کتاب نشان به همان نشان
معرفی کتاب نشان به همان نشان
کتاب الکترونیکی «نشان به همان نشان» از حسین قربانزاده خیاوی - انتشارات سروش. این کتاب را میتوانید از طاقچه دریافت کنید. با توجه به اینکه ایران کشوری نیمه خشک است و همیشه با کمبود آب مواجهیم، اما در مصرف آب دقت لازم را نداریم و به آسانی آن را هدر میدهیم. با وجود اینکه نگرانی برای آب در کشورمان جدی است کسی هم آموزشی برای استفادهٔ درست از آب به کودکان و نوجوانان و حتی بزرگسالان نمیدهد. آیسو شخصیت رمان «نشان به آن نشان» دختریست که آب برایش چیزی برای بازی و لذت است. نویسنده در داستان نشان به آن نشان به سراغ موضوع محیط زیست و آب رفته است. این کتاب تلاش دارد در قالب داستانی تخیلی و جذاب، اهمیت آب را به کودکان و نوجوانان نشان دهد.
درباره کتاب نشان به همان نشان
آیسو دختری است که آب را به روشهای مختلف اسراف میکند و تذکر والدین به جایی نمیرسد. پدر شروع به نقل قصهای میکند دربارهٔ پسری که آب را ریخته روی باد و باد را عصبانی میکند و ... در روایت این داستان کمی چاشنی ترس هم وجود دارد، اما به اندازهای است که کودک را به فکر وادار کند.
رمان نشان به همان نشان در قالب داستانی جذاب کودکان و نوجوانان را به مهربانی با آب و دوستی با طبیعت دعوت میکند. وقتی طبیعت بخواهد برخی زیباییها را از ما بگیرد ما نیز در استفاده از زیباییهای طبیعت دقیق خواهیم بود. این داستان زنگ خطر را برای ما و کودکان به صدا در میآورد. آیسو مجبور میشود به نجات خود و اطرافیان و در نهایت نجات طبیعت و دنیا اقدام کند و موفق هم میشود. هر چند بعضی وقتها برای جبران چیزهایی دیر شده است.
درباره حسین قربانزاده
حسین قربانزاده متولد سال 1352 اردبیل می باشد. وی دانشجوی کارشناسی ارشد رشتهی ادبیات فارسی است. او ۲۰ سال است که به بچهها داستاننویسی آموزش میدهد و از این رو تجربهٔ نوشتن برای این گروه سنی را دارد. قربانزاده که اکنون مربی ادبی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است، رمانهای آب و زنجیر، روی سیم تار، رد انگشتهای اصلی، آتش و پرواز لاکپشتها، بر بلندای گودال را در کارنامه نویسندگی خود دارد.
کتاب نشان به همان نشان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کودکان و نوجوانانی که علاقه دارند داستانی با موضوع دوستی با طبیعت را بخوانند، داستان نشان به همان نشان را از دست ندهند.
بخشی از کتاب نشان به همان نشان
گفتم: «فقط گربهها و پرندهها را خیس میکنم!» مادرم گفت: «این از مردمآزاری هم بدتر است، انسانها میتوانند از خودشان دفاع کنند، اما پرندهها و گربهها نه!» پارچ آب را گذاشتم روی میز، دلم گرفت. اگرهمین الان گربهای بیخبراز همهجا آن پایین نشسته باشد چه؟ اگر همین الان پرندهای آن پایین باشد چه؟ همیشه که از این فرصتها پیش نمیآید.چه لذتی را دارم از دست میدهم! حرصم گرفت. رفتم پشت پنجره و سرک کشیدم. خیالم راحت شد، نه پرندهای بود نه گربهای، حتی پسرها هم نیامدهاند برای بازی. اگر گربهای آن پایین نشسته باشد، با ریختن آب چنان ازجا میپرد که حتی دیدن پرستار آمپولبهدست هم نمیتواند جلوی هرهر خندهام را بگیرد.گربه یک مترمیپرد هوا، اصلا نمیفهمد از کجا آب مثل سیل آمد و خیسش کرد. اگرپرندهای لب پنجره طبقههای پایین یا درحیاط باشد باز هم جالب است. آب را بیسروصدا میریزم روی پروبالش، البته همیشه این اتفاق نمیافتد. پرندهها خیلی زبل هستند، درست درلحظهای که آماده هستی برای قاهقاه خنده، پرمیزنند و حال آدم گرفته میشود. مادرم مشغول تصحیح ورقههای شیمی است. پدرم سرگرم سابیدن سماور زنگزده که از پدربزرگش به او ارث رسیده است. کلافه داد زدم: «نمیفهمم این کار کجایش عیب دارد؟!آب که به کسی صدمه نمیزند. تازه خیلیها دوست دارند خیس شوند!»
حجم
۷٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۰ صفحه
حجم
۷٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۰ صفحه