دانلود و خرید کتاب چند قدم بعد از خانه‌ عتیق امید شیخ باقری
تصویر جلد کتاب چند قدم بعد از خانه‌ عتیق

کتاب چند قدم بعد از خانه‌ عتیق

انتشارات:نشر صاد
امتیاز:
۴.۰از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب چند قدم بعد از خانه‌ عتیق

چند قدم بعد از خانه عتیق رمانی به قلم امید شیخ باقری است که نشر صاد آن را چاپ کرده است. این رمان داستان مردی را روایت می‌کند که از سفر حجی برمی‌گردد که به گمان خودش شفای همسرش را از آن گرفته است و حال که بعد از برگشت از سفر حج با مرگ او مواجه شده است، بین امید و ناامیدی و ایمان و بی‌ایمانی شناور است. چند قدم بعد از خانه عتیق ملغمه‌ای از عاشقانه‌ها و رفاقت‌های ازدست‌رفته‌ایست که روی کاغذ امیدی به زنده شدنشان نیست. عاشقانه و رفاقت‌هایی میان خالق و مخلوق یا دو مخلوق.

درباره کتاب چند قدم بعد از خانه عتیق

در قابِ مستطیلی و نیمه جادویی تلویزیون، یا لابه‌لای خاطرات مسافران بوی گل و گلاب گرفتهٔ حج، همه چیز مرتب و پاک و ماورایی به نظر می‌رسد. چند قدم بعد از خانهٔ عتیق قصهٔ آدم‌های کج و کوله است. آدم‌هایی که نه منظم و مرتب‌اند، نه پاک و منزه، نه تا وقتی گرفت و گیری پیدا نکرده‌اند سراغی از ماوراء می‌گیرند. ممکن است به خاطر یک توپ پارچهٔ چادری یا یک پرس سبزی پلو با ماهیِ شب عید رسم هم‌سفری و عقد اخوتشان را فراموش کنند. از رفیقشان که عصبانی می‌شوند، خودشان را میان دود پک‌های سنگینی که به سیگار می‌زنند می‌خورند و با زنشان که یکه به دو می‌کنند ممکن است دست روی زنشان بلند کنند؛ حتی اگر زنشان رفیقشان باشد. آموزه‌های ما هم اگر آن میخ فولادیِ بر سر سنگ رونده نباشند، روحانیان کاروان‌های حج، آن دمِ آخر و در جلسهٔ توجیهی پیش از سفر یادآور می‌شوند که باید دست شُست، باید پاک شد؛ از همهٔ سیاهی‌ها. چند قدم بعد از خانه عتیق داستان آدم‌هاییست که هر جا باشند، هر تلاشی هم که بکنند، همین‌اند که هستند. البته خودِ خدا هم با همین جوری بودنشان مشکلی ندارد. منظورش از دعوت به خانهٔ خودش هم شاید فقط همین باشد که فرصتی و آرامشی پیش بیاید تا گذشته‌شان را با خودشان مرور کند. خوب که پیچ و تاب خوردند، خودِ خودشان را با وجدانِ بیدار شده‌شان تنها بگذارد. اگر جَلد آسمانِ حرماش شدند که چه بهتر. نشدند، زمین همان خدا آنقدر بزرگ است که اگر تعدادی بیهوشِ مطلق و نیمه هوشیار یک گوشه‌اش برای خودشان سقفی پیدا کردند و نامش را گذاشتند خانهٔ عتیق کسی دلخور نشود.

کتاب چند قدم بعد از خانه عتیق را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به علاقه‌مندان رمان و داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب چند قدم بعد از خانه‌ عتیق

راننده از سکه‌های سطل ماست کنار دستش چند سکه توی مشتش گرفت و پرت کرد به خیابان. زیر لب چیزی گفت و فحشی ملایم داد. همان کف اتوبوس نشسته بودم که راننده پایش را روی پدال گاز فشار داد و آرام شروع به حرکت کرد. کف دست راستم آرنج چپم را فشار می‌داد. جای آرنج، روی آستین پیراهن مشکی‌ام پاره شده بود و از جای سوزش زخمی سطحی، نرم‌نرمک خون بی‌رمقی می‌جوشید. از همان کف اتوبوس گردن کشیدم تا آن‌کسی‌که سر راه اتوبوس سبز شده بود را ببینم. مردی بلندقد و چهارشانه بود و پوست سرش به‌اندازهٔ یک نعلبکی پیدا. کُتی را روی شانهٔ چپش انداخته بود و توی پیاده‌روِ جنوبی خیابان قزوین از سمت پل امیربهادر به‌سمت میدان قزوین می‌رفت.

