
کتاب فرشته ها هرگز نمی میرند
معرفی کتاب فرشته ها هرگز نمی میرند
کتاب الکترونیکی «فرشتهها هرگز نمیمیرند» نوشتهٔ شهرام مهدیزادگان و با ویراستاری الهام لعلفام، مجموعهای از داستانهای کوتاه فارسی است که نشر متخصصان آن را منتشر کرده است. این اثر با نگاهی به زندگی روزمره و احساسات انسانی، روایتهایی از عشق، فداکاری، امید و انتخابهای سرنوشتساز را در قالب داستانهایی کوتاه و تأثیرگذار ارائه میدهد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب فرشته ها هرگز نمی میرند
«فرشتهها هرگز نمیمیرند» اثری در قالب داستان کوتاه است که با روایتی پیوسته و گاه اپیزودیک، به زندگی شخصیتهایی از طبقات و سنین مختلف میپردازد. این کتاب در دورهای معاصر نوشته شده و فضای داستانها عمدتاً در بستر جامعهٔ ایرانی شکل میگیرد. نویسنده، شهرام مهدیزادگان، با انتخاب موقعیتهایی ملموس و شخصیتهایی باورپذیر، تلاش کرده است تا لحظات کوچک اما معنادار زندگی را به تصویر بکشد. ساختار کتاب به گونهای است که هر داستان، پنجرهای به دنیای احساسات و تصمیمات انسانها باز میکند و در مجموع، تصویری از فرازونشیبهای زندگی، مهر و رنج، و پیوندهای انسانی را پیش چشم مخاطب میگذارد. این مجموعه، با تمرکز بر روابط خانوادگی، دوستیها، و لحظات سرنوشتساز، خواننده را به تأمل دربارهٔ معنای انسانیت و تأثیر انتخابهای روزمره دعوت میکند.
خلاصه داستان فرشته ها هرگز نمی میرند
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! در «فرشتهها هرگز نمیمیرند»، داستانها با روایتهایی از زندگی روزمره آغاز میشوند؛ جایی که شخصیتها در مواجهه با چالشهای عاطفی و اجتماعی، تصمیمهایی میگیرند که مسیر زندگیشان را تغییر میدهد. در یکی از داستانها، پسری جوان برای مراقبت از مادر بیمارش، با مهربانی و فداکاری، لحظاتی سرنوشتساز را تجربه میکند و در مسیر بازگشت، با پیرزنی روبهرو میشود که او را «فرشته» خطاب میکند؛ این برخورد، معنای عمیقتری از مهربانی و پیوندهای انسانی را آشکار میسازد. در داستانی دیگر، رابطهٔ پدر و پسری از طبقهٔ کارگر و دانشجو به تصویر کشیده میشود؛ پدری که با لباس کارگری و دستان پینهبسته، غذای فرزندش را به دانشگاه میآورد و در پس این رفتار ساده، عشقی بیقیدوشرط و غروری پنهان است. روایتهایی از کودکی و نوجوانی نیز در کتاب دیده میشود؛ از جنگهای کودکانه در مدرسه تا دوستیها و دلبستگیهای ساده اما عمیق، که گاه با تلخی جدایی و گاه با شیرینی آشتی همراهاند. یکی از داستانهای تأثیرگذار، زندگی دختری را دنبال میکند که پس از از دستدادن مادرش، با خاطرات و حضور معنوی او در لحظات مهم زندگی روبهرو میشود. این حضور، به شکل رؤیاها و نشانههایی، به دخترک کمک میکند تا با فقدان کنار بیاید و در مسیر رشد و استقلال، مهر مادر را همواره در کنار خود احساس کند. در بخشهایی دیگر، نویسنده به روابط دوستانه و رقابتهای کودکانه میپردازد؛ جایی که حسادت، دوستی، شکست و پیروزی، همگی بخشی از تجربهٔ زیستناند. داستانها با نگاهی به تأثیر محیط، خانواده و جامعه بر سرنوشت شخصیتها، نشان میدهند که چگونه انتخابهای کوچک و لحظات گذرا میتوانند تأثیری ماندگار بر زندگی بگذارند. در نهایت، کتاب با تأکید بر این نکته که مهربانی، عشق و فداکاری هرگز از میان نمیروند، مخاطب را به بازنگری در ارزشهای انسانی دعوت میکند.
