دانلود و خرید کتاب با عرض معذرت شهرام شفیعی
تصویر جلد کتاب با عرض معذرت

کتاب با عرض معذرت

نویسنده:شهرام شفیعی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب با عرض معذرت

کتاب الکترونیکی «با عرض معذرت» نوشتهٔ شهرام شفیعی، طنزپرداز معروف حوزه نوجوان و جوان، در انتشارات کتاب نیستان چاپ شده است. این کتاب رمانی است که با زبان طنز زندگی کاریکاتوریستی را شرح می‌دهد که شباهتش به یک دیکتاتور از او بدلی برای حاکم می‌سازد.

درباره کتاب با عرض معذرت

شروع داستان از زبان شخصیت اصلی:

داستان پر تلاطم من از ‌‌این‌جا آغاز می‌‌شود بعد از ظهری گرم و طولانی بود مانند راهروِ دراز و ملال آور یک مسافرخانۀ کثیف من چون شبحی خوشبخت در میان فقر و ‌امیدِ شهر قدم می‌‌زدم فرصت فراوان داشتم تا جلو دکه روزنامه فروشی بایستم و از تماشای دنیای رنگارنگی که به من تعلق نداشت لذت ببرم مانند همۀ مردان مجردی که شکمشان هر روز با نان و باقلای پخته پر می‌‌شد سوالات مختلفی درباره کانت، آزادی و میخچه به ذهنم می‌‌رسید...

کتاب با عرض معذرت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه مندان به داستان‌های طنز پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب با عرض معذرت

من:

نگاه کن رفیق ...این مرد کاملاً به من شباهت دارد

نعیم مگسی را کشت و دوباره در خیالات مه آلودش فرو رفت

یک بار دیگر سعی کردم نظر او را بدانم

شباهتی حیرت آور بود

حتی می‌توانست مادرم را به یاد یک روز سرد در زایشگاه دولتی بیندازد

من:

این عکس را دیده‌ای؟

تصور می‌کنم من و او در هر عکسی غیر قابل تمایز باشیم

فقط سونوگرافی مثانه می‌تواند تفاوت ما را اشکار کند

مشروط بر آن که او هم مثل من سنگ مثانه نداشته باشد

نعیم:

اگر کسی به زشتی و تلخ چهرگی تو باشد

هم اکنون مشغول بازی در آخرین نسخهٔ فیلم دراکولاست

لابد عکس او را در مجله سینمایی دیده‌ای

نعیم روزنامه فروش نتوانست با حرف‌هایش مرا به خشم آوَرَد

من همواره درباره شکل و قیافه‌ام مطمئن بودم

صخره‌های کهن، قرن‌ها با چهره‌ای بدون تغییر به آسمان نگاه می‌کنند

و در دل به ابرهای پر اضطراب و همواره در تغییر می‌خندند...

من پذیرفته بودم که جمال و ملاحت «بریژیت بار دو» را ندارم

اما به عنوان یک مرد، آن‌قدرها هم زشت و غیر قابل تحمل نبودم،

به هر حال همیشه چیزی برای شکرگزاری هست:

جوراب مردانه، بسیار دیرتر از نوع زنانه‌اش در می‌رود!

دراین وقت نعیم مانند گرد بادی از پشم و دودِ سیگارِ بد بو

از دکهٔ روزنامه فروشی بیرون آمد

نعیم:

لازم نیست نشانم بدهی

زشت‌ترین عکس را پیدا خواهم کرد

آه ... این که تو هستی

لعنت بر تو

وقتی شانزده مرد درباره سبیلهایشان تصمیم مشترکی می‌گیرند

بدون شک حوادث شومی در راه است

فوراً بگو:

گذاشتن سبیل پیشنهاد عکاس بود یا شیطان؟

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۷۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۳۴۸ صفحه

حجم

۱۷۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۳۴۸ صفحه

قیمت:
۷۸,۳۰۰
۲۳,۴۹۰
۷۰%
تومان