کتاب جاسوس میلیارد دلاری

کتاب جاسوس میلیارد دلاری نوشته دیوید ای. هافمن است که با ترجمه امیر مرزبان در انتشارات خوب منتشر شده است. این کتاب روایت داستانی واقعی از توطئه و خیانت در جنگ سرد است. 

درباره کتاب جاسوس میلیارد دلاری

این کتاب داستان گم شدن موفق‌ترین و ارزشمندترین جاسوسی بود که ایالات متحده دو دهه در خاک اتحاد جماهیر شوروی به خدمت گمارده بود. اسناد و مدارک او از اسرار رادارهای شوروی پرده برداشته و برنامهٔ تحقیقات جنگ‌افزارِ دههٔ آیندهٔ این کشور را برملا کرده بود. برای انتقال پنهانی بوردهای مدار و نقشه‌های ساخت به خارج از لابراتوار نظامی و تحویل آن به سازمان اطلاعات سیا مخاطرات وحشتناک بسیاری را متحمل شده بود. به لطف جاسوسی او، ایالات متحده در جنگ‌های هوایی دست بالا را در اختیار گرفت و رخنه‌پذیری دفاع هوایی شوروی به اثبات رسید؛ آمریکایی‌ها فهمیدند که موشک‌های کروز و بمب‌افکن‌هایشان می‌توانند در نقاط کور رادارهای شوروی پرواز کنند.

این اتفاق در اواخر پاییز و اوایل زمستان سال ۱۹۸۲ پیش می‌آید، سازمان سیا ارتباط خود را با جاسوسش از دست می‌دهد. او در پنج قرار ملاقات حاضر نمی‌شود. ماه‌ها سپری می‌شود و خبری از او نیست. این داستان روایت تلاش‌ها برای پیدا کردن این جاسوس و سرنوشت او است.

خواندن کتاب جاسوس میلیارد دلاری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به اتفاقات حقیقی جهان سیاست پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب جاسوس میلیارد دلاری

دستگاه را قبلاً در مسکو امتحان نکرده بودند؛ از طرفی سیا بعد از چند هفته که از جاسوس خبری نشد، کم‌کم داشت امید خود را از دست می‌داد. مرکز فرماندهی سیا یک متخصص ماهر لباس‌های مبدل را به مقر مسکو فرستاد تا در ساخت دستگاه کمک کند و نیز برای پلانکرت چند دست لباس استریل آورد که قبلاً کسی نپوشیده بود تا از بابت هرگونه رایحه‌ای که سگ‌های کا.گ.ب بتوانند ردیابی کنند یا هرگونه دستگاه ردگیری یا شنود که امکان داشت در آن جاسازی شده باشد خیالشان راحت باشد.

خودرو در خیابان‌های مسکو پیچ و تاب می‌خورد، پلانکرت کت‌وشلوارش را از تن درآورد و داخل ساکی گذاشت که معمولاً روس‌ها حمل می‌کنند. ماسکی روی سرش کشید و عینکی هم به چشم زد، حالا دیگر کاملاً شبیه مردهای مسن روسی شده بود. کا.گ.ب از دور تعقیبشان می‌کرد. ساعت هفت شب را نشان می‌داد و هوا کاملاً تاریک شده بود.

نبش یک خیابان، خودرو پیچید و برای مدت بسیار کوتاهی از دید کا.گ.ب خارج شد. رئیس مقر سیا که راننده بود، سرعت خودرو را با ترمزدستی کم کرد تا نور چراغ‌های عقب ترمز جلب توجه نکند. پلانکرت در خودرو را باز کرد و بیرون پرید. درست همان لحظه، همسر رئیس مقر کیک تولد را از روی پای خود برداشت و روی صندلی جلو به‌جای پلانکرت گذاشت. همسر پلانکرت به طرف جلو خم شد و اهرمی را کشید. ناگهان قسمت بالای کیک با صدای ترق‌تروق باز شد و یک سر و نیم‌تنه از آن بیرون آمد. خودرو بر سرعت خود افزود.

پلانکرت در خیابان چهار قدم برداشته بود و داشت قدم پنجم را برمی‌داشت که خودروی کا.گ.ب سرِ پیچ ظاهر شد.

نور چراغ‌های جلوی خودرو در پیاده‌رو روی مرد روسی افتاد، سپس به تعقیب ادامه داد. در داخل خودروی سیا کماکان چهار نفر دیده می‌شدند. رئیس مقر با دسته‌ای کوچک، سر آدمک را به جلو و عقب تکان می‌داد تا وانمود کند در حال گفت‌وگو هستند.

آدمک  ورجه کارگر افتاد.

برای لحظه‌ای پلانکرت احساس کرد فشار سنگینی از رویش برداشته شده، اما یکی دو ساعت آینده سخت‌ترین ساعات پیش رویش بود. جاسوس فوق‌العاده ارزشمند بود، نه‌تنها برای مقر مسکو، بلکه برای مجموعهٔ سازمان اطلاعاتی سیا و همین‌طور برای ایالات متحده. پلانکرت بار سنگینی را به دوش می‌کشید. تنها یک اشتباه کوچک کل عملیات را بر باد می‌داد و جاسوس به اتهام خیانت اعدام می‌شد.