت از این منطقه نفتخیز است. از این نویسنده پیش از این، کتابهای داستانی «چه سینما رفتنی داشتی یدو!»، «داستان من نوشته شد»، «من... مهتاب صبوری»، «زنده به عشق»، «عقرب ها را زنده بگیر»، «روزگار شاد و ناشاد محله نفتآباد» و «هجوم آفتاب» چاپ شدهاند.
کتاب توله های تلخ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به ادبیات داستانی و خوانندگان داستانهای قبلی قباد آذرآیین پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب توله های تلخ
دکترها جوابم کردهاند. هیچکس سعی نمیکند چیزی را ازم پنهان کند. نه دکترها، نه زنم، نه بچههام. نه حتی کوچکترین نوههام، سیما و کیان. آنها هم همانطور که روی زانوهام نشستهاند میتوانند سرشان را بالا کنند و تو صورتم بگویند: «بابابزرگ، داری میمیری!» اگر این را نمیگویند حتماً از ترس بزرگترهاست؛ مبادا بهشان چشمغره بروند، لبگزه بکنند که: «این فضولیا به شما نیومده!»
میگویم: «میخوام یه کم بخوابم.»
زنم میگوید: «یه لقمه غذا بخور بعد بخواب، یه هفتهس لب به چیزی نزدهای.»
دوباره میگویم: «میخوام یه کم بخوابم.»
هنوز سرم روی بالشت نرسیده، خوابها هجوم میآورند؛ انگار همهشان درست پشت پلکهام رج زده بودند و منتظر بودند پلکهام روی هم بیفتند، همدیگر را هل بدهند و خودشان را جلو بیندازند... خواب میبینم... خواب میبینم... خواب میبینم... حالا برزخآبادم... بلند میگویم: «من مندلم... محمدعلی... من برگشتهم... من برگشتهم...»
تمام کوچه پسکوچههای برزخآباد را میگردم... دیوارهاش را بو میکشم... ساق وسالم شدهام... تمام روز میگردم. سیر نمیشوم از گشتن... حالا دمدمای غروب است. چقدر گشنهام! درِ نزدیکترین خانه را میزنم، چند بار... صدایی میگوید: «کیه؟»
میگویم: «منم، مندل... محمدعلی.»
حجم
۱۳۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۱۳۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
نظرات کاربران
نویسنده در داستانهای اقلیمی بسیار چیره دست و با سابقه هستند این رمان هم مانند رمان موفق فوران از ایشان، حال و هوا و سبک زندگی آمیخته با نفت مردمان جنوبی را به خوبی نمایان می کند