بریدههایی از کتاب با لایلا
۱٫۵
(۲)
اندیشهها مثل بخار هستند - در باد محو میشوند. اما کلماتِ روی کاغذ ... خب، تا ابد باقی میمانند یا تقریباً تا ابد
محبوبه غلامی
«حقوق یه جورایی مثل بازیِ رویِ صفحه شطرنج میمونه، با کلی قوانینِ واقعاً پرجزئیات. یه نوع بازی که باید سالها وقت بذاری مطالعه کنی تا فقط یه حرکت بکنی، و بعد یه موقعی هست که ماهها بازی میکنی تا بلکه چیزی اتفاق بیفته.»
محبوبه غلامی
زندگی مثل یه سفره. مجبور نیستی مسافرت کنی، ولی مجبور میشی که جایی بری، وگرنه راکد میمونی
محبوبه غلامی
«مصرفکنندهها تو ده ثانیۀ اولی که در معرض یک طرح قرار میگیرن، به باور محکمی از یک برند میرسن. پس اگه طرح عالی باشه، اونا عاشقِ اون محصول میشن، حتی اگه اون محصول مناسب اونا نباشه، و چند بار باید با جنبههای منفی اون محصول مواجه بشن تا به باور دیگهای برسن.
محبوبه غلامی
از نظرش متعجب شدم. «این وظیفۀ تو نیست که هر مشکل دنیا رو که بههرحال راجع بهش میدونی، برطرف کنی.»
ابروهایش را درهم کشید و گفت: «رفتار من بخشی از این دیدگاهه که واقعاً بدونیم امروز دنیا چه مشکلاتی داره. در مورد یکچیز سادهای مثل اون، جایی که سلامتی و امنیت مردم در خطره، تنها چیزی که از من انتظار میره، مگه جز اینه که کمک کنم درستش کنم،
محبوبه غلامی
من این دفترچۀ ویژه را حدود شش ماه پیش در یک روز بد خریدم، وقتی مطمئن بودم که دوباره قرار است بیمار بشوم. همیشه آنجاست، درست مقابل ذهنم، و دفعه اول نبود که خودم را قانع کرده بودم که بهبودی به پایان رسیده و آن کابوس برگشته است. آن روز بد گذشت و من حالم خوب بود، اما آن دفترچه را در خانه روی میزم نگه داشتم یک تذکردهندۀ قابلرؤیت برای هر دفعه که از جلویش رد میشدم. از من ساخته نیست که زیبایی زندگی را نادیده بگیرم، چراکه دارم در یک عمرِ قرضی زندگی میکنم.
محبوبه غلامی
وقتی فکر میکنم که در گذشته زمانی خودم داشتم در حقوق شرکتی کار میکردم، اما چارهای ندارم که الآن از آن سبک زندگی بهکلی بیزار باشم. بیشتر کار کن تا بیشتر پول دربیاوری تا چیزهای بیشتر بخری تا شرکتها هم بتوانند به کارکنانشان بیشتر پول بدهند که با آن چیزهای بیشتری بخرند؟ دیوانگی است.
محبوبه غلامی
بعضیا که تلاش میکنن با حقوق کنار بیان واقعاً خوبن، اما بعضیا نیستن. اونایی که نیستن، آزمون کانون وکلا رو پاس نمیکنن، بعد تو خونه باباشون ده سال میمونن تا اینکه واسشون یه تاکسی میخره و بیرونشون میندازه تا رو پای خودشون باشن.»
محبوبه غلامی
من میخواستم که یه عکاس باشم. بابام تو یه روزنامه کار میکرد و هرازگاهی باهاش میرفتم اونجا و عکاسا میذاشتن به دوربیناشون نیگا کنم. فکر میکردم اونا اسرارآمیزترین تکنولوژی باشن - اینکه بتونن یک لحظه رو شکار کنن و واسه همیشه توی زمان حبسش کنن.»
محبوبه غلامی
تو میتونی واسۀ خودت یه زندگی دستوپا کنی و هرموقع که قبض برق میرسه، اصلاً از شهر در بری. و میتونی هم قبضاتو پرداخت کنی و دلت واسه زندگی با همهچیش تنگ بشه.
محبوبه غلامی
این کاریست که مردم میکنند، اینطور نیست؟ آنها با کسی آشنا میشوند که آنها را میخنداند، و باهم میخندند، و این سالها بهتدریج میگذرند.
محبوبه غلامی
این حقیقتِ مسلمیست که پای انسان برای برهنه دویدن شکل گرفته است
محبوبه غلامی
میتوانستم صدای این اضطراب را بشنوم. او مردی است با یک یا دو یا ده رؤیا، و موانع بین او و آن رؤیاها همگی در ذهنش حضور داشتند.
محبوبه غلامی
«چهجوری مشکل من نیست؟ من الآن راجع بهش میدونم. وقتی میدونم، یعنی مشکل من هم هست.»
محبوبه غلامی
این اولین واهمه از زمانی که حالم خوب بوده، نیست، بههیچوجه. من گهگاه نشانههایی را در جاهایی دیدم که هیچ نشانهای وجود نداشته، و علائمی را دیدم که فقط در ذهنم بودند، آنهم بهمحض اینکه حواسم پرت شده تمام شده است. این بخشی کوچک است از اینکه چرا لازم است خودم را مشغول نگه دارم، به این خاطر که اگر به خودم اجازه بدهم عاطل و باطل باشم، بیشازحد فکر میکنم و خودم را به بدترین سناریو راضی میکنم.
محبوبه غلامی
نمیخواست که من به دانشگاه بروم میگفت یکجورهایی هیچ معنی ندارد که من چهار سال از عمرم را صرف خواندن و مطالعه بکنم، درحالیکه دور دنیا سفر کردن خیلی بیشتر از اینها میتوانست به من چیز یاد بدهد.
محبوبه غلامی
این اولین واهمه از زمانی که حالم خوب بوده، نیست، بههیچوجه. من گهگاه نشانههایی را در جاهایی دیدم که هیچ نشانهای وجود نداشته، و علائمی را دیدم که فقط در ذهنم بودند، آنهم بهمحض اینکه حواسم پرت شده تمام شده است. این بخشی کوچک است از اینکه چرا لازم است خودم را مشغول نگه دارم، به این خاطر که اگر به خودم اجازه بدهم عاطل و باطل باشم، بیشازحد فکر میکنم و خودم را به بدترین سناریو راضی میکنم.
محبوبه غلامی
«بهعنوان یه بچه، زندگی کردن مثل یه کولی، ماجراجویی معرکهای بود، حتی وقتی کاملاً به عادی بودن تحصیل و فهم و شعورم گند میزد. در مورد خونوادۀ تو هم همینطوره، کال. باوجوداینکه قشنگ بود و باثبات، و تو اونا رو میپرستیدی، ولی چرخ پنجم بودن توی یه خونوادۀ جفت جفت شده، باید خیلی تکوتنهات کرده باشه. لازم نیست وانمود کنی که نبوده.
محبوبه غلامی
حجم
۳۳۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۱۲ صفحه
حجم
۳۳۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۱۲ صفحه
قیمت:
۲۸۸,۰۰۰
تومان