بازهم فرخ؟ این فرخ چه از جان من می‌خواست؟ چه دینی به گردنم داشت که هرجا می‌رفتم، هر آدمی به چشمم فرخ می‌آمد؟

فرخ جان‌بزرگی؛ دوست و هم‌کلاسی آن طویله‌ای که به آن می‌گفتند دانشکده. روز اوّل دانشگاه توی صف ثبت‌نام باهم آشنا شدیم. من نگران از کامل‌بودن یا نبودن مدارکم آن‌قدر از او سؤال کردم که عاقبت گفت:

«خیلی استرس داری‌ها! خبری نیست کلّاً.»

وخنده‌اش را پشت صورت سرخ‌شده‌اش به شکل لبخندی با لب‌های به‌هم‌فشرده تحویلم داده بود.

Alidaryabeygi
۱۴۰۰/۱۰/۲۱

بسیار بسیار عالی و لذتبخش

سیدکریم وسمه گر
۱۴۰۱/۰۱/۰۸

با سلام از خواندن کتاب لذت بردم .. بخصوص بخشهایی که از سفر زیبا و روحبخش حج صحبت میکرد . بسیار زیبا بیان شده بود به حدی که خود را در مکان احساس میکردم . به امید موفقیت و عاقبت بخیری همه

محسنی
۱۴۰۲/۰۶/۱۰

خوب بود

امیررضا فخاریان
۱۴۰۱/۱۱/۰۳

این که ما این اندازه با عطا در زمان حرکت می‌کنیم، بهترین نکته این کتاب است. از فرش به عرش می‌رویم و باز زمین می‌خوریم. باز بالا می‌رویم، باز زمین می‌خوریم. اما داستان مکه و آن حال و هوایش، برایم گیرا