چرا باید کتاب فرشته ها هرگز نمی میرند را بخوانیم؟
این کتاب با روایت داستانهایی کوتاه و ملموس، به لایههای پنهان احساسات انسانی و نقش انتخابهای روزمره در شکلگیری سرنوشت میپردازد. خواندن «فرشتهها هرگز نمیمیرند» فرصتی است برای همذاتپنداری با شخصیتهایی که هرکدام بخشی از واقعیت زندگی را بازتاب میدهند. اثر، با تمرکز بر روابط خانوادگی، دوستیها و لحظات سرنوشتساز، مخاطب را به تأمل دربارهٔ معنای انسانیت و اهمیت مهربانی و فداکاری در زندگی دعوت میکند. این مجموعه میتواند الهامبخش بازنگری در روابط و ارزشهای فردی باشد و یادآور شود که حتی کوچکترین رفتارها و تصمیمها، تأثیری عمیق بر خود و دیگران دارند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب به علاقهمندان داستان کوتاه فارسی، دوستداران روایتهای احساسی و کسانی که دغدغهٔ روابط انسانی، خانواده و معنای زندگی را دارند پیشنهاد میشود. همچنین برای افرادی که به دنبال بازاندیشی در ارزشهای انسانی و نقش انتخابهای کوچک در سرنوشت هستند، این اثر میتواند جذاب و تأثیرگذار باشد.
بخشی از کتاب فرشته ها هرگز نمی میرند
«مادر از درد به خودش میپیچید. پسر مغموم و ناراحت در گوشه مطب ایستاده بود. او یکی دو بار از منشی دکتر خواسته بود که با توجه به وضعیت مادرش، کمی آنها را زودتر به اتاق معاینه راه بدهد. چند دقیقه بهاندازه ساعتها گذشت تا اینکه بالأخره با موافقت سایر بیمارانی که در مطب بهانتظار رسیدن نوبتشان نشسته بودند، مادر و پسرش وارد اتاق پزشک شدند و خیلی زود با برگهای در دست از آنجا خارج شدند. پسر بهسمت پراید کهنهاش دوید و آن را روشن کرد و کمی بعد مادر هم با قدمهای کند و لرزان به او رسید. اشکهای مادر، قلب پسر را زخمی میکرد. پسر با سرعت بهسمت نزدیکترین مرکز سونوگرافیای که میشناخت حرکت کرد و بهمحض رسیدن به آنجا، آنقدر خواهش و التماس کرد که سونوگرافی کلیههای مادر را در اولین نوبت انجام دادند و بعد از آن هم در طبقه پایین، با تزریق دو آمپول مسکن، درد مادر را تا حدود بسیار زیادی از بین بردند. پسر، مادرش را به خانه رساند و با آنکه از آنهمه معطلی و انتظار خیلی خسته شده بود، دوباره بهسمت مطب دکتر حرکت کرد تا جواب سونوگرافی را به او نشان دهد. اما هنوز به وسط کوچه نرسیده بود که با دیدن خانم پیر هفتادوپنجسالهای که با عصایی در دست، دو قدم راه میرفت و بعد در گوشهای میایستاد، ترمزی زد و ماشین را نگه داشت و پرسید: «مادر کجا میری؟»؛ خانم پیر آهی کشید و گفت: «میرم خونه مادرم!» پسر لبخندی زد و در دلش گفت: «یعنی ممکنه این خانم با این سنوسال مادر داشته باشه؟» در همین فکرها بود که خانم پیر پرسید: «پسرم، میتونی منو برسونی؟» و بعد لحظهای نگاهش کرد و زمانی که دید پسر با لبخندی سرش را بهعلامت موافقت تکان میدهد بهآرامی گفت: «خدا عمرت بده برع، پس باهات میام» و در همان حین در را بهزحمت باز کرد و بهسختی سوار شد و گفت: «تو فرشتهای پسرم! خدا تو رو برای من فرستاد».
حجم
۲۸٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۹۶ صفحه
حجم
۲۸٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۹۶ صفحه