کتاب فرشته سمی
معرفی کتاب فرشته سمی
کتاب فرشته سمی نوشتهٔ ژان تولی با ترجمهٔ بهجت نجفی و محمدجواد ملاحسینی در انتشارات ارمغان گیلار به چاپ رسیده است.
درباره فرشته سمی
صدای آواز گنجشکها به گوش میرسید و گل بابونه درحالیکه کیفش را روی شانهاش انداخته بود، در مسیر جادهای که به آئوری ختم میشد، قدم برمیداشت، اما افکارش در جای دیگری بود.ناگهان صدایی شبیه جیرجیر زنجیرهای فلزی از پشت سرش شنید. گل بابونه با خودش گفت: «این صدای جیرجیر، مربوط به کالسکهای که هرلحظه به اینجا نزدیک میشود تا از من سبقت بگیرد، نیست؛ بلکه من این صدا را از فرسنگها آنطرفتر میشنوم.» صدای گوش خراش جیرجیر هرلحظه بلندتر و نزدیکتر میشد؛ تا اینکه آن قدر کرکننده و طنینانداز شد که گویا از فاصلهی نزدیکی به گوش میرسد.گل بابونه گفت: «ارابهی آنکو است؟» چند لحظه بعد، گل بابونه برگشت و به مسیرش ادامه داد، هیچ چیزی پشت سرش نبود و او زیر لب میگفت: «اینجا فقط من هستم، همین و بس.»
کتاب فرشته سمی را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم
این کتاب به علاقهمندان رمان و داستان پیشنهاد میشود.
بخشی از فرشته سمی
«اوه، نه، هلن آن گل را نچین، گل بابونه است. وای خدای من، از این به بعد باید تو را گل بابونه صدا بزنم. به آن ساقه کناری هم دست نزن؛ چون مربوط به یک گیاه سمی است. مگر نمیدانی که یک زن یک دسته از همان گلهای سمی را چید و بعد زبانش به دو قسمت تقسیم شد! تو دیگر یک دختر هفتساله هستی، پس چه وقت میخواهی این چیزها را یاد بگیری؟ هیچوقت با پاهای برهنه سمت آن مزرعه نرو، گلهای خشخاش آن مزرعه، تمام خون تو را جذب خودشان خواهند کرد. بههیچوجه پایت را آن حوالی نگذار. گذشته از این، صندلهایت هم کثیف میشوند. ای وای از دست این گیاهان کوچک لعنتی! فراموش نکن که نباید هرگز آن دانههای سیاه و براق کوچک را نزدیک دهانت ببری؛ چون بهشدت سمی و کشنده هستند. خدای من، اصلاً چه کسی یک دختر چموش مثل تو دارد؟ به نظرت آنکسی که از دور به این سمت میآید، آشنا نیست؟ فکر نمیکنم او را قبلاً اینطرفها دیده باشیم. به پشت سرش نگاه کن، کنار آن مرد لاغراندام، انگار یک درشکه به این سمت میآید. فقط امیدوارم که درشکهی آنکو نباشد. زود باش گل بابونه، سریع برو و دوتا سوزن برای من بـیاور.»
مادر به گویش سلتیک صحبت میکرد و هنگامیکه امرونهیهایش به پایان رسید، گل بابونه یعنی همان هلن کوچک، با آن موهای زیبای طلاییرنگش که مثل گلهای قاصدک پخششده بودند و پاهای لاغر ظریف که دامن بنفش رنگی هم روی آنها را پوشانده بود، بهسرعت از جا بلند شد و با شتابی باورنکردنی، از کنار آبگیری که پر از پوشالهای فاسد شده و بد بو بود، عبور کرد و به سمت خانهای مخروبه با دیوارهای سنگی و سقفهای کاهگلی رفت.
تا جایی که چشم کار میکرد، تمام زمینهای اطراف، پوشیده از سنگهای گوناگون بود. سنگهای خارا، همهجا در کنار خار و خاشاک، سر از زمین بیرون آورده بودند. حتی زمینهای کشاورزی هم پر از سنگ بودند و درعینحال خاک بسیار ضعیف و نامرغوبی داشتند و اندک علفهای سبزی در گوشه و کنار دیده میشد. زنان کشاورز، برای تقویت خاک مزارع، جلبکها و خزههای دریایی را جمعآوری کرده و بهعنوان کود در سرتاسر زمینشان پخش میکردند. کمی آنطرفتر، دو ردیف از سنگهای بسیار بلند و افراشته از جنس شیست به چشم میخورد؛ سنگهای تراشیده شدهی بسیار بلندی که سر به فلک کشیده بودند و مثل غریـبههای مزاحم به نظر میرسیدند که هرلحظه نزدیکتر میآیند. اگر دقیقتر نگاه میکردی مثل این بود که انگار زمین خشک و بی آبوعلف، دندانهایش را به معرض نمایش گذاشته است.
تعدادی از زنانی که نزدیک رودخانه بودند و داشتند از محل شستن البسه برمیگشتند، به زنانی که در مزارع مشغول کار بودند ملحق شده و همگی نزد مادر گل بابونه رفتند و از او پرسیدند: «آنه ژاگارد، آن مردی که اینطرف و به سمت ما میآید کیست؟» آنه در جواب گفت: «من مطمئنم که او همان آنکوی ابلیس است.»
در همین حال، مرد بهظاهر متشخص که یک چوبدستی در دست داشت و یک پیپ هم در دهانش بود، ا ز راه رسید. پوتینهای مرد کاملاً نو بودند و جلیقهای از جنس چرم بز هم بر تن داشت. به علت وزش شدید باد، موهاش نامرتب شده و روی پیشانیاش ریخته بود. همانطور که کمی چین به ابروهایش داده بود، گفت: «سلام به همه بانوانی که اینجا حضور دارند.» مرد، لهجهای فرانسوی داشت. تمام زنان و کودکانی که آنجا جمع شده بودند، با حیرت و شگفتی به او نگاه میکردند؛ زیرا معمولاً افراد غریبه یا متفرقه هرگز از این مسیر نمیآمدند. مرد درحالیکه لبخند میزد، گفت: «جادهای که برای رسیدن به اینجا طی کردم، خیلی بدتر از آن چیزی بود که تصور میکردم. بیشتر از صد گودال در مسیر وجود داشت و بهاندازهی کافی هم برای عبور چرخهای درشکه، عریض نبود.» سپس مرد کمی نزدیکتر رفت.
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
نظرات کاربران
کتاب خوبی هست و داستان پردازی در آن به خوبی به نمایش در آمده🌹