- بیشتر
آدم نمی‌تواند امید نداشته باشد؛ چرا که آدم بی‌امید اصلاً زنده نیست که بخواهد آدم باشد یا... .
n re
آدم تا یک چیزهایی سرش نیاد و یک چیزهایی رو با گوشت و پوست و استخوونش لمس نکنه، نمی‌تونه بفهمه.»
n re
وقتی دیوار باورت فرو می‌ریزد، تنها امید است که تو را سرپا نگه می‌دارد؛ امید به فردا و فرداها؛ اینکه فردا و فرداها چه پیش می‌آید و چه اتّفاقی می‌افتد، اهمیت چندانی ندارد. مهم امیدواری است؛ امیدواربودن، امیدوارماندن، امیدواربودن به افتادن اتّفاق‌های بزرگ... امیدوارماندن به پیش‌آمدن اتّفاق‌های کوچک...‌. آدم نمی‌تواند امید نداشته باشد؛ چرا که آدم بی‌امید اصلاً زنده نیست که بخواهد آدم باشد یا... .
n re
«بعضی‌وقت‌ها آدم‌ها می‌شن وسیله. وسیلهٔ این می‌شن که یک پالسی که از طرف خدا اومده رو به یک بندهٔ دیگه برسونن. بگن آی‌فلانی! خدا سلام رسوند، گفت حواسش بهت هست.»
n re
کسی‌که کسی توی خونه منتظرش نباشه، اصلاً چرا باید بره خونه؟ گیریم رفت، با چه روحیه‌ای پا بشه برا خودش اصلاً آقا دوتا تخم‌مرغ توی ماهیتابه بشکنه؟ هان؟»
n re
«مملکتی که روی نفت خوابیده باشد، باید هم مردمش پنج بار کار و زندگی‌شان را تعطیل کنند و بروند مسجد نماز بخوانند.» با خودم فکر کرد خب! اگر این‌طور باشد که ما هم باید همین کار را بکنیم. صفحه را ورق زدم و بالای صفحه نوشتم: «ما فرق داریم.»
n re
فکر کردن به اینکه یکی که همیشه یکی است، از یک‌جایی حواسش به زندگی‌ام هست و وقتی می‌بیند که قدم به راهی که او دوست دارد و می‌پسندد گذاشته‌ام، سنگ‌های جلو پایم را برمی‌دارد و مسیر را هموار می‌کند، همین. همین فکر کردن به این حس که این طنابی را که گرفته‌ام محکم است و به جایی محکم‌تر محکم شده، آرامم
محسنی
کافی بود دل به حتّی در و دیوار حرم پیامبر بدهی تا سوت بشوی به لامکان و لازمان
محسنی
توی لحن بابایی آرامشی بود که احساس می‌کردم دعایش همان‌موقع مستجاب شده. به بابایی گفتم: «یعنی دعای من هم درگیر شده؟» گفت: «در بندش نباش. دعا خودش راه خودش رو پیدا می‌کنه.»
n re
«دیگه هر چیزی یه آخری داره قربون شکلت!»
n re
«حاجی! چه سرّی توی این خنده‌های بعد از انجام اعمال هست؟» حاج‌آقا گفت: «اجازه بدین! الان می‌گم.» لقمهٔ نیم‌خورده‌اش را توی دهان گذاشت. این لپ آن لپ کرد و گفت: «خنده و شادیه که با آدمیزاد خلق شده. غم‌وغصه و ناراحتی با آدم هست؛ اما فطرت آدم نیست. آدم‌ها وقتی به فطرتشون برمی‌گردن، می‌خندن. شاد می‌شن.» یک قالب پنیرخامه‌ای یک‌نفره را گذاشت روی نان. با شست رویش کشید و لقمه کرد. گفت: «من فقط دو جا و توی دو حالت آدم‌ها رو دیدم که جنس خنده‌هاشون از این جنس باشه. یکی بعد از انجام اعمال حج و یکی بعد از مجلس عزای اباعبدالله. اون‌هم وقتی توی مجلس دل به روضه داده باشن و سیر و پر گریه کرده باشن.»
n re
می‌فهمم که هرکس توی زندگیش یه گم‌شده‌ای داره. برای یکی یه هم‌بازی بچگی‌شه؛ برای یکی دخترهمسایه است که شبونه اثاث‌کشی کردن از محله رفتن؛ برای یکی دیگه هم... چه می‌دونم.»
n re
روبه‌روی درِ بزرگ کعبه نشسته بودم. دست‌های مردم را می‌دیدم که از پایین درِ کعبه آویزان است. دیگر وقتش بود. باید در می‌زدم. گیریم در را کسی باز نمی‌کرد؛ اما نباید یک کارت می‌انداختم که مثلاً: «فلانی! آمدیم، نبودی، رفتیم؟»
n re
فکر کردن به اینکه یکی که همیشه یکی است، از یک‌جایی حواسش به زندگی‌ام هست و وقتی می‌بیند که قدم به راهی که او دوست دارد و می‌پسندد گذاشته‌ام، سنگ‌های جلو پایم را برمی‌دارد و مسیر را هموار می‌کند، همین. همین فکر کردن به این حس که این طنابی را که گرفته‌ام محکم است و به جایی محکم‌تر محکم شده، آرامم کرده بود.
n re
بعضی‌وقت‌ها عقب‌افتادن یک‌کارهایی، هرچقدر هم که برای انجامشان مشتاق باشی، خوش‌حالت می‌کند؛ یک خوش‌حالی از جنس خوش‌حالی‌های کوچک زندگی؛ مثل عقب‌افتادن ساعت امتحان‌دادن درسی که برای انجامش سیروپر خوانده‌ای و آماده‌ای. یک فرصت مرورکردن خلاصه‌ها، از نظر گذراندن چند نکتهٔ های‌لایت‌شده یا اصلاً یک فرصت خلوت‌کردن با خود، یک‌کم آرام‌شدن و به «هیچ» فکر کردن...
n re
آقاجان! اجباری توی مُحرم‌شدن و انجام حج نیست. خیلی‌ها بودن که اومدن مدینه، یه دوری زدن، یه دلی صفا دادن و رفتن. نخواستن که حاجی بشن؛ اما اونایی که قصد حاجی‌شدن دارن، به بعدش هم فکر کنن آقاجان. وقتی مُحرم شدی و حج رو به‌جا آوردی، یک قدم به خدا نزدیک‌تر شدی. اگه فکر می‌کنی ظرفیتش توت وجود نداره و وقتی از مکه به شهرت، به روستات، به آبادیت برمی‌گردی، نمی‌تونی یک طرف سیم این اتصال رو نگه نداری، نکن! مُحرم نشو. آقاجان مسئولیت داره. این نیست که بگی من یک قدم رفتم به‌سمت خدا، حالا طوری نیست که! برمی‌گردم. عواقب داره، پدر من، مادر من! خِرمون رو می‌گیرن.»
n re
یادم داده بود که میان آدم‌ها خط‌کش نگذارم. همه را به یک چوب که نه، حتّی هرکسی را هم به چوب خودش نرانم.
n re
وقتی راه دور می‌شود، سر حرف هرچقدر هم که تیز باشد، نمی‌بُرد.
n re
بقیع ابداً آنجایی نیست که حتّی فکرش را کرده باشی. فاصلهٔ درک عمیق بقیع و ساده از کنارش گذشتن، فاصلهٔ «قربت» و «غربت» است... .»
n re
«اون‌قدر ناشکری کن که خدا نعمت‌هاش رو ازت بگیره.»
n re

حجم

۲۰۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۲۲ صفحه

حجم

۲۰۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۲۲ صفحه

قیمت:
۹۳,۰۰۰
تومان