کتاب با لایلا
معرفی کتاب با لایلا
کتاب با لایلا نوشتۀ کلی ریمر و ترجمۀ باران عابدنیا است. انتشارات مهراندیش این کتاب را منتشر کرده است. این کتاب حاوی داستانی عاشقانه است.
درباره کتاب با لایلا
کتاب با لایلا دربارۀ عشق شیرین یک زن است؛ عشقی که حتی تلخیها را هم پس میزند و جلوهای از شکوه و بزرگی به خود میگیرد. این داستان عاشقانه، از کشمکشهای درونیِ زنی میگوید که باگذشت و مهربان است؛ زنی که میکوشد موجب رنجش معشوقاش نشود.
کلی ریمر در این کتاب، ماجرای پایداریهای شخصیت مرد داستان را هم روایت میکند. این مرد تردید و دودلی را کنار میگذارد و قدمبهقدم رنج عشقی را به جان میخرد که برایش جلوه و معنایی یگانه دارد و حاضر نیست آن را با چیز دیگری عوض کند.
این داستان ۲۶ فصل دارد.
خواندن کتاب با لایلا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب با لایلا
«مسلماً این عشق در نگاه اول نبود.
از گوشۀ چشمم پای برهنۀ کثیفی را دیدم. سعی کردم نگاه نکنم، اما خب حقیقت را که نمیشود ندید - پاهای برهنه در مکانهای عمومی جنبۀ خوبی ندارند، و آن موقع متوجه نشدم بدنی که به آن پاها وصل است، چه شکلی بود. مطمئنم که قیافهام با دیدنش کجوکوله میشد، ولی سعی کردم چشمهایم به لپتاپی باشد که با آن کار میکردم. اما راستش اصلاً موفق نشدم، چونکه او مچم را موقعی که زُل زده بودم به او، گرفت.
گفت: «چشمام این بالاست.» اما انگار خوشش آمده بود، و من سرم را بلند کردم و نگاه کوتاهی انداختم تا ببینم درست فکر کرده بودم یا نه.
و اینگونه بود که چشمهای ما باهم تماس پیدا کرد. و همان موقع هم بود که عاشقش شدم پس شاید این عشق در نگاه دوم بود.
لایلا۲ درهرصورتی که فکرش را بکنید، فوقالعاده بود، جوری که کلمات نمیتوانستند بهطور کامل وصفش کنند. یک متر و نیم بیشتر قد نداشت و آنقدر لاغر بود که خیال میکردی اگر سفت بغلش کنی، میشکند. آن روز موهایِ پرپشتِ خرماییاش را، گرد و براق، جمع کرده بود پشت سرش بدون اینکه هیچ مویی بیرون مانده باشد و آن موقع بود که یاد آن جُکی افتادم که در مورد تیپهای اداری شنیده بودم که فکر میکنند اگر مویی بیرون مانده باشد، نشانۀ ضعف است. لایلا نسبتاً بلد بود که چطور یک دست لباسِ ارغوانی تند را با زیورآلات یُغورِ چوبی تنش کند و همچنان بی عیب ونقص' به نظر برسد.
نیمه بالاییِ شکل و شمایلِ مرتب و صافوصوفش با وضع پاپتیگونۀ پاهایش جور درنمیآمد. بااینکه مچم را موقعی که زُل زده بودم به او، گرفته بود، اما واقعاً مجبور بودم این سؤال را بپرسم.
«تو واسه چی کفش نمیپوشی؟»
گفت: «ببین رفیق. من امروز ۸ ساعته که سرِپا وایسادم. با کفشای پاشنهبلند.» و بعد نگاه معناداری کرد به خانومهای دوروبرش که شما راستیراستی میتونید بفهمید این آقا چی میگه؟
«خب، اینکه نشد دلیلِ پابرهنه بودن. درهرحال اگه کفشای راحتتری میپوشیدی، حالا پاهای تمیزی داشتی.»
«آهان، پس این جوابشه.» با خندهای کنایهاش کمی تلطیف شد. «فردا که رفتم دادگاه و قاضی ازم پرسید واسه چی کفش راحتی میپوشم، بهش میگم یه آقایی تو کشتی گفت این کارو بکنم.»
«یکی از خیلیخیلی چیزا که منو در مورد زنا پاک گیجوویج میکنه اینه که خودتونو گرفتار قوانینی میکنید که فقط زنا براشون مهمه.» این جروبحث رو تقریباً با هر زنی که یهجایی میشناختم، داشتم. هیچوقت هم ختم بهخیر نشد.
«قوانینی که فقط برای زنا مهمه؟! من یه بار به خاطر اینکه نمیخواستم سرِ کار با آرایش برم اخراج شدم.» زنی که در کنار لایلا بود، وارد بحث شد. تقریباً قبل از اینکه جملهاش را تمام کند، لایلا کارت ویزیتش را داد به او.
بعد گفت: «با شرکتم تماس بگیرید، خانوم. ما میتونیم سرِ اون موضوع کمکتون کنیم.» اما بلافاصله حواسش برگشت طرف من. «تو واقعاً داری بهم میگی زنا به این خاطر سرِ کارشون رسمی لباس میپوشن که بقیه زنها رو تحتتأثیر قرار بدن؟»
«من دربست طرفدار رسمی بودنم. داری میبینی که حالا یهدست کتوشلوار پوشیدم، و هرروزی هم که تو دفترم هستم، همینجورم. اما اگه کسی مستقیم یا غیرمستقیم به من بگه برای اینکه بتونم کارمو ادامه بدم، باید یه بلوز سینهباز بپوشم، این کارو میکنم. اگه کفشات پاهاتو اذیت میکنن، یه کفش بیدنگوفنگتر بپوش. به همین سادگی!»
همین موقع بود، یا شاید دیرتر، که متوجه شدم حدود ده جفت نگاهِ عصبانیِ زنها به سمت من هدف گرفته شده. سرم را چرخاندم تا ببینم از اسکلۀ مَنلی چقدر دور شدهایم.
لایلا پرسید: «داری فکر میکنی که واسۀ فرار از این بحث شنا کنی و بری؟»
«من میدونم که نمیتونم برنده بشم. مردها اجازه ندارن که با نهاد زنانگی دربیفتن.»
مردی که در کنار من بود، زیرلب زمزمه کرد که: «رفیق، اگه قراره که نهاد زنانگی رو به چالش بکشی، اصلاً این کار رو روی یه کشتی تو دریا جلوی وکیلی که درست هشت ساعت با کفشای پاشنهبلندش وایساده، نکن!»
لایلا تأیید کرد: «حرف عاقلانهایه.»
حجم
۳۳۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۱۲ صفحه
حجم
۳۳۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۱۲ صفحه
نظرات کاربران
قیمت کتاب خیلی زیاد لطفا قیمت رو پایین بیارید دقیقا نصف نسخه ی چاپی هست🤔
برای چ سنی هست ؟